عصر نو
www.asre-nou.net

گذاراز"گفتمان غالب"به"گفتمان مدرن"
"گفتمان مطالبه محور"؛

فرصتی برای“همگرائی“ و"پرسشگری“در جهت مطالبات مردم - بخش دوم
Tue 21 04 2009

حمید حمیدی

hamid-hamidi.jpg
پيشکش به مادرم که در زمان تهيه اين نوشتار دربستر بيماری بود،و گفتگوهای کوتاه با او،"اميد" همچون بهاران در من جوانه ميزد.
بخش اول را می توانيد در اينجا مطالعه نمائيد

بخش دوم
"گفتمان مطالبه محور" رويکردی برای تبديل "گسست اجتماعی“ به "جنبش اجتماعی“
ناکارآمدی مديريت سياسی و قوانين متناقض،ايران را درتنگناهای بسيارجدی قرار داده است.گرانی مسکن به بحرانی تمام عيار تبديل شده است که رمق بسياری را گرفته است.گرانی کالاها ومواد مصرفی نيز حد ومرزی نمی شناسد.سخنرانی ها تنها پاسخی است به اين نارسايی ها.گاهی فرمان می رسد که اين همه ديده نشود ويا اين نارسايی ها رخدادی عادی خوانده می شود.سياست ها ی داخلی سبب شده است که گسست اجتماعی خودرا به روشنی نشان دهد.مطالبات و خواسته های آحاد مردم به هيچ گرفته می شود و پاسخ به اين مطالبات،بازداشت و به زندان افکندن کنشگران می باشد.
تغييرات اجتماعی را بايد در فرايند جنبشهای اجتماعی ديد و درست در همين جاست که بايد از اين تناقضات و نابسامانيهای موجود، برای رشد و تکامل جنبش اجتماعی استفاده کرد. بباور من چنين رويکردی هم اکنون در جامعه، در حال تکوين است و ما شاهد نوعی برآيند" مطالبه محور" دردرون جامعه هستيم.اگربه فرآيند ساختار هرمی حکومت در سه دهه گذشته نظری بيافکنيم،مشاهده می کنيم، هرچه در راس اين هرم، قدرت به سمت تک صدائی بيشتر(حذف نيروهای خودی) حرکت می کند،گسست فی مابين مردم و حکومت بيشترو حرکت برای کثرت گرائی در کنشگران و فعالين مدنی و سياسی و مردم بيشتر ميگردد.
"آلن تورن" جامعه شناس فرانسوی در نوشته هايش از سه جنبش جمعی نام می برد. نخست جنبشهای اجتماعی، دوم جنبشهای تاريخی و سرانجام جنبش های فرهنگی،او به سلسله مراتب در تحليل جنبشهای جمعی باور دارد، چرا كه جنبشهای اجتماعی از جنبشهای تاريخی وفرهنگی برای او مهمترند.
تورن می گويد" ميان جنبشهای اجتماعی و فرهنگی با جنبشهای تاريخی تفاوت اساسی وجود دارد.جنبشهای تاريخی به نوعی شيوه رشد اعتقاد داشتند. اين جنبشها از قبيل سوسياليسم، ليبراليسم، مبارزه بر عليه وابستگی، اصولاً در مخالفت با دولت شكل گرفته و محتوايی سياسی دارند. بعضی از آنان در گسست با كاپيتاليسم خواهان استقرار سوسياليسم هستند. نكته ديگر رابطه ميان جنبشهای اجتماعی و فرهنگی است. جنبشهای اجتماعی اهميت اساسی به روابط توليد می دهند و جهت گيری فرهنگی جوامع خود را می پذيرند به همين دليل كارگران و كارفرمايان هر دو به فرهنگ صنعتی تعلق دارند. در حاليكه برای جنبشهای فرهنگی جهت گيری فرهنگی جامعه اصلی اساسی است. بايد اضافه كنم زمانيكه من از جنبشهای اجتماعی سخن می گويم مرادم بحرانها و زيرورو شدن نظام اجتماعی نيست بلكه حركتی جمعی است كه بر مبنای اراده جهت تغيير جامعه استوار است و يا وقتی از جنبش كارگری سخن می گويم مقصود تضادها وبحران كاپيتاليسم نيست بلكه اراده جمعی كارگران اهميت خاص و برجسته ای می يابد."
در حال حاضر، گسست‏هايی در درون جامعه وجود دارد كه بدليل مديريت ناکارآمد و بیتوجهی به آنها، وتشخيص وراهکار درست آنها از سوی کنشگران و فعالين مدنی و سياسی به نوبه خود میتواند به تدريج زمينه تبديل آنها از يك‏شكاف ساده به شكافی فعال كه مولد جنبشی اجتماعی در جامعه باشد،را فراهم سازد.
شرايط گذار از گسست اجتماعی به جنبش اجتماعی
مقوله گسست‏های اجتماعی و نحوه تاثيرگذاری آنها بر جوامع مختلف را بايد، موضوع‏اصلی جامعه‏شناسی سياسی قلمداد كرد:
"قاعده كلی جامعه‏شناسی سياسی اين است كه زندگی سياسی در هر كشوری به شيوه‏های گوناگون تحت تاثيرشكافهای اجتماعی خاص آن كشور و نحوه صورتبندی آن شكاف‏ها قرار میگيرد...تنوع جامعه‏شناسی سياسیكشورهای گوناگون ناشی از نوع و شمار اين شكاف‏ها و نحوه صورتبندی يا تركيب آنهاست."
اختلاف در علايق، نقطه آغازين بروز شكافهای اجتماعی میباشد. البته برای اينكه گسست‏ها - كه بطورطبيعی در جامعه وجود دارند - منشا اثر قرار گيرند و باصطلاح تبديل به جنبش شوند، لازم است‏شرايطديگری نيز فراهم آيد كه رسالت جامعه‏شناسی سياسی در عصر حاضر، شناخت و معرفی آنها میباشد. پاسخ كلیای كه میتوان به اين سئوال مهم داد اين است كه:
" گسست‏های طبيعی طی فرآيندی پيچيده‏موسوم به بسيج اجتماعی از حالت غيرفعال خارج شده، به شكل جنبش در جامعه رخ مینمايند كه خواهان‏ايجاد تغيير و تحول در ساختار اعمال قدرت و يا روابط اجتماعی، میباشند."
بنابراين نفس وجود „گسست‏“ درجامعه دال بر خطری برای كانون قدرت نيست‏بلكه مهم فرآيند بسيج اجتماعی است و اين كه گسست مزبور تاچه ميزانی فعال شده است.
۱- گسست يا شكاف اجتماعی
اگر جامعه را به مثابه كلی واحد بدانيم كه مركب است از افراد، مؤسسات و شبكه ارتباطی بين آنها، آنگاه به‏اقتضای طبع و اصل منفعت‏طلبی، افراد در قالب گروه های مختلفی تجمع می نمايند كه از يكديگر متفاوت‏هستند. گسست در شكل طبيعی آن، دال بر مرزهای اختلاف بين افراد، گروهها و نهادها دارد. شكاف های اجتماعی با عنايت‏به عنصر آگاهی و عمل سياسی است كه به دو دسته تقسيم میشوند:
گروه اول شكافهای غيرفعال كه صرفا به وجود اختلاف دو گروه اشاره دارد.
گروه دوم شكافهای فعال كه مبتنی بر گروه‏بندی ها و آگاهی سياسی است.
۲-اصل تراكم
شكاف های اجتماعی را میتوان به دو دسته مهم تقسيم كرد:
- گسست‏های متراكم كه مبين همسويی شكافها و تقويت پتانسيل عملياتيشان‏برایايجاد تغييرات است.
- گسست‏های متقاطع كه مبين برخورد دو يا چند شكاف با هم و تضعيف‏پتانسيل عملياتيشان است
از نكاتی كه در تاثيرگذاری شكافها مؤثر است، اين است كه شكافهای مزبور از وضعيت تقاطع، خارج شده وبه همسويیمتمايل شوند كه در آن صورت احتمال عمل زياد میشود.
۳- بسيج اجتماعی
بسيج اجتماعی، فرآيند پيچيده‏ای است و دلالت ‏بر آن دارد كه يكی از طرفين شكاف سعی دارد از وضعيت‏ موجود - يعنی نحوه استقرار شكاف ها در جامعه - استفاده نموده، با ارايه يك ايده و يا برنامه بديل و با رهبری مردم،در حداقل زمان ممكن بر منابعی از قدرت دست‏ يابد. بسيج اجتماعی را می توان تلاش برای فعال نمودن‏ شكاف های غيرفعال نيز تعريف كرد.
عناصر مهم بسيج اجتماعی عبارتند از:
اول) ارائه تفکر و يا برنامه: يعنی بينشی كه ناظر بر عمل بوده و غرض از آن انگيزش افراد به عمل‏است. تفکر و يا برنامه با نكوهش از وضعيت موجود و تعيين مقصر، زمينه را برای ترسيم ايده‏آل جامعه فراهم‏میآورد، كه مبتنی بر ارايه تفسيری تازه از جهان و ضرورت اقدام به ايجاد تغيير در جامعه میباشد.
دوم) رهبری: به اين معنی كه با آماده‏كردن اذهان، گروه هدايت کننده را به جامعه معرفی میكند و او میتواند تغيير موردنظر را راهبری كند. اگرچه تحليلگران به نقش رهبران چندان توجهی ندارند وليكن تجربه‏عملی خلاف آن را نشان داده است. بدين‏ترتيب در روند بسيج تا انتهای جنبش اجتماعی ما به سه گونه رهبرمحتاج هستيم:"هدايت گران" فكری كه ايده و يا برنامه لازم را بدهند، "بسيج گر"كه بتواند مردم را بر حول آن ايده و يا برنامه‏گرد آورد و بالاخره "سياستگذار" كه بتواند مديريت جنبش را بعهده داشته به اهداف غايیاش برساند. پس‏فرآيند، بدون رهبری، ايده و يا برنامه بديل و توجه به وضعيت‏شكافها، كارآمد نيست.
۴- جنبش اجتماعی
جنبش اجتماعی را بايد محصول عينی فرآيند بسيج دانست، حالتی كه باورهای حاصله در دوران بسيج رابه عرصه عمل سياسی میكشاند. در اين مرحله، سرمايه به دست آمده در دوران بسيج، هزينه شده و سعیمیشود تغييری در ساختار اعمال قدرت و يا روابط اجتماعی حاصل آيد.
شاخص‏های اصلی ارزيابی وضعيت گسست‏های اجتماعی در هر جامعه‏ای به شرح ذيل میباشد:

۵-شناسائی گسست‏ها
اول) نوع: از حيث نوع میتوان به گسستهای سياسی، اقتصادی، فرهنگی و نظری اشاره داشت. بروز شكاف‏در مبادی اوليه هر اجتماع و نظام را شكاف نظری میگويند به عنوان مثال بروز اختلاف در معنای آزادی برایايدئولوژی ليبراليسم میتواند يك گسست تئوريك تلقی شود.
دوم) قلمرو: گسست‏ها از حيث قلمرو فعاليت‏به داخلی و خارجی تقسيم میشوند.
سوم) وضعيت‏ بسيج اجتماعی: "آيا ايده و يا برنامه جايگزين (بديل) ارايه شده يا خير؟"، "آيا رهبران سه‏گانه‏جنبش وجود دارد يا خير؟" و اينكه "ميزان اقبال و استعداد عمومی برای پذيرش اين ديدگاه بديل چقدر است؟"براساس اين پرسشها میتوان پيشرفت‏بسيج اجتماعی پيرامون هر شكاف را به كم و متوسط و زياد تقسيم كرد.
چهارم) حالت استقرار شكافها: آيا وضعيت استقرار شكاف‏ها متقاطع‏اند يا متراكم؟
پايان بخش دوم