گنج اطلسی ها
Sat 28 12 2013
طاهره بارئی
امروز گنج اطلسی ها را
کف دستم خالی کردم
ذرات سیاه داغ
با مزهً ضیافت آفتاب در زیر زبان
جاری شدند
از کتری های به هم دوختۀ خاکی رنگ
تمام هست و نیستشان بود
آنچه به ثمن بخس
در مشت من گداختند
کلید های ریز اسرار
دمخور با صندوقچه های اجدادی
که قرار بود پرستو شده
تا بهار آینده
ما را سفر کنند
به صندوقخانه های خاک باز خواهند گشت
در و پنجره کهن را
از نو خواهند گشود
با آلاچیقی از تحیّر دانائی
پیچش ِنم و رَمَق تردید را
خواهند زدود
از خمخانه های احساس
چکّش زندگی شده
زنگ مدرسۀ حیات را
در پی کلاس بحرانی
از نو خواهند نواخت
کاکل بینائی را
برفرق جهان خفته
شیپوری شده خواهند دمید
امروز گنج اطلسی ها را
انگشتانم قد کشیدند
روئیدن را شماره کردند