شارل بودلر
لسبوس
برگردان از مانی
Thu 14 11 2013
لسبوس
LESBOS(1)
لسبوس
LESBOS(1)
مهد بازیگوشی مرسوم دریونان و روم،
بوسه هایت گه خجسته لسبوس و گهگاه شوم،
داغ چون خورشید گه، چون هندوانه گه خنک،
فخر روز روشنت، شبهای تارت را بزک.
- مهد بازیگوشی مرسوم دریونان و روم
آبشار هایند، لسبوس، هر یک ات از بوسه ها،
بی هراس، با سر روان سوی چهی بی انتها،
پله پله، اشک ریزان، در مسیری پر نشیب،
سینه از اسرار پر، غلتان، خروشان، پر نهیب.
آبشار هایند، لسبوس، هر یک ات از بوسه ها!
حوریانت ازهوس، لسبوس،همه درسوز وتاب،
دعوتی یا خواهشی هرگز نماند بی جواب،
ملک عشقی چون "پافوس"(2)، چشم فلک دنبال تو،
گر حسد ورزد "ونوس" حق است بر دختت "سافو"!(3)
- حوریانت ازهوس، لسبوس،همه درسوز وتاب!
شاهد شبهای داغ، لسبوس، ومستی ها به سر
از تو نقش لذتی ست در آینه نا بارور:
دختران با چشم گود وز آتش تن در گداز،
میکشند بر میوه های نو رس هم دست ناز.
شاهد شبهای داغ، لسبوس، ومستی ها به سر
نِه که افلاطون پیر درهم کشاند ابروان
وامدار بوسه هایت هستی وبس، نی جزآن!
ای نگینِِ امپراطوری و ملک عز و جاه،
هم ظرافت های بی حد دگر را جایگاه.
نِه که افلاطون پیر درهم کشاند ابروان!
وامدار آتشی سوزنده و پاینده ای:
آنکه افتد چون به جان سرکش هر زنده ای
او به لبخندی عیان با زحمت ازآفاق دور
راه پیماید به سویت تا رساند خود به نور.
وامدار آتشی سوزنده و پاینده ای!
کیست که یارد از خدایان حکم، لسبوس، دادنت
تا جبین سائی به خاک زین بار سنگین گردنت
گربه میزان طلا ننموده وزن چون سیل وار
ازتو میریزد به دریا اشک از هر جویبار؟
از خدایان کی تواند حکم، لسبوس، دادنت؟
این حلال آن حرام از ما چه میخواهند زجان؟
فخر جمع این جزایر(4) ای عفیفان! عاشقان!
کیش تان پاک است، چون هر دیگرین آئین وکیش،
عشق جنت را ودوزخ را میخندد به ریش!
این حلال آن حرام از ما چه میخواهند ز جان؟
گر که لسبوس بر گزیده من یکی را روی خاک
تا سرایم راز این نو غنچه های بکر و پاک
زآن بود کز کودکی آگاهم از این سر کور:
چون شوند مخلوط و کی دلریسه ها با اشک شور.
چون که لسبوس بر گزیده من یکی را روی خاک
از بلندی های "لوکد"(5) سر به پا چشمم و گوش
زآن زمان تا حال، چونان دیدبانی سخت کوش
نا که بینم در افق شیئی مگر لرزد به نور:
رزمناوی، قایقی یا زورقی از راه دور.
-از بلندی های "لوکد" سر به پا چشمم و گوش
تا که دانم دست و دلبازاست موج پر خروش
وز میان ضجه ها کز سنگ بر خیزد به گوش
آورد شب پس به لسبوس، هم بر او بخشد زجود
نعش "سافو" را که رفت، هم آن گناهش هر چه بود.
تا که دانم دست و دلباز است موج پر خروش!
شاعره، هم از تبار عاشقان، "سافو"ی مرد،
دلربا تر از" ونوس" زآن صورتِ غمگین و زرد.
- بر فروغ چشم زاغ آسمانها غلبه کرد
حلقه ی تار و سیاهِ دور چشم از زور دردِ
شاعره، هم از تبار عاشقان، "سافو" ی مرد!
دلربا تر از "ونوس"، در آسمان خورشید وش
بر فراز پهنه ی دریای پیرِ دخترش
شاد و مسحور بارد از گنجینه ی مهرش دمی،
رخشد از نور جوان و زرفشانش عالمی.
دلربا تر از "ونوس" در آسمان، خورشید وش!
- آن "سافو" را، کفرگو، که ش مرگ روزی در ربود
چون که آئین های رایج را تمسخر کرده بود،
شد تن نغزش طعام ایزدی فرخنده جاه،
مستبدی کز سر کبرش نبخشید هیچگاه
آن "سافو" را، کفرگو، که ش مرگ روزی در ربود.
زآن زمان لسبوس کند زاری و گرید بی امان،
گرچه دارد عالمی حمد و ثنایش بر زبان،
خود کند شب مست از فریاد دردی جانگزا،
پرطنین در ساحلی متروک و مانده درعزا.
زآن زمان لسبوس کند زاری و گرید بی امان!
شارل بودلر
Charles Baudelaire (1821-1867)
برگردان از مانی
________________________
نام جزیره ای از مجمع الجزایر یونانی واقع در دریای اژه که درعهد باستان به جهت تساهل در رفتار همجنس گرایانه زنان خود مشهور بود. (1)
جزیره ی عشق، چون قبرس، و منسوب به آفرودیت (یونانن باستان) یا ونوس (روم باستان).(2)
(3) شاعره ی بسیار مشهور قرن هفثم قبل از میلاد مسیح در یونان باستان که اشعار شور انگیزی در باره عشق های زنانه میسرود.
(4) مراد مجمع الجزایر یونانی واقع در دریای اژه است.
(5) چزیره ای یونانی در سواحل آسیای صغیر دارای صخره ای بلند که بنا به روایات "سافو" خود را از بالای آن به دریا افکند.
|
|