عصر نو
www.asre-nou.net

رامتین صلاحی

من همراه نویسنده به تاریخ سفر کردم ...

درباره «هزاره ققنوس» نوشته محمود کویر
Fri 4 04 2014

هزاره ی ققنوس ( از ساسانیان تا سامانیان)
محمود کویر
نشر آیدا. انتشارات بنیاد فرهنگی کویر.

با سلام
این یک نامه است. نامه ای به درد. نامه ای از سر شوق.
من این نامه را به عنوان یک آموزگار سالخورده ی تاریخ ادبیات، انسانی رنج کشیده در این سرزمین بلا زده، برای شما می نویسم. انسانی که چون کتاب های تاریخ و ادبیات درسی را می گشاید از دانشجویان و از تاریخ و از ادبیات شرمزده می شود. آموزگاری که از این همه جفا و بی اعتنایی که در حق تاریخ سرزمین خود دیده، دردها کشیده است.

در یکی از همین روزهای نه چندان دور،مسافری عزیز، مانند همیشه که مهربانی می کند و از هر سفر به دیار اروپا کتابی برایم به ارمغان می آورد، این بار هم کتابی از آلمان برایم آورد. سفارش کرد که: من راستش خودم خواندمش. اولش زیاد راغب نبودم. به تاریخ علاقه ی زیادی ندارم. یعنی چیزی نمی دانم. اما نمی دانم چطور شد، شروع که کردم نتوانستم کنارش بگذارم و خواندمش و هی آه کشیدم و بغض کردم اما سرم را هم بالا گرفتم. بیا. بخوان. اسمش هزاره ی ققنوس است.

من نیز کتاب را گرفتم وخواندم و بارها و بارها اشک شوق در دیده گرداندم. خندیدم و گریستم. من نیز سرم را بالا گرفتم.
می دانید چرا؟ در روزگاری که تاریخ و شناسنامه ی ما را محو می کنند و آنچه بهایی ندارد، کتاب است و تاریخ است و ادبیات، این کتاب مانند نوری بود در تاریکی.

کتابی بود مانند پزشکی که زخم ها را گشوده بود. رنج ها را دیده بود. شادی ها را خندیده بود. سوخته بود و بار دیگر برخاسته بود. همان ققنوسی بود که نگاره اش روی جلد کتاب پر پر می زد.

این کتاب، تاریخ و ادبیات و بخشی از حافظه تاریخی ماست. کتابی روان مانند جویبار. محکم مانند کوه و سبز مانند جنگل.
کتابی درست و استوار و زیبا و خوشخوان برای نسل جدید و جوانان ما. برای همه ی عاشقان تاریخ و ادبیات این سرزمین.

هزار سال از سهمناک ترین دوران تاریخی ما که از قضای روزگار کسانی با تمام توانشان می کوشند تا خاک در چشم حقیقت پاشیده و وارونه در برابر چشم مردم بگذارند. دورانی در این کتاب بررسی شده که با نام هایی چون زکریای رازی و خیام و فردوسی از یک سو و از سوی دیگر با بابک و مازیار و یعقوب روبروییم. دانستن آنچه ما امروز هستیم و چرایی آن، بی بررسی آن روزگار ناممکن است و نویسنده ی این کتاب این وظیفه تاریخی را بر عهده گرفته و خوش از پس آن برآمده است. خواستم همین جا به تمام شاگردانم و به تمام آموزگاران تاریخ و ادبیات بگویم که بخوانند این کتاب را و بیاموزند به نسل فردا.

من همراه نویسنده به تاریخ سفر کردم. با خسر و شیرین همسفر شدم. به میدان های نبرد دلاورانه مردم ایران در برابر تازیان رفتم. با آن ها شکست خوردم. با آنان کشتار شدم. موالی شدم. اما چون ققنوسی دوباره برخاستم و همراه بابک خرمی به قلعه بذ رفتم و در کنارش جنگیدم و لرزه بر اندام خلیفه انداختم. در میدان های نبرد شاهنامه در کنار فردوسی بر شکست ایرانیان گریستم و در کنار وی بر درفش کاوه های تاریخ بوسه ها زدم. این کتاب مرا با خود به میدان های کار و زندگی و رزم و بزم مردم کشورم برد و همین جا و همراه نویسنده اش فریاد می زنم: این منم! ققنوس هزاره ها. هزار هزار ققنوس که منم. که ملت من است.

حالا که دارم این ها را می نویسم و کتاب در برابرم بر روی میز گشوده است و نسیم ورقش می زند، چشمم به ناگهان بر این شعر می افتد و با نویسنده و شاعرش به ایوان مداین می روم و بر ویرانه ها می نگرم و اشک در دیده می گردانم و روی به تمام ستمگران تاریخ می خوانم:

هان ای دل عبرت بین! از دیده عبر کن هان!
گه‌گه به زبان اشک آواز ده ایوان را
تا بو که به گوش دل پاسخ شنوی ز ایوان
دندانهٔ هر قصری پندی دهدت نو نو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر مانه و اشکی دو سه هم بفشان
از نوحهٔ جغد الحق مائیم به درد سر
از دیده گلابی کن، درد سر ما بنشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی
جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
ما بارگه دادیم، این رفت ستم بر ما
بر قصر ستم‌کاران تا خود چه رسد خذلان

اجازه می خواهم یک بار دیگر بخش کوتاهی از مقدمه این کتاب را در کنار شما و با شما بخوانم:

ز ما باد بر جان آن کس درود
که داد و خرد باشدش تار و پود

تاریخ یعنی که: نه فراموش می کنم و نه اجازه می دهم که فراموشم کنند.

چو گویی کلاه خرد دوختم
همه هرچه بایستم آموختم
 یكی نغز بازی كند روزگار
كه بنشاندت پیش آموزگار 

از کمند تاریخ گریزی نیست. همه جا تاریخ هست. اماآینده باید بر دوش گذشته گذاشته شود، نه این که بار گذشته را بر دوش کشد. با تاریخ هر آنچه را که از گذشتگان بازمانده از چنگ نابودی می رباییم و زندگی دیگری می بخشیم. گذشته با زنجیر به دست و پای امروز بسته است و کلید آن در دستان آینده است. ما گذشته را از دستان مرگ می رباییم تا تنها به سوی آینده نرویم. تاریخ حضور در آیینه­ ی پریشان گذشته ­هاست. در پس پشت هر سنگ نگاره و ستون و تندیسی می توان به تماشای آدمیانی پرداخت که آفرینشگر این­ها بوده ­اند.

ما در تاریخ در جستجوی چراها و دغدغه هایی هستیم که با روان آدمی دست به گریبان بوده است. با چراغ تاریخ، در میان ویرانه های غرق در اندوه ، رنج ، امید و آرزو در جستجوی خرد و فضیلت هستیم.

تاریخ، حکایت پریشانی ها،سرگشتگی ها، جدال ها و عشق های انسانی است.

تاریخ نگاری می­تواند درهای دیگری روبه جهان بگشاید. تا بنگریم از آن دریچه بر ردپای هستی رفتگان. بنگریم بر تراژدی انسان و تلاش­ها، قه قه ها، هق­هق­ها و شادی و رنج او.

کار تاریخ نگار از یک سوی بازیافت راز و رمز شکست­ها و درماندگی­های انسانی و از سویی، کشف ارزش های انسانی موجود در تاریخ و فرهنگ است. واکاوی گذشته برای برگرفتن ارزش ها و بررسی آنهاست تا به کار آینده بیاید. بازیافت خرد از دست رفته است. و من بر سر آنم تا از نخ های بریده بریده ی آن، جامه ای ابریشمین ببافم.

تاریخ و سرگذشت ما از سرنوشت ما جدا نیست. یادبودهای ما ارزش های شکننده ای هستند که ناگزیریم از آن ها نگه داری کنیم.زیرا که زندگی ستیزی است با فراموشی.

برای نوشتن تاریخ باید آزادی داشته باشی تا گذشته را به موضوعی برای شناخت بدل کنی و نه فراموش کنی و نه رخصت دهی تا فراموشت کنند.

آنچه من در باره­ ی ساسانیان تا سامانیان فراهم آورده ­ام اما، تنها داستان جنگ­ها و شاهان نیست، که خود کاری است کارستان، حکایت شمشیر و زنجیر نیست. زندگی و روزگار مردمان و دانایان این سرزمین است. نگاهی در چرایی و چگونگی رویدادهاست.

از پرواز رنجبار و بلندبالای جمشید به آسمان، تا خورشید نوشی عین القضات همدانی بر بوریای آتش گرفته ای که بوم نقاشی تاریخ تراژیک ماست، و از آنجا تا پرپر دختران و پسران جوانی که در آرزوی خورشید، در آسمان حوالی پارک لاله بالی کشیدند، راهی است به نام تاریخ.

تاریخ سرزمین ما اما، از بیش از هزار سال پیش به این سو، پیوستگی ندارد. بریده بریده است. جزیره جزیره است.
تاریخی به شمشیر، شرحه شرحه .

و کار تاریخ نگار آن است که از این نخ­های بریده جامه­ای ببافد از نور.
جهان وامدار تاریخ پر افتخار ماست. بشناسیم و بانگ برداریم: جهان بیا تماشا!
دوران ساسانی عصرشکوهمند و سرورانگیز تاریخ و فرهنگ ایران است در دوهزار سال پیش.

**

سلام بر شما و سلام بر کتاب هزاره ی ققنوس.
سلام بر رنج هایی که کشیدید تا تاریخ تبار و قوم و قبیله مرا بنویسید. تا بدانم که بودم و چه کردم و امروز چرا در اینجا ایستاده ام.