تونی موریسون
« خانه » (۳ )
ترجمه علی اصغر راشدان
Tue 9 07 2013
TONI MORRISON
HOME
از منطقه باندرا ی تکزازبیرون که رفتیم مادرآبستن بود. سه یا ممکن است چهار خانواده کامیون یا ماشین داشتندوتاجاداشت پرکرده بودند. به خاطر داشته باش، هیچکس نمیتوانست زمین، محصولات و ذخیره هاش را باخود بر دارد. کسی خوکها را خوراک میدهدیا میگذارد به طبیعت به چرا بروند؟آن تکه زمین پشت طویله چه میشود؟باران که ببارد،بایدبرود زیرکشت.بیشترخانواده ها مثل خانواده من،مایلها پیاده رفتیم.آقای گاردنربعدازرها کردن افرادش در مرزایالت،به خاطربردن چند نفردیگرازماها برگشت.باید چرخ دستیهای پراساس مان را رها میکردیم که بتوانیم تو ماشینش تلنبارشویم، معامله وسایل باسرعت.مامان گریه کرد، امابچه ای را که باخودداشت از کتریها،بانکه های کنسروو رواندازهامهمتربود.بایک سبد ازلباسها که روزانوش گرفته بود، رضایت داد. پدر ساکی را بامقداری ابزارتوش حمل میکردوعنان استلا، اسبی راکه هرگز دو باره ندیدیم باخودداشت.
آقای گاردنرتاجائی که میتوانست بردومقداری دیگر ازراه را پیاده رفتیم. تخت کفشم تلپ تلپ میکرد،پدرآن را بابندکفش خودش بست.چارچرخه رانهادو مرتبه اجازه دادند سوارواگن شان شویم. درباره خستگی وگرسنگی حرف زدیم:من توزندان آشغال خورده م.ازکره، بیمارستان،کنارمیزوازقوطی کنسروهای تو پیت آشغال حرف زدیم. هیچ چیز باپسمانده های تو آشپزخانه قابل مقایسه نیست. درباره شان بنویس،چرا نمینویسی؟ به یاد میاورم که برای یک بشقاب پنیرخشک سفت کنسروی سبزشده،پای ترشیده خوک و بیسکویت خیس سرکه ای مانده توصف کلیسای مسیح مقدس وایستاده م...
همانجا مامان اززن جلوش شنیدکه اسمش را چطوری هجی وتلفط میکنند. مامان گفت شیرین ترین اسم وصدا است، اسمش تو گفتگوها مثل موزیک وحرارت بود تو جماعت.
هفته های بعد بچه ش رو تشک زیرزمین کلیسای پدر« بیلی» متولد شد. یک دختربود.مامان اسمش را گذاشت« یسیدرا»،سعی میکردتمام سه هجارا تلفظ کند-البته سه روز پیش ازنامگذاری منتظرماندکه مبادا مرگ متوجه موجود زنده تازه شود وبخوردش.
همه غیرازمامان «سی » صداش میکردند،من همیشه فکر میکردم موجود نایسی است،آن جواهر چطور میتوانست درباره یک نام فکرکند. برای من اینطور یادآوریها مطرح نیست.اسم برادرپدرم فرانک رومن گذاشته شد. اسم پدرم لوتر واسم مادرم آیداست.قسمت دیوانه کننده اسم خانوادگی ماست: « مانی »،که هیچوقت نداشته ایم...
تامرزتکزازرا به طرف لوئیزیاناتو تابستان نگذشته باشی، نمیدانی گرما یعنی چه.تاباقضیه برخوردنکنی معنی کلمات را نمی فهمی. درختها می خشکند، لاکپشتها تو لاکشان می پزند.اگر میدانی، چگونگیش را برام توضیح بده....
|
|