نوزدهم بهمن ماه روز سياهكل، مرگ عقلانيت بود
Sun 9 02 2014
نیکروز اولاداعظمی
فدائيان از هر جناحش به مناسبت سالگرد روز عمليات خشونت بار روزى كه خون و جنون بود و مرگ عقلانيت، هر ساله اين روز را به جشن و پايكوبى پرداخته و از آرمانهاى والاى فدائيان چه ها كه نمى گويند! و به سادگى تمام، از آرمان آزادى و عدالت كه چريك ها را براى بسط آن در جامعه به خشونت كشاند و اين خود نشان مى دهد كه كمترين دركى و فهمى از آزادى و عدالت به مفهوم اصل آن نداشتند، به روى مباركشان نمى آورند كه مبارزه براى آزادى و عدالت از سوى چريك هاى ايرانى چيزى نبود جز تلاش براى استقرار رژيم هايى همچون پولپوت ينگسارى، انورخوجه اى و يا از نوع روسى اش.
جامعه ايران در حال دگرديسى خود در دهه سى و كودتاى ٢٨ مرداد كه برآمدى از خشونت جامعه بوده است اگر چه به خشونت در ظاهرش پايان بخشيد اما جامعه اى كه در آن استقرار عقلانيت هيچ زمينه اى نداشت و انسان در بافت اجتماعى بر مناسبات ارباب-رعيت خاكسار شاهى ست و شخصيتش در همين چهارچوب معنا مى گيرد، و نقشى بر سرنوشت خويش از راه مشاركت و عقلانيت ايفاء نمى كرد، نبود خشونت در ظاهرش نمى تواند ملاك باشد بر اينكه خشونت در آن محو و زدوده شده است.
عمليات چريك هاى مجاهد و فدايى نشانه اى از عنصر خشونت و غير عقلانيت جامعه بوده است. اگر كودتاى ٢٨ مرداد را سمبل خشونت در دهه سى در نظر گيريم، عكس العمل چريك ها تبلور و زايشى نه فقط از آن بلكه در كليتش از عنصر خشونت جامعه بوده است.
پديده خشونت در ذهن و روح ايرانى در تمام سطوح اجتماع و خانواده پديده اى منحصر بفردست در جايى كه فرد صاحب حقوق و حق اختيار نيست و حكومت ها در ايران برآمد و نمادى از چنين ذهن و روح بوده اند. اگر خشونت را در كليتش در مقابل عقلانيت قرار دهيم آنگاه هيچ توجيهى براى عمل خشونت در هر شكلش نمى توانيم بدست دهيم. اين خشونت درون جامعه بود كه زمينه براى توطئه گرى هاى داخلى و خارجى جهت برپايى و پيروزى انقلاب اسلامى و سرنگونى حكومت شاه را مهيا نمود.
فدائيان خلق با هيچ توجيهى نمى توانند خود را از عمل خشونبار منطبق بر زمينه هايى كه امكان انقلاب اسلامى را فراهم مى نمود، خود را از آن مصون بدانند و نمايندگانش در توجيه چنين عملى اينروزها از قهرمانى و جانفشانى در مبارزه عليه استبداد شاهى سخن بگويند و زيركانه افكار را به سمتى بكشانند كه اين باصطلاح مبارزان و مبارزه، همگى قصد و منظورى بود كه در عدالت و آزادى خلاصه مى شده است و هيچ كمكى به رونداستقرار جمهورى اسلامى اين حكومت بغايت خشونت نبوده است. آيا واژه عدالت و آزادى كه نمايندگان فدايى اينروزها به لحاظ ارزشى به چريك هاى ديروز نسبت مى دهند-كه گويا چنين ارزشهايى بلافصل در صورت پيروزى فدائيان در ايران مستقر مى شد- آيا مى توانست از حد يك حكومت پولپوتى و انور خواجه اى و يا از نوع روسى اش فراتر باشد؟
فدائيان، عمليات مسلحانه ديروز را نقد و نفى مى كنند اما آنچنان از آرمان هاى خير خواهانه چريك هاى فدايى سخن مى گويند تو گويى صرف واژه خيرخواهى در ذهن و زبان مى تواند مزيت آزادى و عدالت باشد بدون اينكه فكر آزادمنش و عدالت جو باشد.
استقرار جمهورى اسلامى از منشأ همان آرمان "آزادى" و "عدالت" ى بود كه اگر فدائيان مدعى باشند بر اين روند واپسگرايى كه ويرانگرى بود نقشى نداشتند حداقل بايست اعتراف كنند كه جز استقرار حكومت ايدئولوژيك كه آزادى و عدالت كُش بود و هست، چيز ديگرى نمى جستند.
در همين رابطه و چهارچوب بود كه خسرو گلسرخى عدالت را ابتدا از مكتب مولاى متقيان آموخت و آنگاه آن را ميان سوسياليست و اسلام مشترك يافت و هر دو نوع نگرش عدالت را ما در دو نظام سياسى مشاهده كرديم كه جهنمى را بر فرش زمين پهن كرده بودند.
بنابراين فدائيان نمى توانند با چسباندن مُهر آرمانهاى والا بر پيشانى چريك هاى ديروز كه اصلاً هيچ دانش و آگاهى از عدالت و آزادى نداشتند برايشان و خودشان كسب حيثيت كنند و آنها را مجزا از دايره خشونت رفتارى جامعه معرفى نمايند كه گويا قصدشان آزادى و عدالت بوده است. مگر خمينى و ديگران قصدشان همين نبوده است؟ هرچند يكى به سبك آرمانخواهى كمونيستى و ديگرى اسلامى اما هر دو از آبشخور جامعه اى آب مى خوردند كه عنصر فرهنگش رفتار خشونت و فارغ از انديشنده بوده و به همين دليل نمى توانسته الترناتيو فكر از آن زايش كند كه آزادى و عدالت بر قامتش جور درآيد.
|
|