عصر نو
www.asre-nou.net

کتاب توهم خطرناک - فصل دوم‎

تاریخ غم انگیز ایالات متحده آمریکا و ایران

پیتر اُوبُرن و دیوید موریسون - ترجمه: ن. نوری زاده
Sun 23 03 2014

Nourizadeh.n@gmail.com
بهترین راه برای درک به بن بست رسیدن موضوع هسته ای ایران با غرب آنست که به تاریخ گذشتۀ آنان نظر کنیم و بویژه به خصومت ها و سوء تفاهم هائی که میان آمریکا و ایران رخ داده است و روابط آنها را تیره ساخته، بیان داریم. این سرگذشت به بعد از جنگ جهانی دوم بازمی گردد، زمانیکه ایالات متحده آمریکا توانست به نقش ابر قدرت بریتانیا در منطقه خاور میانه پایان دهد تا خود جایگزین آن گردد.
در این مدت آمریکا در مقایسه با بریتانیا و فرانسه از محبوبیت بسیاری در ایران برخوردار بود. بیشتر تحصیل کرده های ایرانی بر این باور بودند که ایالات متحده مدافع آزادی است. در واقع ایرانیان جنگ آمریکا برای کسب استقلال را مدل و نمونه ای از تلاش های خود علیه امپریالیسم (بریتانیا) بشمار می آوردند. این دیدگاه نسبت به آمریکا برای همیشه در آگوست سال 1953 (1332)، زمانیکه سیا (CIA) همراه با سرویس جاسوسی بریتانیا (M16) طرح یک کودتا در تهران را به اجرا درآوردند، به یکباره تغییر کرد. قربانی این کودتا دکتر محمد مصدق، نخست وزیر محبوب مردم ایران بود، کسی که دو سال قبل از کودتا با رای اکثریت مجلس به نخست وزیری برگزیده شده بود. مصدق در سال 1951(1330) در سازمان ملل متحد اظهار داشت که صدها میلیون مردم بعد از قرنها استثمار مستعمراتی توانستند استقلال و آزادی خود را بدست آورند. (1)
اعتراض اصلی مصدق در مورد انرژی بود، بویژه شکایت از شرکت نفت ایران- انگلیس که نفت ایران را تحت کنترل داشت. این کمپانی که در سال 1954 (1333) به بریتیش پترولیوم (BP) تغییر نام داد، بیشتر انگلیسی بود تا ایرانی. به عبارت دیگر وینیستون چرچیل (Winston Churchill) (که بعد ها نخست وزیر انگلستان شد) به عنوان وکیل و مشاور شرکت برمه در سال 1914(1293) و در رایزنی با دولت وقت بریتانیا توانست حق انحصاری فروش نفت ایران را برای شرکت نفت آنگلو پرشین (Anglo-Persian Oil Company) که یک شرکت تابعه از شرکت های نفت برمه بود، دریافت دارد.
بنابر گفته میشل آکسورثی (Michael Axworthy) تاریخ دانِ ایران پژوه،(2) دولت بریتانیا منافع بیشتری نسبت به دولت ایران، از صنعت نفت ایرانیان بدست می آورد. (نزدیک دوبرابر در بین سالهای 1950- 1932)
در زمان دکتر مصدق نفت ملی شد و سرویس جاسوسی بریتانیا همراه با سازمان اطلاعاتی آمریکا بعد از یک تحریم ویرانگر در سال 1953 (1332) موفق شدند با کودتا دولت دمکرات لیبرال مصدق را سرنگون کنند و شاه (که از کشور فرار کرده بود) را بمثابه عروسک دست آموز خود به قدرت بازگردانند. آمریکا در این دوره از تاریخ ایران حاکم بلامنازعه و واقعی ایران بشمار میرفت.
برای یک ربع قرن ایالات متحده آمریکا سه هدف بنیادین را در منطقه خاورمیانه دنبال میکرد. نخست: میبایست از استخراج و صدور فرآورده انرژی (نفت) کاملا مطمئن میگشت. دوم: آمریکا خواستار حمایت و پشتیبانی بدون شرط ایران از اسرائیل بود. ( ایران تا سال 1979 تنها متحد ثابت قدم اسرائیل در منطقه بشمار می آمد) سوم: ایالت متحد آمریکا که در داخل خاک خود ادعای دمکراسی و حمایت از آنرا میکرد و همواره ازسیستم دمکراسی تکریم و تقدیس بعمل میآورد عزم خود را جزم کرده بود تا دمکراسی را در خارج از مرزهایش لگد مال نماید. برای مثال کودتای سال 1332 علیه دولت قانونی و نوپای دمکراتِ دکتر مصدق و حمایت بی چون و چرا از شاه و نیز بیش از نیم قرن حمایت از دیکتاتورها و سلاطین مستبد و فاسد عرب خاورمیانه در این رابطه معنا پیدا میکند.
هنگامیکه ایالات متحد آمریکا تاج و تخت را به شاه بازگرداند مصمم گردید که از آن با تمام نیرو حمایت کند. آمریکا برای نیروهای مسلح ایران، مدرن ترین تجهیزات نظامی را تهیه میکرد و پلیس امنیت رژیم شاه را جهت سرکوب مخالفین آموزش میداد و حتی به جاه طلبی های شاه جهت دستیابی به انرژی هسته ای یاری می رساند. همانطور که میدانیم در سال 1968 (1347) شاه ایران اولین امضائ کننده پیمان نامه منع گسترش سلاح های هسته ای (NPT) بود که تا به امروز بصورت پایه های قانونی برای تمام مذاکرات هسته ای میان ایران و دنیای خارج بشمار میآید. بنابراین هیچ تحلیل و تفسیری از برنامه های هسته ای ایران نمیتواند بدون درک این مطالب صورت گیرد. ما در فصل های آینده در مورد این موضوع بیشتر بحث خواهیم کرد.
بهرحال ایران در سال 1979 (1357) توانست با همکاری و کمک آمریکا روند تهیه و اجرای یک برنامه هسته ای با اهداف غیر نظامی را آغاز کند. در این رابطه آلمان ها راکتور اتمی بوشهر در خلیج فارس را ساختند که انتظار میرفت ظرف پنج سال در جهت تولید برق، مورد استفاده قرار گیرد. اما انقلاب با عواقب بعدی آن از راه رسید و ایران که تا دیروز یار غار و رفیق گرمابه و گلستان غرب و متحد نزدیک آمریکا بشمار می آمد در هئیت بزرگترین دشمن ظاهر شد.
یکی از بیشمار دلایلی که آمریکا را دشمن ایران تلقی میکنند آنست که بیشتر رهبران جدید و انقلابی ایران از آزار و اذیت و شکنجه های رژیم شاه که مورد حمایت دیپلماتیک و سیاسی آمریکا بود و ساواک آنرا آموزش داده بود رنج ها و مرارت ها کشیده بودند. برای مثال، سید علی خامنه ای که امروز آیت اله و رهبر مذهبی ایران است در زندان شاه شکنجه و به تبعید در نقاط دور افتاده ایران محکوم شده بود.
اما مهم تر از آن پس از سرنگونی رژیم شاه نقش مذهبی و چهره کاریزماتیک آیت اله خمینی بود که توانست سیستم جهانی آمریکا را که بعد از سال 1945 تاسیس شده بود را به چالش کشاند. آموزه های خمینی یکی از بزرگترین آموزه های الهیون و متکلمین زمان بود که بر محاسبات بینش های عقل گرایان و یا مادی گرایان غربی غلبه کرد تا جائیکه کسی تصور آنرا بدانگونه نمیکرد.
انقلاب ایران ایالات متحده آمریکا و متحدین آنرا از جمله اسرائیل و عربستان سعودی را به وحشت انداخت. سنت مذهب شیعه ای که خمینی آنرا با هوشیاری ترسیم کرده بود تهدید بالقوه و نیرومندی علیه سیستمی بود که منافع آمریکا را در منطقه نمایندگی میکرد. زیرا آمریکا آرایش ها و تنظیماتی را با دیکتاتورهای منطقه خلیج فارس ترتیب داده بود. این دیکتاتورها در واقع در جهت منافع خاندان خود و آمریکا در منطقه عمل میکنند و روشهای وحشیانه ای جهت سرکوب مردم بکار میبرند. برای مثال، عراق، عربستان سعودی و دیگر شیخ نشین های حاشیه خلیج فارس از این نوع رژیم ها بودند.
روی سخن فلسفه سیاسی خمینی که با زبانی ساده و فصیح ادا میشد قربانیان دیکتاتورهای منطقه بود. باید دانست که مذهب شیعه در اسلام همواره وسیله ای جهت دفاع از افراد تحت ستم و توسری خورده جوامع محسوب می شد. بنابراین تعجبی نداشت که ایران خمینی نه فقط مورد تنفر ایالات متحده آمریکا بود بلکه برای صدام حسین، خاندان سعودی و دیگر خاندانهای حاکم در منطقه خلیج فارس نیز خطرناک و تنفرآور می نمود.
در تاریخ 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور 1359) عینی تقریبا نوزده ماه بعد از انقلاب، عراق با حمایت غرب به ایران حمله کرد. آنچه که پیش آمد فاجعه و مصیبتی بود که فقط میتوان آنرا با کشتار خونین جنگ جهانی اول مقایسه نمود. این جنگ شنیع و مهیب با نمائی از اجساد جوانان در شیارهای طولانی و در حملات امواج انسانی و کاربرد گازهای سمی که غرب در اختیار عراق گذاشته بود، کشته شده بودند، برای مدت 8 سال ادامه داشت.(3)
غرب تجهیزاتی به عراق ارسال میکرد که صدام حسین بتواند با آنها سلاح های شیمیائی بسازد و علیه سربازان ایرانی و نیز مرد غیر نظامی ایران و عراق بکار برد. باید اذعان نمود که علیرغم استفاده سلاح های شیمیائی علیه ایران این کشور جهت مقابله بمثل هیچ گاه از سلاح های کشتار جمعی استفاده نکرد.
وقتی کسی به نقش آمریکا در جنگ ایران- عراق میاندیشد ناخودآگاه بحران سفارت آمریکا در سال 1981- 1979 که در آن 52 دیپلمات به مدت 444 روز گروگان گرفته شده بودند در ذهنش نقش خطور میکند. اما رنجاندن دیپلمات های آمریکائی در مقایسه با آسیب و خساراتی که آمریکا به این کشور وارد کرده است بمراتب ناچیز و کم ارزش است.
بدیهی است که رهبران ایران در نتیجه گیری کلی خود ایالات متحده آمریکا را دشمنی کینه توز میدانند که تلاش میکند به هر طریقی رژیم آنها را سرنگون نماید. بنابراین درک حمایت و پشتیبانی ایران از سازمانهائی چون حزب اله در لبنان و حماس در غزه را باید از این روزن تحلیل کرد. در این میان نکته ای به باریکی مو وجود دارد و آن خرسندی و شادمانی اسرائیل نسبت به تندروی ها و پرخاشگری های ایران به آمریکا است.
از این رو ایرانیان چندین بار تلاش کردند که با آمریکا از در صلح و دوستی درآیند بویژه بعد از حمله به برج های دوقلو در 11 سپتامبر. این حادثه هزاران ایرانی را با شمع های روشن جهت همدردی با قربانیان آمریکائی به خیابان کشاند. رهبران مذهبی ایران این حملات را شدیدا محکوم کردند و حتی بعد از این حادثه پیشنهاد همکاری به ایالات متحده آمریکا علیه القاعده دادند. در این رابطه مقامات ایران نشست هائی با مقامات آمریکائی داشتند و اطلاعات لازم را علیه طالبان در اختیار آنها قرار دادند. همچنین ایران خلبانان آمریکا را که در خاک ایران سقوط کرده بودند نجات دادند و صحیح و سالم به نیرو های آمریکا تحویل دادند.(4) برای مثال، بارنت رابین (Barnett R Rubin) که اینک مشاور ارشد و نماینده ویژه آمریکا در امور افغانستان و پاکستان است اظهار داشت که:" ایرانیان بعدها بطور رسمی پیشنهاد همکاری تحت فرماندهی آمریکا جهت تاسیس و تقویت ارتش ملی افغانستان را به ما (آمریکا) پیشنهاد کردند.(5)
یکی از شاهدان حاضر در جلسات سری "معاشقه" هیلاری من (Hillary Mann) نماینده آمریکا (6) با نمایندگان ایران در سازمان ملل متحد در اوائل سال 2001 را چنین توضیح میدهد که: " در یکی از این ملاقات ها طرف ایرانی "مذاکره بدون قید و شرط" با آمریکا را پیشنهاد کرد. این پیشنهاد خیلی مهم بود زیرا در واقع مذاکره بدون قید و شرط خواستۀ آمریکائی ها در هر مذاکره و ملاقات رسمی و دیپلماتیک با ایرانیها بود. اما دولت بوش این پیشنهاد را نپذیرفت. (7)
جیمز دابین (James Dobbins) دیپلماتی که نمایندگی آمریکا را در مذاکرات مربوط به افغانستان هدایت میکرد که منجر به توافق نامه بن (Bonn) در سال های 2001، 2002 و 2003 شد در این مورد میگوید که: واشنگتن عملا پیشنهاد تهران جهت همکاری در مورد افغانستان، عراق و موضوعات مختلفی که مربوط به دوکشور میشد مانند برنامه هسته ای ایران را با شدت رد کرد." (8)
پاداش ایران برای کمک و همکاری با ایالات متحده آمریکا بعد از رخداد یازدهم سپتامبرآن بود که جورج دبلیو بوش در سخنرانی سال 2002 خود ایران را در ردیف عراق و کره شمالی قرار داد و اظهار داشت که: "این کشورها و متحدان تروریست آنها محور شرارت میباشند که صلح جهانی را بخطر انداخته اند." (9) این سخنان شگفت آور رئیس جمهور آمریکا در مورد ایران بود. با این همه ایران تعامل و مدارای خود را با آمریکا ادامه داد و در ماه می 2003 (اردیبهشت 1382) از طریق تیم گولدیمان (Tim Guldimann) سفیر سوئیس پیشنهاد مذاکرۀ دیگری به آمریکا داد. (10) آگاهان سیاسی بر این باورند که تردید کمی در این مورد وجود داشت که آمریکا خواستار چنین مذاکره ای بود. بهرحال در آنزمان ممکن بود که آمریکا با ایران به یک توافق نامه صلح همه جانبه دست یابند.

1- Quoted in Pankaj Mishra, “Why Weren t They Grateful? , London Review of Book, 21 June 2012, pp 19-20, Review of Christopher de Bellaique s highly praised Patriot of Persia: Muhammad Mossadegh and a Very British Coup
2- Michael Axworthy, Iran: Empire of the Mind, p 236

3- در کتاب خاطرات ریچارد کلارک (Richard Clarke) کارمند پیشین وزارت خارجه آمریکا و سرپرست امور ضد تروریسم در دولت کلینتون و یکی از طرفداران پرو پا قرص کمک تسلیحات جنگی به عراق باعنوان "علیه تمام دشمنان" آمده است که: "جنگ ایران – عراق با تلفات بسیاری که برجای گذاشت به زودی به یک بن بست بزرگ تبدیل شد. گروه ما به هیچ عنوان نمی خواست که ایرانیان در این جنگ پیروز شوند و یا ما همانطور که بر روی کاغذ ترسیم کرده بودیم "گزینه ما ممانعت از شکست عراق است" بمحض اینکه جنگ آغاز گشت طرح ها برای ممانعت از شکست احتمالی عراق مطرح شدند. دولت ریگان گرچه متحد عراق نبود اما مایل نبود که عراق بوسیله رژیم ضد آمریکا که بوسیله مسلمانان تندرو اداره می گشت، شکست بخورد.
در سال 1982 دولت ریگان نام عراق را از لیست کشورهای حامی تروریسم حذف کرد. در نتیجه عراق با این چراغ سبز و بعد ها حمایت قطعی ایالات متحده آمریکا درخواست وام نمود. در سال 1983 نماینده ای که حامل نامه ای از جا نب رئیس جمهور آمریکا بود به عراق فرستاده شد. در این نامه بر حمایت آمریکا از صدام تاکید شده بود. فردی که به بغداد اعزام شده بود دانلد رامزفلد (Donald Rumsfeld) است که 7 سال بعد وزیر دفاع دولت جمهوری خواهان شد. او به بغداد رفت نه برای سرنگونی رژیم صدام حسین بلکه برای نجات او از شکست احتمالی اش مقابل حملات و یورش های شجاعانه ایران. بعد از مدتی من اطلاعات سری آمریکا را که برای عراق ارسال میشد خواندم. زمانیکه ایران قصد داشت که دست به حمله علیه نیروهای عراقی بزند، عراقی ها با اطلاعاتی که آمریکا از طریق ماهواره های خود دریافت میکردند، دیوار دفاعی خود را تقویت می نمودند. ص 41
http://georgewbush-whitehouse.archives.gov/news/releases/2002/01/20020129-11.html4- David Patrikarakos, Nuclear Iran: The Birth of an Atomic State, p 171
5- Barnett R Rubin and Sara Batmanglich, “The US and Iran in Afghanistan: Policy Gone Awry , MIT Center for International Studies, October 2008, p3, quoted in Shashank Joshi, The Permanent Crisis: Iran s Nuclear Trajectory, RUSI, Whitehall Paper 79, p19

6- خانم هیلاری من که از سال 2001 الی 2003 بعنوان مشاور امنیت ملی و یکی از مشاوران کاندولیزا رایس (Condoleezza Rice) خدمت کرده بود سرانجام بخاطر سیاست آمریکا نسبت به ایران استعفا داد.

10- بنابر نوشته جان ریچاردسون (John Richardson) در مجله Esquire "در این زمان که سفیر ایران صادق خرازی که فرد شناخته شده ای بود و از طرفی پسر خواهر وزیر امور خارجه و از طرف دیگر خواهرش عروس سید علی خامنه ای است، بطور شگفت آوری جزئیات طرح پیشنهاد صلح خاورمیانه را ارائه داد و متذکر شد که این طرح در سطوح بسیار بالای حکومت در تهران تائید شده است. خلاصه این طرح آن بود که ایران به حمایت از حماس و جهاد اسلامی پایان میدهد و کشور اسرائیل را به رسمیت میشناسد و تعهد میکند که برنامه هسته ای خود را به حالت تعلیق در آورد. این یک طرح پیشنهاد قابل توجهی بود. اما کاخ سفید از پذیرفتن آن خودداری کرد و از دخالت سفیر سوئیس در این موضوع به دولت آن کشور اعتراض نمود.