نگاهی به رمان تازهی محسن نکومنش فرد
"در سایهی دیوارهای گذشته"
شهریار حاتمی
Fri 9 05 2014

سومین رمان محسن نکومنش فرد است در ۲۷۴ صفحه در قطع رقعی چاپ و نشر از انتشارات آرش در استکهلم، بهار ۱۳۹۳
محسن نکومنش، این بار سرگذشت زنی را به قلم تحریر کشیده است که از زبان شخصیت اصلی داستان یعنی خود زن روایت میشود. توفیق نویسنده در این رمان علاوه بر این که تابویی را میشکند که بیتردید بحثی ضروری و جنجال برانگیز را دستِ کم در میان فعالان سیاسی و صاحب نظران در این زمینه بر خواهد انگیخت، این است که خود را در ذهن پریشان و روان آشفتهی زنی جای میدهد که در طول زندگیاش به ویژه در دوران مبارزات سیاسیاش با این تصور زیسته است که حقیقت محض را دریافته و بر پایهی همان حقیقت دست یافته گامهای زندگی سیاسیاش را استوار کرده است. نویسنده با مهارتی که ویژهی خودِ اوست، گاه به صورت گفتگوهای درونی و تصوّرات ذهنی زن و گاه به صورت شخص اول داستان، ماجرای آن چه که در گذر زمان بر زن رفته است را بیان میکند. توانایی محسن نکومنش در نزدیک شدن به آن جوهرهی اصلی انسان که در نهاد آدمی قرار دارد به اندازهایست که خواننده با علمِ به این که نویسنده یک مرد است، در هیچ جای داستان و در هیچ یک از ماجراهایی که از زبان زن بیان میشود، تردیدی در زن بودن تعریف کنندهی ماجرا نمیکند.
"سارا"، شخصیت اصلی رمان محسن نکومنش، زنیست آرمانگرا که در دوران نوجوانی، بر پایهی اندیشههای عدالت جویانهاش گرایشاتی به یک تشکیلات سیاسی پیدا میکند و سرانجام به صورت عضوی فعال به آن تشکیلات میپیوندد. او در این مسیر از هیچ اقدامی برای پیشبرد اهداف سیاسی تشکیلات، علیرغم همهی وسوسههای یک زندگی آرام و بی دغدغه، دریغ نمیورزد و تا آن جا پیش میرود که در "اعدام انقلابی" یک فرماندهی نظامی خود نقش اجرا کننده به عهده میگیرد. او پیشتر از آن و در پیآمد فعالیتهای سیاسی خود و زندگی در یک خانهی تیمی دستگیر و هر گونه شکنجه، توهین، تجاوز و تحقیری را متحمل میشود اما هرگز لب به اعتراف نگشوده و هیچگونه اطلاعاتی را در اختیار ماموران شکنجه و بازجویان قرار نمیدهد. تحمل آن همه شکنجههای روحی و جسمی برای او بسیار گران تمام شده و سلامت روان او را از او میگیرد و سرانجام پس از فرار از زادگاهش در یک آسایشگاه روانی در کشور جدید تحت مراقبت قرار میگیرد.
"سارا"، علیرغم اعتماد به نفس و ثبات بیرونی که او را در اجرای عملیات سیاسیاش پیگیر و استوار مینمایاند، در درون با تردیدهایی در نبرد است. این تردیدها گاه، هرچند نه در اصول، پایههای تفکّرش را میلرزانند. این نبرد از همان روزهای آغازینی که او به شناخت خود به عنوان یک زن دست یافته است تا روزهای پس از مهاجرت، که تقریبا دیگر از پا درآمده است، او را درگیر خود کردهاند. او در اوج باورهای سختی که به حقیقت دست یافتهاش دارد، تردیدهایش چنان دامنگیرند که او بیشتر خود را در آسمان تفکرات و باورهایش معلق میبیند تا در اوج پرواز. کشمکشهای درونی سارا در جستجوی حقیقتی مطلق، گرچه که غالباً احساس کامیابی به او میدهند، اما سرانجام او را از پا در میآورند و او را از اوج مبارزی فعال و آرمانگرا به حضیض انسانی درمانده، پریشان، بد خیال و منفعل در یک آسایشگاه روانی در سوئد میکشاند. او در تشخیص و تمیز رویا از واقعیت ناتوان است. عشقبازی او با مرد بیگانهیی که در ذهنش همان مرد دوستداشتنی دوران جوانی اوست، گواهیست آشکار بر روان پریشانش. محسن نکومنش در چند خط موازی ماجراهایی که در زندگی سارا پیش آمده است رمان را به پیش میبرد. گویی میخواهد پریشان خیالی "سارا" را، در مرور خاطراتش در ذهن، به این وسیله بیشتر بنمایاند. این موازینویسی تنها برای نشان دادن پریشان احوالی سارا صورت نمیگیرد. تداعی شدنِ شکنجه و تجاوز برای سارا به هنگامی که مسئولین آسایشگاه روانی او را، پس از ناآرامیهایی که در حمله به مردِ تازه وارد به آسایشگاه از خود نشان داده، به "تخت" میبندند، نیز از جملهی اهدافی ست که نویسنده در این موازینویسی ماجراها دارد. سارا تفاوت آشکاری بین رفتار و برخورد مسئولین آسایشگاه که او را به تخت بستهاند نسبت به آن روزها که برای شکنجه و تجاوز در زندان به تخت بسته میشد، میبیند. اما به دلیل پریشانی و تشویش ذهن نمیتواند علت این تفاوت را درک کند و همچنان برای گریز از بسته شدن به تخت تلاش میکند.
"سارا" در مرور خاطرات تلخ گذشته نگاه بازبینانهیی به خود و زندگیاش دارد. هر چند که این نگاه بازبینانه به خاطر شرایط امروزش به او تحمیل شدهاند. با این وجود او هم چنان اسیر توهمات و تفکر یک سویهی خود است و گاه به گاه به توجیه عملکرد خود در گذشته میپردازد و اشتباهات در عملکرد سیاسی خود و تشکیلاتی که در آن عضو بوده را به گونهیی که ویژهی خودِ اوست، در خلال گفتگوهای درونیش، نادیده میگیرد. در گذشته دیوارهای مطلق گرایی و یکسویه نگری حائل دستیابی او به حقایقِ دیگری غیر از آن چه که او بدان دست یافته بود، بودند. دیوارهایی که او را در محدودهی معینی محصور داشت. امروز کماکان پس از گذشت سالیان و علیرغم تجربیاتی که او در این مسیر، به بهائی گزاف، اندوخته است، سایهی همان دیوارها برای او مانعی هستند تا در بازنگری گذشتهاش روشن بینتر باشد. آسیبهایی که در دوران زندان به او وارد شده کم نیستند و انتظار بیشتری نمیتوان از او داشت. به نظر میرسد که انتخاب نام "در سایهی دیوارهای گذشته" برای رمان از طرف نویسنده آگاهانه بوده و شاید اشاره باشد به همین نکته.
اما موضوع اصلی رمان و مقصود نویسنده را نمیتوان به سادگی در تعریف سرگذشت یک زن خلاصه دانست. رمان "در سایهی دیوارهای گذشته" تنها واگویهیی از آن چه که بر سرِ مبارزان و مخالفان حکومت رفته است نیست. نویسنده تنها رمان نمینویسد بلکه او حرف دارد برای گفتن. تلاش نویسنده علاوه بر واگویش ناکامیها و تلخکامیهای دوران مبارزات کنکاشی در یافتن ریشهها و چرایی های این ناکامی و تلخکامیست. محسن نکومنش پیشتر از این در رمان موفق خود، "از هرات تا تهران" از ذهن و زبان شخصیتهای رمان به نکات بسیاری اشاره کرده که ذهن خواننده را معطوف به ضرورتهایی میکند که خواننده را به بازنگری در نحوهی تفکّرش وامیدارد . او حرفهایی دارد برای گفتن. نه حرفهایی از جنس حقیقتی مطلق که تنها او بدان دست یافته است بلکه بیشتر از مایهی تردید، سوال و بازبینی، که خواننده را بیشتر از آن حقیقت مطلقی که او در تصورش بدان دست یافته، به حقیقت نزدیکتر میکند. نویسنده این حرفها را ماهرانه در لابلای درگیریهای ذهنی "سارا"، شخصیت اصلی رمان، گنجانده است. حرفهایی که بیشتر به نقد و بازنگری نوعی از تفکر یکسویه میماند تا تنها بیان سادهی یک سرگذشت. اندیشهی یکسویه و مطلق گرایی که عمدتاً صاحب اندیشه را محق به هر اقدامی برای دستیابی به هدف بر پایه حقیقت مطلقی که در تصور خود، تنها او در یافته و در اختیار دارد میداند. اندیشه یی که قربانیان خود را در جبهههای گوناگون و حتی در دو جبهه ی متضاد با هم، جسته و میجوید. نویسنده در این رمان اشارات آشکاری به بدیلهایی که نحوهی تفکر و نگرشی یکسان دارند میکند. نگرشی که بر پایهی تصور در اختیار داشتنِ حقیقتی مطلق گریبانگیر میشود تا صاحب اندیشه را به جای رسیدن به کعبهی آمال به ترکستان آرمانهایش ببرد.
به نظر میرسد که نویسنده در این رمان تلاش داشته ریشههای اصلی در یک تفکر یکسویه و مطلق گرا، که خود را مالک حقیقت محض میداند و به سرانجامی یکسان و نامطلوب ختم میگردد، را شناسایی کرده و به چالش بکشد.
شهریار حاتمی استکهلم ۱۵ اردی بهشت ۱۳۹۳
|
|