عصر نو
www.asre-nou.net |
بخش اول را می توانيد در اينجا مطالعه نمائيد بخش دوم "گفتمان مطالبه محور" رويکردی برای تبديل "گسست اجتماعی“ به "جنبش اجتماعی“ ناکارآمدی مديريت سياسی و قوانين متناقض،ايران را درتنگناهای بسيارجدی قرار داده است.گرانی مسکن به بحرانی تمام عيار تبديل شده است که رمق بسياری را گرفته است.گرانی کالاها ومواد مصرفی نيز حد ومرزی نمی شناسد.سخنرانی ها تنها پاسخی است به اين نارسايی ها.گاهی فرمان می رسد که اين همه ديده نشود ويا اين نارسايی ها رخدادی عادی خوانده می شود.سياست ها ی داخلی سبب شده است که گسست اجتماعی خودرا به روشنی نشان دهد.مطالبات و خواسته های آحاد مردم به هيچ گرفته می شود و پاسخ به اين مطالبات،بازداشت و به زندان افکندن کنشگران می باشد. تغييرات اجتماعی را بايد در فرايند جنبشهای اجتماعی ديد و درست در همين جاست که بايد از اين تناقضات و نابسامانيهای موجود، برای رشد و تکامل جنبش اجتماعی استفاده کرد. بباور من چنين رويکردی هم اکنون در جامعه، در حال تکوين است و ما شاهد نوعی برآيند" مطالبه محور" دردرون جامعه هستيم.اگربه فرآيند ساختار هرمی حکومت در سه دهه گذشته نظری بيافکنيم،مشاهده می کنيم، هرچه در راس اين هرم، قدرت به سمت تک صدائی بيشتر(حذف نيروهای خودی) حرکت می کند،گسست فی مابين مردم و حکومت بيشترو حرکت برای کثرت گرائی در کنشگران و فعالين مدنی و سياسی و مردم بيشتر ميگردد. "آلن تورن" جامعه شناس فرانسوی در نوشته هايش از سه جنبش جمعی نام می برد. نخست جنبشهای اجتماعی، دوم جنبشهای تاريخی و سرانجام جنبش های فرهنگی،او به سلسله مراتب در تحليل جنبشهای جمعی باور دارد، چرا كه جنبشهای اجتماعی از جنبشهای تاريخی وفرهنگی برای او مهمترند. تورن می گويد" ميان جنبشهای اجتماعی و فرهنگی با جنبشهای تاريخی تفاوت اساسی وجود دارد.جنبشهای تاريخی به نوعی شيوه رشد اعتقاد داشتند. اين جنبشها از قبيل سوسياليسم، ليبراليسم، مبارزه بر عليه وابستگی، اصولاً در مخالفت با دولت شكل گرفته و محتوايی سياسی دارند. بعضی از آنان در گسست با كاپيتاليسم خواهان استقرار سوسياليسم هستند. نكته ديگر رابطه ميان جنبشهای اجتماعی و فرهنگی است. جنبشهای اجتماعی اهميت اساسی به روابط توليد می دهند و جهت گيری فرهنگی جوامع خود را می پذيرند به همين دليل كارگران و كارفرمايان هر دو به فرهنگ صنعتی تعلق دارند. در حاليكه برای جنبشهای فرهنگی جهت گيری فرهنگی جامعه اصلی اساسی است. بايد اضافه كنم زمانيكه من از جنبشهای اجتماعی سخن می گويم مرادم بحرانها و زيرورو شدن نظام اجتماعی نيست بلكه حركتی جمعی است كه بر مبنای اراده جهت تغيير جامعه استوار است و يا وقتی از جنبش كارگری سخن می گويم مقصود تضادها وبحران كاپيتاليسم نيست بلكه اراده جمعی كارگران اهميت خاص و برجسته ای می يابد." در حال حاضر، گسستهايی در درون جامعه وجود دارد كه بدليل مديريت ناکارآمد و بیتوجهی به آنها، وتشخيص وراهکار درست آنها از سوی کنشگران و فعالين مدنی و سياسی به نوبه خود میتواند به تدريج زمينه تبديل آنها از يكشكاف ساده به شكافی فعال كه مولد جنبشی اجتماعی در جامعه باشد،را فراهم سازد. شرايط گذار از گسست اجتماعی به جنبش اجتماعی مقوله گسستهای اجتماعی و نحوه تاثيرگذاری آنها بر جوامع مختلف را بايد، موضوعاصلی جامعهشناسی سياسی قلمداد كرد: "قاعده كلی جامعهشناسی سياسی اين است كه زندگی سياسی در هر كشوری به شيوههای گوناگون تحت تاثيرشكافهای اجتماعی خاص آن كشور و نحوه صورتبندی آن شكافها قرار میگيرد...تنوع جامعهشناسی سياسیكشورهای گوناگون ناشی از نوع و شمار اين شكافها و نحوه صورتبندی يا تركيب آنهاست." اختلاف در علايق، نقطه آغازين بروز شكافهای اجتماعی میباشد. البته برای اينكه گسستها - كه بطورطبيعی در جامعه وجود دارند - منشا اثر قرار گيرند و باصطلاح تبديل به جنبش شوند، لازم استشرايطديگری نيز فراهم آيد كه رسالت جامعهشناسی سياسی در عصر حاضر، شناخت و معرفی آنها میباشد. پاسخ كلیای كه میتوان به اين سئوال مهم داد اين است كه: " گسستهای طبيعی طی فرآيندی پيچيدهموسوم به بسيج اجتماعی از حالت غيرفعال خارج شده، به شكل جنبش در جامعه رخ مینمايند كه خواهانايجاد تغيير و تحول در ساختار اعمال قدرت و يا روابط اجتماعی، میباشند." بنابراين نفس وجود „گسست“ درجامعه دال بر خطری برای كانون قدرت نيستبلكه مهم فرآيند بسيج اجتماعی است و اين كه گسست مزبور تاچه ميزانی فعال شده است. ۱- گسست يا شكاف اجتماعی اگر جامعه را به مثابه كلی واحد بدانيم كه مركب است از افراد، مؤسسات و شبكه ارتباطی بين آنها، آنگاه بهاقتضای طبع و اصل منفعتطلبی، افراد در قالب گروه های مختلفی تجمع می نمايند كه از يكديگر متفاوتهستند. گسست در شكل طبيعی آن، دال بر مرزهای اختلاف بين افراد، گروهها و نهادها دارد. شكاف های اجتماعی با عنايتبه عنصر آگاهی و عمل سياسی است كه به دو دسته تقسيم میشوند: گروه اول شكافهای غيرفعال كه صرفا به وجود اختلاف دو گروه اشاره دارد. گروه دوم شكافهای فعال كه مبتنی بر گروهبندی ها و آگاهی سياسی است. ۲-اصل تراكم شكاف های اجتماعی را میتوان به دو دسته مهم تقسيم كرد: - گسستهای متراكم كه مبين همسويی شكافها و تقويت پتانسيل عملياتيشانبرایايجاد تغييرات است. - گسستهای متقاطع كه مبين برخورد دو يا چند شكاف با هم و تضعيفپتانسيل عملياتيشان است از نكاتی كه در تاثيرگذاری شكافها مؤثر است، اين است كه شكافهای مزبور از وضعيت تقاطع، خارج شده وبه همسويیمتمايل شوند كه در آن صورت احتمال عمل زياد میشود. ۳- بسيج اجتماعی بسيج اجتماعی، فرآيند پيچيدهای است و دلالت بر آن دارد كه يكی از طرفين شكاف سعی دارد از وضعيت موجود - يعنی نحوه استقرار شكاف ها در جامعه - استفاده نموده، با ارايه يك ايده و يا برنامه بديل و با رهبری مردم،در حداقل زمان ممكن بر منابعی از قدرت دست يابد. بسيج اجتماعی را می توان تلاش برای فعال نمودن شكاف های غيرفعال نيز تعريف كرد. عناصر مهم بسيج اجتماعی عبارتند از: اول) ارائه تفکر و يا برنامه: يعنی بينشی كه ناظر بر عمل بوده و غرض از آن انگيزش افراد به عملاست. تفکر و يا برنامه با نكوهش از وضعيت موجود و تعيين مقصر، زمينه را برای ترسيم ايدهآل جامعه فراهممیآورد، كه مبتنی بر ارايه تفسيری تازه از جهان و ضرورت اقدام به ايجاد تغيير در جامعه میباشد. دوم) رهبری: به اين معنی كه با آمادهكردن اذهان، گروه هدايت کننده را به جامعه معرفی میكند و او میتواند تغيير موردنظر را راهبری كند. اگرچه تحليلگران به نقش رهبران چندان توجهی ندارند وليكن تجربهعملی خلاف آن را نشان داده است. بدينترتيب در روند بسيج تا انتهای جنبش اجتماعی ما به سه گونه رهبرمحتاج هستيم:"هدايت گران" فكری كه ايده و يا برنامه لازم را بدهند، "بسيج گر"كه بتواند مردم را بر حول آن ايده و يا برنامهگرد آورد و بالاخره "سياستگذار" كه بتواند مديريت جنبش را بعهده داشته به اهداف غايیاش برساند. پسفرآيند، بدون رهبری، ايده و يا برنامه بديل و توجه به وضعيتشكافها، كارآمد نيست. ۴- جنبش اجتماعی جنبش اجتماعی را بايد محصول عينی فرآيند بسيج دانست، حالتی كه باورهای حاصله در دوران بسيج رابه عرصه عمل سياسی میكشاند. در اين مرحله، سرمايه به دست آمده در دوران بسيج، هزينه شده و سعیمیشود تغييری در ساختار اعمال قدرت و يا روابط اجتماعی حاصل آيد. شاخصهای اصلی ارزيابی وضعيت گسستهای اجتماعی در هر جامعهای به شرح ذيل میباشد: ۵-شناسائی گسستها اول) نوع: از حيث نوع میتوان به گسستهای سياسی، اقتصادی، فرهنگی و نظری اشاره داشت. بروز شكافدر مبادی اوليه هر اجتماع و نظام را شكاف نظری میگويند به عنوان مثال بروز اختلاف در معنای آزادی برایايدئولوژی ليبراليسم میتواند يك گسست تئوريك تلقی شود. دوم) قلمرو: گسستها از حيث قلمرو فعاليتبه داخلی و خارجی تقسيم میشوند. سوم) وضعيت بسيج اجتماعی: "آيا ايده و يا برنامه جايگزين (بديل) ارايه شده يا خير؟"، "آيا رهبران سهگانهجنبش وجود دارد يا خير؟" و اينكه "ميزان اقبال و استعداد عمومی برای پذيرش اين ديدگاه بديل چقدر است؟"براساس اين پرسشها میتوان پيشرفتبسيج اجتماعی پيرامون هر شكاف را به كم و متوسط و زياد تقسيم كرد. چهارم) حالت استقرار شكافها: آيا وضعيت استقرار شكافها متقاطعاند يا متراكم؟ پايان بخش دوم |