فریدریش دورنمات
گزیده دیالوگهائی ازنمایشنامه فیزیکدانها.
ترجمه علی اصغر راشدان
Fri 25 10 2013
Friedrich Dürrenmatt
فریدریش دورنمات
ترجمه علی اصغر راشدان
گزیده دیالوگهائی ازنمایشنامه فیزیکدانها.
ترجمه شده اززبان اصلی آلمانی وآماده چاپ.
موبیوس : به خاطر خداحافظی باهمسروپسرهام.خداحافظی برای همیشه.
پرستارمونیکا : بااین شیوه وحشتناک؟
موبیوس : بااین شیوه انسانی. هنگامی که انسان تودیوانه خانه است با رفتاری جنون آمیزبه بهترین وجه گذشته را ازذهن مخاطب میزداید. حالا خانواده م میتواند باوجدانی راحت فراموشم کند.نقش بازی کردنم تمایل آنها رابه دیدن دوباره م ازبین برد.به سراغ من آمدن مهم نیست، تنها زندگی در خارج آسایشگاه مهم است. دیوانه بودن هزینه دارد. لینای نیک من پانزده سال هزینه کمرشکن راپرداخت.بالاخره این قضیه باید به نوعی خاتمه میافت. لحظه مناسبی بود. سلیمان واضحات رابرمن آشکارکرده بود.سیستم جلوی تمام امکانات راسدکرده. آخرین راه عرض وجود کرد.همسرم شوهردیگری پیداکرده،کشیش رزه نیک سرشت.بااو فرصتی برای آرامش
میابد.
*
موبیوس : [افسرده]پرستارمونیکا،من دست وپا چلفتی هستم.طرزابراز
احساسات خورافراموش کرده م،مدام بادوبیمارازتخصص خود
گفتن ودرکنارآن ها بودن.دیگربه سختی تمایل به حرف زدن دارم..
زبانم ازکار می افتدوبه لحاظ درونی وحشت می کنم.شما بایدبدانید، شماراکه شناخته م همه چیزطوری دیگروقابل تحمل شده.مدت دوسال کنارشما خوشبخت بوده م.حالااین هم تمام شد.توسط شما شهامت یافته م پرستارمونیکاکه به عنوان یک دیوانه،تقدیر خودرادوام آورم وتحقیق کنم.خوشبخت باشیید.
[بلندمی شودومیخواهدبااودست بدهد]
پرستارمونیکا: آقای موبیوس،من شمارا دیوانه نمیدانم.
موبیوس : [می خندد.دوباره می نشیند] من هم.این قضیه هیچ تغییری در
وضع من نمی دهد.بدبختی من این است که سلطان سلیمان برمن
ظاهرمی شود.هیچ چیزتلخ تر ازمعجزه درقلمروعلم نیست.
پرستارمونیکا: آقای موبیوس،من به این معجزه ایمان دارم.
*
بازرس : میدانی درشهروحومه سالیانه چندقاتل رابازداشت می کنم؟
خیلی نه،به سختی نیم دوجین.چندنفری راازسرتفنن بازداشت می کنم
بقیه شان ناراحتم می کنند.به هرحال باید بازداشت کنم.عدالت
عدالت است.اکنون حوادث تو و دوهمقطارت.ابتدا ازاین که اجازه وارد عمل شدن نداشتم ناراحت بودم.حالابالذت می نوشم ومیتوانم سرخوش باشم.
سه قاتل پیداکرده م که بادلایل قابل قبول بازداشت شان لزومی ندارد.عدالت برای اولین بارمرخصی رفته.حسی عظیم.عدالت دوست من خیلی سختگیر است.چراکه مقتدراست.انسان درخدمت عدالت خودرا،سلامت وارزش های اخلاقیش را نابودمی کند.من هم بالاخره استراحتی نیاز دارم.دوست عزیزم، ازاین لذتی که نصیبم کردی متشکرم.خوش باشی.سلام واقعا دوستانه مرا به نیوتون وآینشتین برسان ومرابه سلیمان بسپار....
*
نیوتون : سازمان ماتورا فیزیکدان نابغه استثنائی عصرحاضرمی داند.
موبیوس : من فردی بیمار شدید اعصاب هستم کیلتون ونه بیشتر.
نیوتون : سازمان اطلاعات مادراین مورد نظردیگری دارد.
موبیوس : تودرموردمن چه فکرمی کنی؟
نیوتون : خیلی ساده،تورا بزرگترین فیزیکدان تمام دوران ها می دانم.
موبیوس : وچگونه سازمان توبه آثارمن پی برد؟
نیوتون : ازطریق من.به طورتصادفی رساله تورا درموردشالوده فیزیک جدید خواندم.ابتدارساله رابه عنوان تفنن خواندم،ناگهان همه چیزد ستگیرم
شد.آن رانبوغ آمیزترین مدرک جدیدترین کشفیات فیزیک دیدم.شروع کردم
به تحقیق درمورد نویسنده ش. چیز بیشتری دستگیرم نشد.جریان رابه سازمانم گزارش کردم وکارم رادامه دادم.
آینشتین : توتنهانیستی که این رساله راخوانده ای کیلتون.[بدون جلب توجه،باویولن زیربغل وقوس ویولن تودست،ازاطاق شماره 2 بیرون آمده است]من هم دیوانه نیستم.اجازه دارم خودرا معرفی کنم؟من هم فیزیکدان وعضویک سازمان امنیت حدودا ازنوعی دیگرهستم.نام من«جوزف آیسلر» است.
موبیوس : کاشف «تاثیرات آیسلر»؟
آینشتین : درست است.
نیوتون : ازسال 1960 مفقودالاثر.
آینشتین : البته داوطلبانه.
نیوتون : [ناگهان هفت تیری دست گرفته] اجازه دارم خواهش کنم آیسلرباصورت چسبیده به دیواربایستی؟
آینشتین : چرا نمی شود.[سلانه سلانه به طرف شومینه تلوتلومی خورد. ضمن گذاشتن یولن روی شومینه ناگهان باهفت تیری دردست برمی گردد] کیلتون عزیزم همانطور که حدس میزدم ماهردوباسلاح های موءثردرگشت وگذاربودیم.طالب دوئلی اجتناب ناپذیرهستی؟مایل نیستی؟باکمال میل سلاحم راروی زمین میگذارم.توهم کلت خودرابگذارزمین.
نیوتون : قبول دارم.
آینشتین : پشت میله شومینه، طرف شیشه کنیاک. ممکن است ناگهان محافظین برسند.
نیوتون : بسیارخوب.
[هردو سلاح های خودرا پشت میله شومینه میگذارند]
آینشتین : تونقشه هایم رابه هم ریختی کیلتون.واقعا دیوانه م می پنداری؟
نیوتون : توخودت راسرزنش کن،من هم تورا.
آینشتین : اصولاگاهی اوقات مثل امروزاوضاع ازروال عادی خارج می شود.بعدازظهرپرستارایرینه که مشکوک به کش رفتن چیزهائی ومحکوم به مرگ شده بود.حادثه فوق العاده ناراحتم کرد.
موبیوس : می فهمم.
آینشتین : دستوردستوراست.
موبیوس : بدیهی است.
آینشتین : نمی توانستم طوردیگری عمل کنم.
موبیوس : طبیعی است که نمی توانستی.
آینشتین : درغیراین صورت ازطریق موء سسه امنیتی بالا ماموریتم وسازمان اطلاعاتی مرتبط بامن موردبازوخواست قرارمی گرفت.بنشینم؟
نیوتون : بنشینیم.
[نیوتون درطرف چپ وآینشتین درطرف راست میزمی نشینند]
موبیوس : قبول دارم.آیسلر شما می خواهید مراهم ودارکنید.
آینشتین : اما موبیوس!
موبیوس : واداربه دیدن کردن ازکشورتان کنید.
آینشتین : سرانجام ما توراهم به عنوان بزرگترین فیزیکدان برگزیدیم. فعلا مشتاق شام خوردنم.ناب ترین غذای جلادان...
*
نیوتون : من اعتراف می کنم موبیوس،توبه تمامی حدس وگمان ها خاتمه داده ای.تومقوله جاذبه راحل کرده ای.
موبیوس : صحیح.
[ [سکوت
آینشتین : چه خونسردانه این را می گوئی؟
موبیوس : باید چه طورمی گفتم؟
آینشتین : سازمان من معتقداست توتئوری یکپارچگی عناصرساده مجزارا...
موبیوس : بگذارخیال سازمان توراهم راحت کنم.یکپارچگی حوزه تئوری هم کشف شده است.
نیوتون : [عرق پیشانی خودرابادستمال سفره پاک می کند] فرمول جهان.
آینشتین : خنده آوراست.گروههائی ازفیزیکدان های محقق باحقوقهای آن چنانی سال هاست توآزمایشگاههای عظیم دولتی بیهوده وقت تلف می کنندکه امرفیزیک را اندکی پیش ببرند.تو کنارمیزدیوانه خانه این راه را به
انتهارسانده ای.[اونیزعرق پیشانیش رابادستمال سفره پاک میکند.]
نیوتون : وکشف سیستم تمامی امکانات،موبیوس ؟
موبیوس : امکانش هست.به عنوان جبران عملی وازسرکنجکاوی آن را هم روی میزکارم دارم.باید نقش بی گناهارابازی کنم؟نحوه تفکرماپیامدهای خاص خودرادارد.این وظیفه من بودکه نتایج تئوری عملی خود وآموزش قانون جاذبه خودرا موردمطالعه قراردهم.نتیجه اش فاجعه باراست.رهائی انرژی جدیدغیرقابل باوربود.تکنیکی راممکن ساخت که باهرتوهم مسخره ای نتایج تحقیقاتم رابه دست افرادنااهلی می اندازد و باعث نابودی انسان می شود
*
موبیوس : تودیوانه خانه اجازه تفکرداریم.تفکرما درآزادی موادمنفجره است.
نیوتون : بهرحال مادیوانه نیستیم.
موبیوس : اماماقاتلیم
[حیرتزده به اوخیره می شوند]
نیوتون : من مخالفم.
آینشتین : تومجازبه بیان این مطلب نیستی موبیوس!
موبیوس : کسی که به قتل می رساندقاتل است وماکشته ایم.هرکدام ازما ماموریتی داشته ایم که دراین آسایشگاه به انجام رسانده ایم.
هرکدام ازماباهدفی مشخص پرستارخودرا کشته ایم.شمابه خاطر به خطرنیفتادن ماموریت سری تان ومن به خاطر این که پرستارمونیکا به من ایمان داشت،به ناحق یک نابغه م می پنداشت.متوجه نبودامروزه وظیفه یک نابغه این است که مطرودبماند.قتل نفس چیزی مخوف است.من مرتکب قتل شده م.بنابراین یک قاتل مخوف نبایددراجتماع عرض اندام کند.حالامتوجه مقصودم شدید؟شمانمی توانید ازمیانم بردارید.ممکن است قانعم کنید؟می خواهیدخون مقتولین ما بیهوده هدررود؟ازاین گذشته،ما قاتلیم ویا قربانی شده ایم؟یاتودیوانه خانه می مانیم یاجهان دیوانه خانه می شود.یاخودرا ازحافظه انسان محومی کنیم،یابشریت محومی شود...
*
موبیوس : من سلیمانم.من سلطان سلیمان تهیدستم.روزگاری شکوه وجلال من بیکران بود.خردمند وخدا ترس بودم.متجاوزهاازاقتدارمن برخود می لرزیدند.من امیرصلح وعدالت بودم.خردمندی من خداترسیم رانابودکردوبه دلیل این که دیگرخداترس نبودم خردمندیم شکوه وجلالم راهم منهدم کرد. اکنون شهرهائی که برآن ها حکمروائی می کردم مرده اند.ثروتی که به من سپرده شده بود بربادرفته است. کویری باکورسوئی که گردستاره ئی کوچک وزردوبی نام یکریز وبیهوده می چرخد.زمین رادیواکتیویته شده.من سلیمانم. من سلیمانم.من سلطان سلیمان تهیدستم....
|
|