عصر نو
www.asre-nou.net

"شکاریم یک سر همه پیش مرگ"

ملاحظاتی در بارهء خاطرات مبارزان حزب توده ایران
خلاصهء گفتاری از شاهرخ مسکوب

Mon 19 05 2014

shahrokh-meskub.jpg
اخیرا"، اثر بسیار پر ارزش و خواندنی دیگری از زنده یاد شاهر خ مسکوب ، بنام "شکاریم یک سر همه پیش مرگ" ، به همت و کوشش یار دبستانی او، آقای حسن کامشاد، درتهران ، توسط نشر نی" به تعداد محدود هزار نسخه منتشر شده است. نگاهی به فهرست مطالب این کتاب ، نشان از تسلط و نگاه ژرف اندیشانهء نویسنده در رابطه با تفکر و اندیشه های کهن ایران زمین دارد که در دو فصل نخست کتاب ، با عنوان "منشاء عقل و معنای عقل در اندیشهء ناصر خسرو" اشاره و در فصلی دیگر، کندو کاو و نگاه تیزبین و انتقادی شاهرخ مسکوب با عنوان "شعر متعهد فارسی در دهه سی و چهل" و نیز " ایران در آسیا"، "یادداشت هایی در باره مینیاتور"، "در باره هنر نقاشی قاجار" و "ملاحظاتی در بارهء خاطرات مبارزان حزب تودهء ایران" و همچنین موضوعات متنوع دیگری را در فصول بعدی به نقد گذاشته شده است.
موضوع اصلی این نوشتار، بحث و بررسی یکی از فصول این کتاب تحت عنوان "ملاحظاتی در بارهء خاطرات مبارزان حزب تودهء ایران" می باشد و دلیل انتخاب این فصل، بازگویی این واقعیت انکار ناپذیر است که به گفتهء خود شاهرخ مسکوب:
"بازگویی و بازنویسی تجربه های این مبارزان، گذشته از باز نمودن گوشه هایی از تاریخ معاصر، شاید بتواند بما کمک کند تا واقعیت سیاسی زشتی را که در آن دست و پا می زنیم از آرمانهای شریفی که در آرزو داریم ، باز شناسیم و یکی را به جای دیگری نگیریم".
سعی شده است که بدون دخالت و دستبرد در مطالب و نوشتار زنده یاد شاهرخ مسکوب، بهمان شکلی که در جستارها، گفتارها و نوشتارهایی که در کتاب "شکاریم یک سر همه پیش مرگ" منعکس شده است، استفاده شود، چرا که خود نوشتار بیش از اندازه گویا و واقعی است و بسیار آموزنده و عبرت انگیزو:-
"هر که نامخت از گذشت روزگار هیچ ناموزد زهیچ آموزگار"
"حزب توده ایران پس از شهریور1320 تا چند سال بزرگترین و فعال ترین حزب سیاسی ایران بود و گسترده ترین طیف مبارزان چپ را در بر می گرفت. هنوز نیز برداشت و دریافت این حزب از ساخت و کار کرد نیروهای اجتماعی ایران و روند تاریخی آن ایدئولوژی حاکم بر چپ گرایان و حتی پاره ای از گروهها و سیاستگران مخالفی است که از همان گفتمان سیاسی بهره برداری می کنند و دم از مبارزهء طبقاتی و ازمیان بردن امتیازهای کاخ نشینان می زنند و شعارشان عدالت اجتماعی، آزادی و رفاه زحمتکشان و مستضعفان و انقلاب و مانند این هاست.
به همین سبب، بررسی خاطرات مبارزان توده ای نه فقط برای فهم تاریخ سیاسی معاصر ایران و شناخت نیروهای خارجی و داخلی یا آگاهی از سرنوشت این مبارزان و روحیهء آنان، بلکه برای درک فضای اندیشهء سیاسی امروز ما نیر کوششی ارزشمند و سزاوار است".
"گذشت روزگار یا تاریخ سرگذشت افراد و اقوام بهترین آموزگار است که می توان چون آیینه ای در آن نظر کرد، از زشت و زیبا و نیک و بد گذشته عبرت گرفت و آنرا در زندگی امروز بکار بست، همچنانکه خاقانی می گفت ایوان مدائن آیینه ای است که اگر دل بدهیم و درست آن را بنگریم ، چه پندها که نمی آموزیم.
در دورانهای گذشته، گردانندهء چرخ تاریخ و سامان دهندهء زندگی آدمیان را مشیت بی چون و چرای پروردگار می دانستند که در ذات خود تغییرناپذیر، ابدی و خدشه ناپذیرمی نمود و زندگی هر نسل بازتاب کمابیش همانند نسل های پیشین بود.
ولی در روزگار ما، با پیشرفت دانشهای انسانی (که خود تجربه ای تاریخی است)، استنباط پیشین از تحول تاریخ دیگر پذیرفته نیست و درس گرفتن از تاریخ سرشت و معنای دیگر یافته است".
"اما در گفتارما و تا آنجا که به مبارزان توده ای مربوط می شود می توان از ایدئولوژی ماتریالیزم تاریخ استالینی (در تاریخ حزب بلشویک یا کنگره لنینگراد) نام برد که بر طبق آن، علیرغم پاره ای اختلافهای "محلی" تاریخ جهان در اساس از چهار مرحلهء عمده (کمون اولیه، بردگی، فئودالیسم و بورژوازی) می گذرد تابه دیکتاتوری پرولتاریا، بر افتادن طبقات و پایان یافتن استثمار انسان از انسان برسد. و در نهایت شعار یا آرزوی بشر دوستانه "از هرکس به اندازهء استعدادش ، به هرکس به اندازهء احتیاجش" هستی پذیرد.
به این ترتیب خویشکاری بسیاری از عامل های پیچیده وبیشمار "تاریخ ساز" از جمله پدیده های فرهنگی (دین، اندیشه و دانش، هنرو ادبیات، آئین ها و....) به عنوان "روساخت" دست کم گرفته می شود، همچنین شرایط اقلیمی و جغرافیایی،نقش شخصیت و نیروهای روانی، عاطفی و عزیزی، روان شناسی توده، تصادف و سرانجام کار کرد خود انسان به عنوان پدیدهای پیوسته متغیر، در سایه میماند و دگرگونی و تحول تاریخ به عامل اقتصادی ، به دیالکتیک شرایط تولید، پیشرفت و تکامل ابزار تولید و شیوهء روابط تولیدی کاهش می یابد".
"در نیمهء دوم سالهای 1930 ، بدستور حزب کمونیست، کنگرهء مورخان شوروی در لنیگراد تشکیل شد. بحث های کنگره به این نتیجهء قطعی رسید که "شیوه تولید آسیایی" در چگونگی و سیر تاریخ مشرق زمین نقشی ندارد. در نتیجه بنا به تصمیم کنگره، تاریخ سرزمین های شرقی هم مانند مغرب زمین باید از همان چهار مرحلهء معلوم ماتریالیزم تاریخی بگذرد. در قطعنامهء کنگره به مورخان شوروی دستور داده شد که از آن پس آثار خودرا نه فقط با توجه به همین دستاورد "علمی" فراهم آورند، بلکه تالیفات پیشین رانیز بر اساس همین نظریه اصلاح کنند. بر طبق این دستور در آثار مورخانی مانند دیاکوف، پیگولوسکایا، پتروشفسکی و دیگران، تاریخ ایران پیش و پس از اسلام ناچار به دوره های برده داری، سرواژ، فئودالیسم پیشرفته و پسرفته و مانند اینها تقسیم شد".
"در این حال اگر نگرنده اسیر پیش فرض های محدود کننده ای باشد و نتواند سرگذشت اجتماع یا چون پدیده ای زنده و پویا در چهره های گوناگون، و بیرون از قفس پیش داوریهای ایدئولوژیک، ببیند، امروز و زمان حال اوست که پرتو کج تابش را بگذشته می افکند و آنرا بصورت دلخواه، به صورتی که در قاب دانسته ها و خواسته هایش جا بگیرد ، در می آورد".
در این بررسی تاریخی مبارزان توده ای ، شاهرخ مسکوب، به چندین مثال و داستانهای تاریخی از این مبارزان اشاره دارد. تشکیل فرقه دمکرات و "خودمختاری آذربایجان" به پشتیبانی ارتش سرخ و ریاست پیشه وری ، و نقش دو گردانندهء اصلی سیاست داخلی و مخالف یکدیگر آن دوران ، سید جعفر پیشه وری و قوام السطنه و نگاهی مغرضانه و اسیر دریک چارچوب تنگ فکری ایدئولوژی که به بررسی آندورهء تاریخ ایران انداخته است. خود شاهرخ مسکوب در این باره چنین می گوید: -
"آن چهارچوب تنگ فکری که پیش از کنجکاوی و جستجو و سنجش تاریخی ، هدف بی چون و چرایش را در چنته دارد، به جای بررسی کارنامهء دو مرد سیاسی در متن تاریخی که در تدوین آن دست داشته اند نخست نتیجه دلخواه را می آورد و آنگاه به بحث می پردازد تا به همان نقطهء آغاز برسد. و این نه از روی بدخواهی و سوء نیت بلکه حکمی است که ایدئولوژی تاریخ نگار بر ذهن او می راند. زیرا ایدئولوژی ساختار هم بسته و در خود هماهنگ اندیشه هایی است که پاسخ هر پرسشی را یا از پیش می داند یا می تواند در منظومهء هماهنگ خود بیابد".
"ناگزیر این بردگی عقیدتی است که راه را بر آزادی فکر می بندد، شخص را از کنجکاوی و جست و جوی حقیقت ، از تصمیم گیری و پذیرفتن مسئولیت در پیشامدها، از کشمکش روانی و ناراحتی وجدان و همهء خطرهای آزادی اندیشه در امان می دارد و نجات می دهد.
ایدئولوژی جز این "هنر"های دیگر هم دارد. مارکسیسم – لنیسیم ، سوسیالیست های پیش از مارکس را "تخیلی" و خودرا "علمی" می داند ، و چون "علمی" است قانون های تحول اجتماع، خویشکاری طبقات، جبر تاریخ و چگونگی پیشرفت و رستگاری جامعه را می داند از مقصد و "منزل" های بین راه ، شناختی "علمی" دارد، کسی که به آن پیوست در صراط مستقیم است، گمراهی دیگران را بر نمی تابد و نسبت به آنها سخت گیر و ستیزه جو و در داوری بی پرواست آسان حکم صادر می کند و تعصب می ورزد". در اینمورد نمونه ای بیاوریم:-

دکتر نورالدین کیانوری، از رهبران حزب تودهء ایران در خاطرات خود، که توسط موسسهء تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، منتشرشده است، قطب زاده و بنی صدر را دو مهرهء سرشناس امپریالیسم در کنفدراسیون دانشجویان می داند و وقتیکه مصاحبه کننده می پرسد که دلیل شما برای این ادعا دربارهء قطب زاده و بنی صدر چیست؟ چنین جواب می دهد:- "این نظریه برپایه تجربه و شم سیاسی ما بود. ما از روی شیوهء مبارزهء افراد با حزب تودهء ایران و اتحاد شوروی و باتوجه به شگردهای شناخته شدهء تبلیغی امپریالیسم به این نتیجه رسیدیم. حوادث بعدی هم ثابت کرد که این شم سیاسی این باره به ما دروغ نگفته است". (چاپ اول، سال 1371، صفحهء 442)، و همچنین نگاه کنید به پرسش و پاسخ 17 مهرماه 1361، صفحه 20، از انتشارات حزب توده ایران ، که نورالدین کیانوری به مسئله وابستگی قطب زاده ، بنی صدر و عباس امیر انتظام اشاره و از آنها بعنوان مهره های سرشناس امپریالیسم یاد می کند.
در اینجا درستی و نادرستی این داوری های بی پروا موضوع سخن ما نیست. نکتهء اصلی و وخیم تر از آن ، بی پروایی در قضاوت است. این همه خود را بر حق و دیگران را بر خطا دانستن، نه تنها ناشی از عشق به خود و قبول هواداران و بیزاری از همهء آن های دیگر، که نشان نوعی اعتقاد کور به "صراط مستقیم" خود و بی راهی "گمراهان" نیز هست".
"نکته دیگر آنکه در این خاطرات بیش تر با "من" جمعی سروکار داریم، با "یکی" توام با "همه". حزب توده مانند دستگاه سازمند (ارگانیسم) زنده ای بود که زندگی اش خوب یا بد در بحث ها ، اتخاذ روش ها و چرخش ها و تصمیم های سیاسی و خلاصه در فعالیتش متبلور می شد. خاطره نویسان همیشه در "تن" این دستگاه و یکی از اندام های آن هستند. شخصیت آنها گروهی و درهم بسته است . به عبارت دیگر درین خاطرات هنوز از فردیت، از آن هستی یگانه ای که در دوران جدید به سبب آگاهی به تمامیت وجودی و حقوقی اش خود را در برابر نهادهای اجتماعی می بیند، با همه و بر کنار از همه است و می کوشد تا خود را به منزلهء چیزی از چیزها از بیرون بنگرد و با میزان و ملاک عقل سنجش گر ارزیابی کند. از چنین فردی نشانی دیده نمی شود. مثل دهقانی که همهء دریافتش از طبیعت وابسته و محدود به خاک و آب و بذر محصولی باشد که بدست می آید و با نگاهی دوخته به آسمان و پایی چسبیده به زمین، بیرون از کارکرد تجربی خود استنباطی از "منظره طبیعت" در مکان و زمان نداشته باشد، همانند او، در شخص، اجتماع و تاریخمان غوطه وریم".
"اضافه بر زمینه هایی که جسته گریخته، نشانه ای از آنها بدست دادیم، جای بررسی های گستردهء تاریخی، فرهنگی، جامعه شناختی و به ویژه اخلاقی در قلمروهای زیر خالی است:-
1- سازوکار (مکانیسم) بیرونی و درونی سازمان حزب، از سویی در رابطه با حزب کمونیست شوروی و حزب های "برادر" و از سوی دیگر در رابطهء رهبران با یکدیگر، با تودهء حزبی و با سازمانهای وابسته (شورای متحدهء کارگران، تشکیلات زنان، سازمان دانشجویان و کنفدراسیون، جمعیت هواداران صلح و...روزنامه ها، مجله های وابسته و غیره)
2- تاثیر حزب توده در تاریخ معاصر ایران
3- روحیه و نفسانیات رهبران ، اداره کنندگان و تودهء حزبی. بسیاری از ویژگی های روانی و اخلاقی ما چون ریشه پایدار در سنتی سخت جان و کهن دارند، نشانی در رفتار اجتماعی و کنش سیاسی به جای می گذارند که به آسانی محو شدنی نیست.
4- جایگاه اخلاق در این سیاست: چگونه مومنان به اخلاق ، در گردونهء تشکیلات و سیاستی بی اخلاق، هم در عمل به ضد خود تبدیل می شوندو هم صادقانه خودرا همچنان پایبند به اخلاق می پندارند. توجیه "اخلاقی این بی اخلاقی عملی چگونه است؟".
در بیش تر خاطراتی که نام بردم، پشیمانی و پریشانی ، سرگردانی دردناک در شهرهای پرت افتادهء آسیای مرکزی و جاهای دورتر، در بدری، ترس، فشار مادی و نومیدی، سرنوشت مشترک گریختگان از ایران و پناهندگان به شوروی و دمکراسی های توده ای سابق بود. در این خاطرات ، روزگار غم انگیز فرزندان نسلی را می بینیم که بیشتر آنان با دلی شوریده و سری سودایی، به امید بهروزی انسان "نان و کار و فرهنگ برای همه" با عمر و جان خود خطرها کردند، ولی سرانجام به سبب "خطای دید" و دوری از سرزمین و مردم خود و برکندگی از واقعیت های آن – چون درختی خشکیده – تبدیل به سیاست بازانی بیکاره شدند، در حزبی که از بیرون اسیر امر و نهی "کا.گ.ب" و آلت دست دسیسه باز ساواک بود، و در درون گرفتاردسته بندی ، ساخت و پاخت و نقشه کشی مسئولان و گردانندگان به ضد یکدیگر".
"باری، اگر بتوان گفت ، با "کالبد شناسی" تن و روان حزب توده بهتر می توان دریافت که درچه محیط و در اثر چه شرایطی کار به شکست سازمان، آوارگی ، درماندگی یا مرگ مبارزان کشید. چگونه به نام هدفی "انسانی" ندانسته و دانسته، هر وسیلهء ضد انسانی را به کار گرفتیم و چرا خدمت بدل به خیانت شد. فرزندان فداکار حزبی که می خواستند "فلک را سقف بشکافند و طرح نو دراندازند" خود بازیچه و بیچاره سرنوشت شعبده باز شدند. آرشی که می خواست تیری از جان خود رها کند تا مرزهای آزادی انسان فراتر رود، یا مانندسهراب جوانمرگ و یا مانند سیاوش در غربت اسیر افراسیاب دیو سیرت شد یا خود از نادانی، رستم را درچاه شغاد افکند. این چه عاقبتی است؟ این چه سرنوشت شومی است که ایران ما دارد؟".

* * *

"دوستدار آزادی و عدالت بدون هدف و آرمان (ایده آل) سیاسی نمی تواند به سر برد، اما تا واقعیت را نشناسیم (آنچنانکه تا کنون نشناخته ایم) و در پیچ و خم کوره راهها و سنگلاخ های آن پنیچیم ، در هر قدم که برداریم افق آرمانی و روشن دور، چند قدم از ما دورتر می شود.
بازگویی و بازنویسی تجربه های این مبارزان، گذشته از باز نمودن گوشه هایی از تاریخ معاصر، شاید بتواند بما کمک کند تا واقعیت سیاسی زشتی را که در آن دست و پا می زنیم را از آرمانهای شریفی که در آرزو داریم، باز شناسیم ویکی را به جای دیگری نگیریم".