عصر نو
www.asre-nou.net

سه نامه درباره رکسانا صابری

نامه سرگشاده بهمن قبادی، نامه های عبدالفتاح سلطانی و صادق زیبا کلام خطاب به رئیس قوه قضائیه
Wed 22 04 2009

نامه سرگشاده بهمن قبادی به دنبال محکومیت رکسانا صابری
به رکسانا صابری، دختری ایرانی با شناسنامه آمریکایی‌

اگر سكوت كرده بودم به خاطر او بود، و حالا اگر حرف می‌زنم باز هم به خاطر اوست. به خاطر ركسانا صابری.
نامزد، دوست و همراهم. دختری باهوش و با استعداد که برایم همیشه قابل تحسین بوده و هست. ۳۱ ژانویه بود، روز تولدم صبح تماس گرفت که برای تولدم می‌آید پیشم تا باهم برویم بیرون. نیامد... زنگ زدم به موبایلش. خاموش بود تا یکی دو روز نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده.
به خانه‌اش رفتم و چون کلید خانه همدیگر را داشتیم به داخل رفتم ولی نبود... بعد از دو روز زنگ زد و گفت «منو ببخش عزیزم مجبور شدم برم زاهدان» و من هم عصبانی شدم که چرا به من نگفته؟ گفتم باور نمی‌کنم و دوباره گفت «ببخش عزیزم مجبور شدم» و گوشی تلفن قطع شد و منتظر تماس بعدی‌اش شدم و نزد و نزد.
رفتم زاهدان و تمام هتل‌ها را جست‌وجو کردم و چنین اسمی را نیافتند هزار جور فکر مریض کردم تا ده روز. تا این‌که از طریق پدرش فهمیدم که دستگیرش کرده‌اند و فکر کردم شوخی است. فكر كردم سوء تفاهم شده و دو سه روز دیگر آزادش می‎كنند. اما چند روز گذشت و خبری از ركسانا نشد. نگران شدم و این در و آن در زدم تا بالاخره فهمیدم چه به سرش آمده.
با بغض می‎گویم او معصوم‎تر و بی‎گناه‎تر از این حرف‎هاست. من که سال‎هاست او را می‎شناسم و لحظه به لحظه در کنارش بوده‎ام، این حرف را می‎زنم. او همیشه مشغول کارهای مطالعاتی و تحقیقاتی‌اش بود، نه چیز دیگر.
در این سال‌های آشنایی، نشد یک‌بار جایی برود که من ندانم، یا کاری بکند که به نظرم نامعقول و نامتعارف بیاید. در پیشینه او و خانواده و اطرافیانش هم هیچ وقت نشانه‌ای از موردی نامعقول ندیده‌ام.
آخر چطور می‎شود کسی که گاهی می‎شد روزها از خانه بیرون نمی‎آمد مگر برای دیدنِ من، کسی که به شیوه ژاپنی‎ها صرفه‎جو بود و گاهی به سختی هزینه زندگی و کارش را مهیا می‎کرد، کسی که در به در دنبال حامی‎ای می‎گشت تا ناشری داخلی به او معرفی کند تا بتواند کتابش را اینجا چاپ کند، حالا متهم به جاسوسی شده؟!
همه‎مان می‎دانیم ـ نه، توی فیلم‎ها دیده‎ایم ـ که جاسوس‎ها خیلی ناجنس و بلا هستند و مدام اینجا و آنجا سرک می‎کشند و در ضمن خیلی هم حقوق می‎گیرند. وجدانم در عذاب است. چون من او را به ماندن و کار کردن تشویق کردم.
و حالا نمی‎توانم کمکی به او بکنم. رکسانا می‎خواست از ایران برود. من نگهش داشتم. اوایل آشنایی‎مان او می‎خواست برگردد آمریکا. دوست داشت که با هم برویم. اما من اصرار کردم که بماند تا فیلم جدیدم تمام شود.
او عملاً داشت از ایران می‎رفت و من نگهش داشتم. و حالا ناراحتم که به خاطر من ماند و دچار این ماجراها شد. خود من در این چند سال دچار افسردگی شدید شده‎ام. چرا؟ چون فیلمم توقیف شده و سر از بازار سیاه درآورده.
به فیلم بعدی‎ام مجوز ندادند و عملاً مرا خانه‌نشین کردند. اگر تا امروز تاب آورده‌ام به سبب حضور و کمک‌های روحی او بوده. من به خاطر مجوز نگرفتن فیلمم تند و پرخاشگر شده بودم و او بود که همیشه مرا به آرامش دعوت می‌کرد.
رکسانا می‎خواست از ایران برود. من نگهش داشتم. او مراقب افسردگی‌های من بود. بعدها من به خاطر آن‌که برای او انگیزه‌ای ایجاد کنم تا بماند، ازش خواستم که طرح نوشتن کتابش را که مدت‌ها در ذهن داشت شروع کند.
من همراهش بودم و به خاطر دوستی‌ها و روابطی که داشتم این در و آن در زدم و قرار و مدار گذاشتم با فیلمساز و هنرمند و جامعه‌شناس و سیاست‎مدار و دیگران. حتی خودم هم پای مصاحبه‌اش نشستم. کتاب سرگرمی‎ای بود برای او تا ماندن را تحمل کند، تا من کارِ فیلمم تمام شود و با هم برویم.
کتاب رکسانا کتابی معمولی بود و به‌هیچ‌وجه ضد دولت ایران نبود. تمام مدارک کتاب موجود است و حتماً روزی چاپ خواهد شد و همه خواهند دید. اما آخر چرا همه سکوت کرده‎اند؟! همه کسانی که پای صحبت و مصاحبه با او نشسته‎اند و می‎دانند که او چقدر ساده و می ‎گناه است.
اگر این نامه را می‎نویسم به خاطر این است که نگرانش هستم. نگران سلامتی‎اش. شنیده‌ام که افسرده‎ شده و مدام گریه می‎کند. او خیلی حساس است. مبادا دست به اعتصاب غذا بزند.
نامه‎ام خطاب به همه دولت مردان و سیاست‌مداران و همه کسانی است که کاری می‎توانند بکنند. تو را به خدا دست بردارید. تو را به خدا او را وارد این بازی‎های بزرگان نکنید.
او نحیف‎تر و ساده‎تر از آن است که بتواند در بازی شما شرکت کند تو را به خدا تمامش کنید نگذارید این‌گونه مهره تبلیغاتی این جهان کثیف شود. از من بخواهید که در دادگاه او حاضر شوم و کنار پدر فرهیخته و مادر مهربانش بنشینم و به معصومیت و بی‎گناهی او شهادت بدهم.
دخترِ ایرانی‎مان که چشم‎های ژاپنی دارد و شناسنامه آمریکایی، در زندان است. وای بر من. وای بر ما‌!

****


نامه عبدالفتاح سلطانی به آیت الله شاهرودی
درباره رکسانا صابری

عبدالفتاح سلطانی، وکیل دادگستری و عضو شورای عالی نظارت کانون مدافعان حقوق بشر که پس از صدور حکم محکومیت رکسانا صابری، وکالت این خبرنگار را به همراه شیرین عبادی و مهناز پراکند برعهده گرفته است، در خصوص روند رسیدگی به پرونده متهم، نامه ای را خطاب به آیت الله هاشمی شاهرودی رییس قوه قضاییه ارسال کرد.
پس از آنکه دادگاه انقلاب تهران، رکسانا صابری را به هشت سال زندان محکوم کرد، پدر رکسانا صابری با مراجعه به کانون مدافعان حقوق بشر از وکلای این سازمان مردم نهاد خواست تا وکالت دخترش را بر عهده گیرند. بر این اساس شیرین عبادی، عبدالفتاح سلطانی و مهناز پراکند با تشکیل یک تیم حقوقی، وکالت رکسانا صابری را برعهده گرفتند.

متن نامه عبدالفتاح سلطانی به شرح زیر است:

بسمه تعالی

حضرت آیت الله هاشمی شاهرودی
ریاست محترم قوه قضائیه

با سلام و احترام
نامۀ رئیس دفتر ریاست جمهوری خطاب به آقای سعید مرتضوی (دادستان عمومی و انقلاب تهران) در تاریخ دوشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۸۸ در روزنامه های کثیرالانتشار منتشر شد. مطالعه این نامه – چنانچه صدور آن را در آستانه انتخابات ریاست جمهوری برای کسب آرای بیشتر تلقی نکنیم – هم موجب خرسندی و هم موجب شگفتی هر انسان بی طرفی است.
موجب خرسندی است از این حیث که بالاخره رئیس قوه‌ی مجریه حداقل در مورد یکی از شهروندان ایرانی احساس مسئولیت کرده و درخواست رعایت قسط و عدل و موازین قانونی را در مورد خانم رکسانا صابری از مقامات قضایی علناً مطرح کردند.
ولی شگفتی از این حیث:
نخست اینکه ریاست قوه‌ی مجریه به جای مخاطب قرار دادن قضات مرجع تجدیدنظر، دادستان تهران را مورد خطاب قرار داده‌اند. چراکه این مرحله، (نقض حکم صادره و صدور حکم مجدد) در اختیار دادستان نیست و این اقدام این شبهه را الغاء می کند که ریاست قوه مجریه از مراحل دادرسی بی‌اطلاع هستند یا به گمان ایشان همه تصمیمات قضایی در واقع در اختیار دادستان عمومی و انقلاب تهران است.
دوم اینکه با وجود اصل ۱۶۸ قانون اساسی چرا ریاست محترم قوه قضائیه این حساسیت را از خود نشان ندادند و دستور صادر نکردند که چنین پرونده‌هایی در شعب ویژه و به طور علنی و با تصدی قضاتی که شائبه گرایش به جناح خاص سیاسی درباره آنها وجود ندارد، مورد رسیدگی قرار گیرند؟
و اما سخن اصلی این است که چرا سرنوشت پرونده‌های سیاسی عموماً و پرونده‌هایی با حساسیت‌های بالای سیاسی خصوصاً، در اختیار چند شعبه دادگاه که سابقه صدور احکام غلاظ و شداد درباره متهمان سیاسی را دارند، سپرده می شوند و متأسفانه در این مرحله تجدیدنظر نیز به چند شعبه‌ای که سابقه درخشان بیشتری در تأیید نظر دادگاه‌های بدوی در این موارد دارند، ارجاع می‌شوند؟
لازم به ذکر است که متأسفانه اصل ۱۶۸ قانون اساسی به فراموشی سپرده شده و قوه قضائیه برای تشکیل محاکمی با حضور هیأت منصفه و به طور علنی برای رسیدگی به اتهامات سیاسی کوتاهی ِنابخشودنی کرده است و باید در مقابل خداوند و ملت شریف ایران پاسخگو باشد.
در پایان برای نشان دادن میزان رعایت قانون در مورد پرونده خانم رکسانا صابری صرفاً یک مورد را که در تاریخ ۳۰ فروردین ۱۳۸۸ اتفاق افتاد، نقل می‌کنم:
پس از مراجعه پدر رکسانا صابری و تفویض وکالت به اینجانب و سرکار خانم‌ها شیرین عبادی و مهناز پراکند، یکی از همکاران در معیّت آقای غلامرضا صابری برای صدور دستور لازم جهت ملاقات و تنظیم وکالتنامه با خانم رکسانا صابری به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی تهران مراجعه کردند. ریاست محترم شعبه در پاسخ به درخواست همکار محترم اعلام کردند که خانم رکسانا صابری ممنوع الملاقات نیست و چون فارغ از رسیدگی شده است، با اجازه مقامات زندان می توان با مشارالیها ملاقات کرد. پس از مراجعه به زندان در معیّت پدر مشارالیها، علی رغم موافقت دادیار محترم ناظر بر زندان، مسئولان بند ۲۰۹ زندان اوین از ملاقات وکیل با خانم رکسانا صابری و تنظیم وکالتنامه جلوگیری کردند . حال چند پرسش را خدمت ریاست محترم قوه قضائیه مطرح می کنم:
۱- آیا ممانعت از تنظیم وکالتنامه و ملاقات وکیل با متهم، تضییع حقوق اساسی خانم رکسانا صابری تلقی می شود یا خیر؟
۲- آیا ممانعت مأموران بند امنیتی از تنظیم وکالتنامه علی‌رغم ممنوع الملاقات نبودن متهم خود، نوعی رفتار خودسرانه در مقابل مقامات قضایی تلقی نمی‌شود؟ و آیا ممکن نیست که این قبیل اقدامات زمینه ظهور جریانات خودسر را در نیروهای امنیتی فراهم نماید؟
۳- با توجه به صراحت ماده ۱۸۷ آئین نامه اجرایی سازمان زندان‌ها مصوب ۲۰/۹/۱۳۸۴ ملاقات با زندانیان با مجوز یکی از مقامات مذکور در ماده مذکور (قاضی مربوط یا قاضی ناظر بر زندان) امکان پذیر است و به ویژه درمورد زندانیانی که ممنوع الملاقات نیستند، اصولا ًباید با مجوز قاضی ناظر بر زندان مقدمات تنظیم وکالتنامه و ملاقات با وکیل فراهم شود. حال این پرسش مطرح است که چرا مقامات زندان با صدور دستورالعمل یا بخشنامه و یا به طرق مختلف ملاقات وکلاء با متهمان و محکومان دادگاه های انقلاب و نظامی را منوط به اجازه مخصوص قاضی مربوط کرده اند؟ و آیا این قبیل اقدامات بر خلاف مقررات نبوده و موجبات تضییع حقوق متهمین و محکومین را فراهم نمی کند؟
امید است ریاست محترم قوه قضائیه و سایر مقامات قضایی با تدبیر شایسته و عاجل نسبت به نظارت بر اجرای قوانین و مقررات مختلف حساسیت بیشتری عملا ًاز خود نشان دهند و در این مورد خاص دستور مقتضی برای رسیدگی به موضوع در شعبه‌ای واجد شرایط با رعایت کلیه موازین قانونی صادر فرمایند.

عبدالفتاح سلطانی
وکیل پایه یک دادگستری
۳۱/۱/۱۳۸۸

******

زیباکلام:
اگر رکسانا جاسوس است،من هم..

محضر حضرت آیت‌الله هاشمی شاهرودی
ریاست محترم قوه قضائیه شیدالله ارکانه

داستان این مرقومه همچون سرنوشت موضوع آن، خانم رکسانا صابری، بسیار پر فراز و نشیب گردید. در ابتدا آن را به صورت یادداشت برای یکی از روزنامه‌های مدافع جامعه مدنی، حقوق شهروندی، قانون و قانون‌گرایی ارسال داشتم. بالطبع به دلیل حساسیت موضوع، یادداشت مدتی سرگردان بود تا النهایه تصمیم به درج آن گرفته می‌شود. اما پس از حروف‌چینی مطلب و درست اندکی قبل از به زیر چاپ رفتن، سر‌دبیر محترم روزنامه عاقبت‌اندیشی کرده و یادداشت را برداشتند.
به ناچار آن را اندکی تغییر داده و در قالب یک نامه سرگشاده به محضر حضرتعالی درآوردم. اما درست در هنگام ارسال نامه به محضرتان که روز شنبه، ۲۹ فروردین بود، رأی دادگاه خانم رکسانا صابری اعلام گردید و معلوم شد مشارالیها به هشت سال زندان به جرم جاسوسی محکوم شده‌اند. به ناچار باز مجبور شدم که متن نامه را مجدداً تغییر دهم.
جالب است که همان روزنامه که هر روزه به مناسبت انتخابات پیرامون الزام به آزادی، ضرورت قانون و قانون‌گرایی، احترام به دگراندیشی و‌... کلی یادداشت و تحلیل چاپ می‌کند، حتی از درج خبر ارسال نامه سرگشاده به محضر جنابعالی در مورد خانم رکسانا صابری خودداری کردند بدون آن‌که در خبر ذره‌ایی اشاره به موضوع و کم و کیف نامه سرگشاده شده باشد.
البته مباحثی همچون دفاع از حقوق بشر، حق برخورداری از آزادی بیان و گردش سیال اطلاعات، حقوق شهروندان، دفاع از اصحاب قلم، رسانه، مطبوعات و سایر مطالبی از این دست البته که از نظر سر‌دبیر محترم آن روزنامه لازم، بلکه برای روزنامه‌ای دگر‌اندیش واجب است.
منتها مادام که این بحث‌ها صرفاً در چارچوب‌های نظری، تحلیلی، گفتمانی و از سوی دوستان، نزدیکان و چهره‌های اصلاح‌طلب، آن‌هم جهت زینت‌بخشی در صفحات روزنامه و منور ساختن سیمای نامزد مورد نظرمان باشد. و الا در عمل، آن‌قدر محتاط و دست به عصا هستیم که حتی در درج خبری کوتاه پیرامون ارسال یک نامه سرگشاده به رئیس قوه قضائیه پیرامون رکسانا صابری هم خودداری می‌کنیم.
حضرت آیت‌الله، بازداشت رکسانا صابری و سپس کشیده شدن پای اتهام جاسوسی واقعاً نگران کننده بود اما محکومیت مشارالیه به هشت سال زندان واقعاً به دور از انتظار بود. در این‌که مخالفین، دشمنان و رقبای هر کشوری از جمله ایران، همواره درصدد هستند که اخبار، اطلاعات و مطالب محرمانه و طبقه‌بندی شده را از کشور رقیب یا دشمن به دست آورند تردیدی نیست.
اما متأسفانه ظرف سال‌های اخیر سنت مذمومی در جامعه ما رواج یافته که عبارت است از وارد نمودن اتهاماتی همچون «جاسوسی»، «همکاری با بیگانگان»، «تلاش در جهت براندازی نظام»، «ایجاد انقلاب مخملی» و نظائر این‌ها به افراد همچون آب خوردن، و در مواردی راحت‌تر از صدور یک برگ جریمه. بدون آن‌که مبانی حقوقی جدی چندانی برای این اتهامات سنگین وجود داشته باشد.
پرونده مرحومه زهرا کاظمی، حسین موسویان، هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو و هم پرونده‌هایشان از جمله مثال‌های بیّن می‌باشند. در جملگی این موارد، اتهامات خیلی جدی به متهمین این پرونده‌ها وارد گردید که بعداً معلوم شد واقعیت‌ها خیلی هم آن‌گونه نبوده.
آن همه جار و جنجال پیرامون خانم هاله اسفندیاری و همکارانشان وارد شد، حتی متهمین پشت صفحه تلویزیون به ارتکاب «جرم»‌هایشان «اقرار» و «اعتراف» نمودند بعد هم که آب‌ها از آسیاب ریخت، متهمین ساکت، آرام و بی‌سر و صدا آزاد شده و به کشورشان بازگشتند.
حاصل آن همه سر و صدا و آن همه تبلیغات در عرصه بین‌المللی بجز بدنامی و آب به آسیاب مخالفین نظام ریختن آیا سود دیگری برای ما در برداشت؟ یا مورد مرحومه زهرا کاظمی که آن‌قدر در حرفه‌اش ناشی و ناوارد بود که در روز روشن آن هم در سالروز ۱۸ تیر در جلوی زندان اوین مشغول عکس گرفتن بوده، چگونه می‌توانسته جاسوسه باشد؟
یا حسین موسویان که ریاست محترم جمهوری و سخنگوی دولت که مع‌الاسف حقوقدان هم هستند، مُصِر بودند که جاسوسی می‌کرده و بعد هم معلوم شد که چنین نبوده. تا برسیم به مورد اخیر، خانم رکسانا صابری.‌
من باور دارم که پرونده ایشان هم خیلی متفاوت از پرونده‌های امثال زهرا کاظمی، هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو و حسین موسویان نمی‌تواند باشد. چرا که مشارالیها را قریب به دو سال است که می‌شناسم و از دور و نزدیک شاهد فعالیت‌های ایشان بوده‌ام.
فی الواقع اگر رکسانا صابری واقعاً جاسوس باشد، بنده هم در همان دادگاه و به عنوان شریک جرم می‌بایستی محاکمه شوم. چرا که بارها و بارها ایشان با بنده مصاحبه کرده‌اند، بارها و بارها سر‌مقاله‌ها و یادداشت‌های حقیر در مطبوعات یا رسانه‌های دیگر را ترجمه کرده و به سایت‌های خارجی ارسال داشته بودند.‌
آشنایی‌ام با ایشان زمانی بود که مشارالیه برای دفتر بی‌بی‌سی در تهران کار می‌کردند. مدتی هم به عنوان خبرنگار آزاد کار می‌کردند. یکبار که جهت گرفتن مصاحبه برای یکی از روزنامه‌های آمریکایی به دفترم در دانشگاه آمده بودند، گفتند که نگران ادامه فعالیتشان در ایران هستند چون وزارت ارشاد کارت خبرنگاری‌شان را تمدید نکرده است. بنده هم گفتم که اگر از مسیر معمولی نشد، من سعی می‌کنم ببنیم کسی را می‌توانم در ارشاد واسطه قرار دهم.
من نمی‌دانم خانم رکسانا صابری به کدامین اطلاعات، اسناد محرمانه، طبقه‌بندی شده و پنهانی دسترسی داشته که برای دشمنان ایران (فی‌المثل آمریکا یا دیگران) با اهمیت بوده؟ خبرنگاری که حتی قادر نبود کارت خبرنگاری‌اش را تمدید کند، یا مدت‌ها با بی‌بی‌سی در تهران کار می‌کرده، نمی‌دانم چقدر برای دستگاه‌های اطلاعاتی غربی و یا آمریکایی‌ها می‌توانسته عنصری مطلوب و با ارزش باشد که از طریق وی به اطلاعات محرمانه دست یابند.
احتیاجی نیست که انسان شم اطلاعاتی و امنیتی داشته باشد یا سال‌ها دوره‌های ویژه جاسوسی و ضد جاسوسی را گذرانده باشد تا بتواند تشخیص دهد که فردی همچون رکسانا صابری یقیناً آخرین کسی می‌بوده که آمریکایی‌ها یا دیگران برای جاسوسی در ایران به سر وقتش ممکن است رفته باشند. مگر این‌که بپذیریم عقل و درک مقامات امنیتی، اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا از درک این نکته بیّن هم عاجز است.
حضرت آیت‌الله شاهرودی، اتفاقاً مشارالیها مجرم هستند، اما جرم‌شان نه جاسوسی که امر دیگری است. رکسانا صابری تنها جرمی که دارد عشق و علاقه بیش از حد به ایران است. همان عاطفه‌ای که سرانجام کار دستش داد و گرفتارش کرد.
او از پدری ایرانی و مادری ژاپنی قریب به سی سال قبل و هم‌زمان با پیروزی انقلاب اسلامی در آمریکا متولد شد. در همانجا به مدرسه، کالج و دانشگاه می‌رود. او خیلی راحت می‌توانست با بی‌بی‌سی جهانی، سی‌ان‌ان، سی‌بی‌اس (CBS‌‌) و سایر غول‌های رسانه‌ای دنیا کار کند و خیال پدر و مادرش هم آسوده باشد. اما عشق او به ایران مانع می‌شد. همان عشق و علاقه‌ای که آخر هم کار دستش داد.
می‌رسیم به «اعترافات» و «اقرارهای» وی که ممکن است یکی از این شب‌ها زینت‌بخش تلویزیون‌هایمان هم شود. همان‌طور که اعترافات هاله اسفندیاری، رامین جهانبگلو و... را شاهد بودیم. زندان اوین چنان عظمت و شکوهی دارد که خیلی از غول‌ها را به آسانی تشویق و ترغیب به اقرار و اعتراف می‌نماید.
چه رسد به رکسانا صابری که شخصیتی بسیار معمولی دارد و در مملکتی غریب زندگی می‌کرد. اوین که جای خود دارد، رکسانا صابری که بنده می‌شناسم اگر حتی یک شب در کلانتری نزدیک منزلشان هم به سر می‌برد، احتمالاً صبح به بسیاری از جرم‌ها و گناهانش اعتراف می‌کرد.
من نمی‌دانم نظام ما تا به کی می‌بایستی برای این دست پرونده‌ها از محل منافع ملی‌مان هزینه نماید؟ کمترین هزینه پرونده زهرا کاظمی آن بود که کشور کانادا را که اگر همراه ما نبود دست کم مخالف ما هم در عرصه بین‌المللی نبود بدل ساخت به دشمنی که در بسیاری از مراکز بین‌المللی بغض و کینه‌اش علیه ایران حتی بعضاً از آمریکا هم بیشتر است.
مطلب زیاد شد. جده‌ای داشتم که خداوند رحتمتش کند، همیشه به ما یاد می‌داد که تفاوت دوست و دشمن آن است که دشمن می‌گوید «می‌خواستم بگویم»، اما دوست می‌گوید «گفتم». انشاءالله که خداوند سبحان به همه ما افتخار دوستی این نظام را اعطا فرماید.

الامرالیکم
ایام بکام باد
ارادتمند صادق زیبا‌کلام
استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران