عصر نو
www.asre-nou.net

چند رباعی


Wed 28 08 2013

جهان آزاد

ای تختِ ولایتِ تو در بسترِ خون
از ظلم تو خاکِ خاوران خاورِ خون
فرداست که دستار تو در خون فکند
سیلاب خروشنده ی شهریورِ خون

کس چنگ به خون ما چنین تیز نکرد
یک تن ز مهماجمانِ خونریز نکرد
این فتنه که در جهان تو برپاکردی
تیمورنیافرید و چنگیز نکرد

گر هست خدایی و تویی آیت او
جز ظلم ندانم چه بود غایت او
شیطان نکند سجده به این طرفه خدای
باید که نگونسار شود رایت او

فردا که بساط ظلم پاشیده شود
جان و دلت ای شیخ خراشیده شود
جز ریش محاسن دگر نیست تورا
آن نیز به دست ما تراشیده شود

اسلام تو دین خدعه و تزویر است
کابوسِ نفسگیر جوان و پیر است
احکام عتیقه اش جهان را - امروز
سرمایه ریشخند یا تحقیراست

ای سطل زباله، زیر عمامه ی
کابوسِ جهان سرشت ِ خودکامه ی تو
چنگیز سر از خاک اگر بردارد
وحشت کند از سیاهیِ نامه ی تو

اسلام که دین دشنه و شمشیر است
بیگانه ز عقل و منطق و تدبیراست
در محضر دین، سخن ز اندیشه مگو
این دایره میعاد گه ِ تزویر است

ای هیکل منحوس تو زیبننده ی گور
ای نام تو در فاتحه خوانِی مشهور
تو خامی و خلق خوانَـدَ ت خام نه ای
برعکس نهند نام زنگی کافور

تا رهبر این دولت دینی شده ای
تبدیل به آفتی زمینی شده ای
اسلاف تو جمله انگلیسی بودند
مردک، تو چرا روسی و چینی شده ای؟