عصر نو
www.asre-nou.net

" کاملا!"


Thu 10 10 2013

علی‌ آلنگ

ali-alang5.jpg
خانه نشینم کرد ، این تب
هم دل در طلب یار شد و هم جان در طلب سوپ!
نمی توانستم بلند شوم و بروم خرید. به نزدیکترین قصابی تلفن زدم که کمی‌ استخوان برایم بیاورد.
قصاب : استخوان چه جانوری؟
- گاو ، مرسی‌!
نیم ساعات بعد زنگ در خانه بصدا در آمد. لنگ لنگان به‌طرف در رفتم. بسته‌ای بدستم داد.
- چقدر می‌‌شود؟
قصاب : سی‌ و دو یورو
- سی‌ و دو یورو؟!  سی‌ و دو یورو مصرف چهار سال استخوان من است!
قصاب : خب ، شما نپرسیدید.
- جانور ارزان تر نداشتید؟
قصاب : از گاو هم ارزان تر؟ زخمی شده اید؟
- آری ، این استخوان‌ها را هم برای لای زخم می‌‌خواهم!
قصاب : خب ، حالا چکار کنیم؟
- می‌‌توانید نصفش را بردارید
قصاب : پاچه میخواهید یا دنده؟
- پاچه می‌‌گیرم! می‌گویند برای سوپ بهتر است
قصاب هم دنده‌ها را با پاچه عوض کرد.
حالا سبزی از کجا بیا‌ورم؟ تنها سبزی موجود چند تا هویج بود. همه را ریختم توی قابلمه. آب دانمارک هم که می‌‌دانید ، کمی‌ دیر پز است!
چرا قصابها سبزی ندارند؟
آشپز خانه را بخار گرفته بود . یکساعت گذشت . قابلمه را از روی اجاق که برداشتم ناگهان از دستم افتاد!
همه ‌اش ریخت! چه تاسف بار!
اما تبم قطع شد، کاملا قطع شد!
***
تصویر از : مایک سیود ، آمریکا