پيام نوروزی پرزيدنت اوباما: احترام متقابل به جای تهديد نظامی!
پايان رسمی سياست "رژيم چنج" از سوی ايالات متحده!
Thu 26 03 2009
تهمورث کیانی
tahmoures_kiani@yahoo.com
به جرأت می توان گفت پيام نوروزی پرزيدنت اوباما به مردم و رهبران ايران،و پاسخ آيت الله خامنه ای،رهبر جمهوری اسلامی ايران، به آن پيام علامت فصل جديدی در مناسبات ميان دو کشور است. بی شک، اين پيام موجب برقراری رابطه و حل و فصل اختلافات نمی شود،اما علامتی بسيار روشن درباره تغيير در ديدگاه ايالات متحده درباره تعامل با جمهوری اسلامی ايران و نوع رويکردی است که محتملأ در برابر اين کشور در پيش خواهد گرفت. پيام نوروزی پرزيدنت اوباما با پيام هايی که ديگر رئيسان جمهوری ايالات متحده در سالهای پيش به مناسبت نوروز برای ايرانيان می فرستادند،اختلاف دارد. نخست،اين پيام رهبران و مردم ايران را به طور مشترک خطاب قرار داده است. برخلاف پيام های سالهای اخير،اين پيام نکوشيده است تا با کشيدن خط فاصلی بين مردم و رهبران ايران و با تأکيد بر تمدن و تاريخ درخشان ايرانيان از حکومت جمهوری اسلامی انتقاد کند و از مردم بخواهد تا در برابر آن بايستند. دوم،اين پيام برای نخستين بار با نام بردن از عنوان رسمی "جمهوری اسلامی ايران" دارای هيچ تحقير و تهديد غير مستقيم و خود ستايی نيست. بر خلاف آن،در پيام فراز "تعامل بر اساس احترام متقابل" مکرر شده است. سوم،برای نخستين بار رئيس جمهور ايالات متحده به طور آشکار پذيرفته است که راهبرد تهديد در برابر جمهوری اسلامی ايران ثمری نخواهد داشت و علنأ آن را بی فايده دانسته است. سرانجام،رئيس جمهور ايالات متحده در پيام خود به طور غير مستقيم بر نقش ويژه جمهوری اسلامی ايران- يا به تعبير او جايگاه برحق ايران در جهان- در معادلات جهانی و منطقه ای صحه گذاشته است و به طور مشروط پذيرفته است که ايالات متحده آماده پذيرفتن چنين نقشی از سوی جمهوری اسلامی ايران است. آنچه اهميت اين بخش پيام را روشن می کند اين است که آقای اوباما در همه پيام خود به روشنی از "جمهوری اسلامی ايران" سخن گفته است و چنين جايگاهی را مستحق "جمهوری اسلامی ايران" دانسته است و نکوشيده است با جملات کلی و تعارفات معمول از تمدن ايران و ايرانيان تمجيد کند و سپس بلافاصله از آنان بخواهد با حکومت خود مخالفت کنند. بنابراين،آنانکه می دانند انتخاب هر کلمه در سخنان رسمی روسای جمهوری با دقت و با در نظر گرفتن مفاهيم ديپلماتيک آن به کار می رود اکنون به خوبی دريافته داند که اين پيام با دوری کردن آشکار از رويکرد سابق کاخ سفيد بر آن شده است تا با کنار گذاردن گزينه تهديد نظامی و سياست هايی چون "تغيير رژيم"،به طور مستقيم حکومت جمهوری اسلامی ايران را طرف هرگونه تعامل محتمل در نظر بگيرد. اين تمايز مورد توجه بسياری از مفسران سياسی و خبری در غرب قرار گرفته است و اغلب آنها اين پيام را نشانه ای از آغاز فرايند تازه ای در مناسبات بين دو کشور دانسته اند. آقای اوباما در مصاحبه خبری بعدی خود نيز بر عزم خود برای گفتگو با "رهبری جمهوری اسلامی ايران" تاکيد کرد و به جای تهديد نظامی از "پشتکار و پيگير بودن" به عنوان سلاح خود در اين مسير ياد کرد.
برخی از تحليلگران با اشاره به اينکه سياست خارجی ايالات متحده در موارد استراتژيک با تعويض روسای جمهوری و جابجايی قدرت بين دو حزب عمده ايالات متحده دستخوش تغيير نمی گردد،هرگونه تغيير در مناسبات بين جمهوری اسلامی ايران و ايالات متحده را در دوره پرزيدنت اوباما نيز نا محتمل دانسته اند. اين ديدگاه اگر چه عنصری از حقيقت را درباره ثبات نسبی سياست خارجی ايالات متحده بازتاب می دهد،اما در چند مورد اساسی از جمله در مصداق دچار اشتباه می گردد. نخست آنکه استراتژی و اهداف سياسی هر کشوری،خاصه کشورهای دارای دموکراسی ليبرال، در دوره های مختلف می تواند و بايد دچار دگرگونی گردد. سی سال پس از انقلاب اسلامی ايران و به خصوص تغييرات دهه اخير در خاورميانه،که موازنه سنتی قوا در منطقه را به کلی به سود ايران بر هم زده است،و بر آمدن قدرت های سياسی-اقتصادی جديدی چون چين،برزيل،هنددر جهان دوره ای جديد را ايجاد کرده و اهميت آن در حدی است که موجب دگرگونی در استراتژی سياسی برخی از کشورها گردد. دوم،دشمنی با جمهوری اسلامی و قطع ارتباط سياسی با آن هيچگاه در شمار مسائل استراتژيک و اساسی سياست خارجی ايالات متحده نبوده است. اختلاف جمهوری اسلامی با ايالات متحده در هيچ دوره ای بزرگتر از اختلاف ايالات متحده با جمهوری خلق چين در دوره مائوتسه دون و اتحاد شوروی در زمان استالين يا خروشجف نبوده است. آنچه موجب عادی سازی روابط ايالات متحده و جمهوری خلق چين شد،اما،از بين رفتن برخی اختلافات سياسی استراتژيک- که هنوز نيز به رغم تغييرات شگرف رخداده در چين برخی از آنها به قوت خود باقی مانده اند- نبود، بلکه اختلاف مشترک هر دو با اتحاد شوروی بود. منافع و اهداف مشترکی که بين جمهوری اسلامی ايران و ايالات متحده در جنگ با تروريسم نهيليستی گروههای بنيادگرايی چون طالبان،القاعده،لشکر جهنگوی و ديگر گروههای افراطی در پاکستان از يک سو و جنگ با باندهای مواد مخدر از سوی ديگر وجود دارد ارزش و اهميتی به مراتب استراتژيک تر از اختلافات سياسی دو کشور دارد. اگر منافع مشترک دو کشور در ايجاد ثبات سياسی در عراق و افغانستان و امنيت تنگه هرمز را- که در کنترل ايران است و بدون رضايت آن نمی توان از امنيت آن سخن گفت- به موارد بالا اضافه کنيم در می يابيم که اهميت و وزن سياسی اين موارد بسی بر اختلافات سياسی و گروههای سياسی کوچک اما قدرت مندی که در هر دو کشور با عادی سازی روابط بين آنها مخالفت می کنند می چربد.
آنچه تا کنون به مثابه يکی از موانع عمده در برابر بهبودی رابطه بين دو کشور وجود داشته است درک غير واقعی دولت های پيشين ايالات متحده از چند و چون اين رابطه و اختلافات و تکيه بر آروزهای غير واقعی درباره ايران بوده است. اين نکته به خوبی در آن بخش از پيام آقای اوباما بازتاب دارد که می گويد "من بر اين باور هستم که با تهديد نمی توان مانعی را از سر را برداشت و اختلافی را حل کرد". پس از سی سال،بسياری از تحليل گران و کارشناسان سياسی خاورميانه در ايالات متحده به اين نتيجه رسيده اند که جمهوری اسلامی ايران به رغم تحريم های مختلف و فقدان رابطه با ايالات متحده اکنون به لحاظ سياسی با ثبات ترين کشور خاورميانه است. آنان اين ديدگاه را در کتاب ها و مقالات اخير خود بازتاب داده اند. اين کارشناسان با نگاهی به خاورميانه می گويند: درحاليکه سرنوشت مصر پس از مرگ حسنی مبارک در پرده ای از ابهام قرار دارد و قدرت گيری اخوان المسلمين و برخی گروههای راديکال دور از انتظار نيست،عربستان شرکتی سهامی متشکل از ۵۰۰۰ شاهزاده است که در اتحادی قديمی با گروههای سلفی افراطی اداره می شود که تا کنون به پاکستان- که اکنون بيش از پيش بی ثبات شده است- به مثابه گارد حفاظتی خود می نگريسته است،پاکستان عملأ نه يک کشور بلکه يک ارتش است که اتحادی بی ثبات از چهار ايالت مستقل مخالف همديگر را بر اساس دشمنی با هند به طور متزلزل نگه داشته است،و اسرائيل به رغم دموکراسی،قدرت نظامی،و پيشرفت های خيره کننده تکنولوژيکی از يک سو در محاصره کشورهای دشمن بوده و از سوی ديگر در دهه اخير دچار تفرقه سياسی و اختلاف بين گروههای سياسی ريز و درشت است،جمهوری اسلامی ايران،اما،در همه اين دوران نه تنها دارای ثبات سياسی بوده است بلکه در سالهای اخير به مراتب بر دامنه نفوذ سياسی آن در منطقه افزوده شده است و به سبب داشتن يک استراتژی سياسی مشخص توانسته است به بهترين صورت ممکن از تحولات سياسی و استراتژيک- که برخی از آنها بدست ايالات متحده و به قصد تضعيف ايران ايجاد شدند- به سود خود بهره برداری کند. آنچه موجب تقويت اين رويکرد در ميان اين کارشناسان گشته و موجب شده است تا بدنه کارشناسی وزارت خارجه و شورای امنيت ملی و گروههای اطلاعاتی در ايالات متحده با ديدی نو به ايران بنگرند،شکست آشکار سياست های جرج بوش در منطقه خاروميانه می باشد. هشت سال تهديد آشکار جمهوری اسلامی ايران،افزايش بيشتر تحريم های اقتصادی،تلاش شديد برای اتحاد دولت های بوروکرات عربی بر ضد ايران با استفاده از شعار های "خطر ايران" و "اختلاف سنی و شيعه"،و سرانجام عمليات پنهانی خرابکارنه از جمله ربودن برخی از نظاميان ايران،چاپ و تکثير پول جعلی ايران، و تحريک و تقويت گروههايی نظير "عبدالمالک ريگی“ و "پژاک" هيچکدام موجب تضعيف و بی ثباتی جمهوری اسلامی ايران نشده است.
در ديگر سو،نيز،زمينه های تغيير و اتخاذ رويکرد نوين پديدار شده اند. هنگاميکه يک سال پيش آيت الله خامنه ای،رهبر جمهوری اسلامی ايران،در سخرانی خود گفت هنگاميکه تشخيص داد رابطه با ايالات متحده به سود ايران است خود نخستين کسی خواهد بود که از بهبودی رابطه سخن خواهد راند،کلمات خود را با دقت انتخاب کرده بود. جمهوری اسلامی ايران پس از تجربه جنگ با عراق،که با ورود مستقيم ايالات متحده به جنگ به سود عراق و تحولات سياسی بعدی موجب تغيير کامل موازنه قوا به زيان ايران شد،دريافت که تا زمانی که صف بندی سياسی خاورميانه به زيان جمهوری اسلامی ايران است سخن گفتن از مذاکره با ايالات متحده و حل و فصل اختلافات با آن کشور بيهوده بوده ونتيجه آن کاملأ به زيان ايران خواهد بود. از آن به بعد،استراتژيستهای ايران- صرف نظر از آنکه کدام جناح سياسی دولت را در اختيار داشته باشد- در صدد تغيير اين صف بندی به سود ايران بوده اند(۱). بر اساس برآورد اغلب کارشناسان سياسی و اطلاعاتی غربی اين صف بندی اکنون کاملأ به سود ايران دگرگون شده است.
همچنين، بسياری از مسئولان و افراد مهم در جمهوری اسلامی از همه جناح ها،کسانی چون هاشمی رفسنجانی،سيد محمد خاتمی،مهدی کروبی،علی لاريجانی،علی اکبر ولايتی،کمال خرازی،محسن رضايی می دانند که اکنون که ايران می تواند، با توجه به شرايط نوين منطقه ای و بين المللی،از موضعی بسيار بهتر با ايالات متحده مذاکره کند،بی توجهی و بی پاسخ گذاردن درخواست ايالات متحده به سود ايران نخواهد بود. به علاوه،آنها به خوبی می دانند محاصره اقتصادی ايالات متحده و عمليات پنهانی آن بر ضد ايران اگرچه نتوانسته است ايران را از پی گيری اهداف خود بازداشته،اما موجب به هدر رفتن منابع بسيار و افزايش هزينه های کشورشده است.
سخنان آيت الله خامنه در پاسخ پيام آقای اوباما،نيز،به روشنی نشان می دهد که رهبر جمهوری اسلامی نيز در سوی اين گروه از مشاوران خود،گروه واقع بين ها و خرد گرايان،قرار دارد و در واقع خود در رأس آنها ناظر بر اين رويکرد جديد خواهد بود. نخست آنکه آيت الله خامنه ای برخلاف سالهای پيش،اينبار به طور آشکار به پيام رئيس جمهوری ايالات متحده پاسخ داده است. همچنين،رهبر ايران،برخلاف آنچه برخی خواسته اند سخنان او را به "رد کردن آشکار پيام آقای اوبام" تفسير کنند،از موضعی کاملأ واقع بينانه و ديپلماتيک پاسخ گفته است. آقای خامنه ای گفته است: "ما تا وقتی دولت آمريکا، روش،عمل،جهت گيری و سياست های خود را مثل اين سی سال عليه ما ادامه بدهد، ما هم آدم و ملت اين سی سال خواهيم بود". به گفته وی: "آمريکا از تغيير سخن می گويد، ولی عملا تغييری [در سياست های آمريکا] نديده ايم". اين سخنان همانگونه که آقای محسن رضايی در تفسيری نوشته است "انداختن توپ به زمين ايالات متحده است" و با توجه به نقاط قوت ايران در هر گفتگو و چانه زنی محتمل،خواستار آن شده است تا ايالات متحده تغييری را که مدام از آن سخن می راند با تغيير در عمل اثبات کند. به گفته کارشناسان گام بعدی ايالات متحده می تواند اقدامی عملی، ولو کوچک و نمادين،مثلا لغو تحريم قطعات هواپيماهای مسافربری برای ايران باشد. لغو اين گونه تحريم ها، که به سبب ماهيت ضد مردمی آنها همواره موجب انتقاد اغلب مجامع حقوق بشر بوده است،و هيچ ارتباطی با برنامه فن آوری هسته ای ايران نيز ندارد،می تواند علامت جدی بودن دولت ايالات متحده تلقی گردد.
اشتباه نشود،نگارنده به هيچ وجه بر آن نيست که همه اختلافات پايان گرفته است و به زودی روابط بين دو کشور از سر گرفته خواهد شد. هنوز لابی های قدرتمند و گروههای با نفوذی در ايالات متحده در برابر اين رويکرد ايستادگی می کنند. لابی قدرتمند دست راستی های اسرائيل و لابی قدرتمند مصر و عربستان تنها بخشی از اين گروههاست. گروههای کوچک و دنباله رويی متشکل از برخی ايرانيان که سالهاست سرنوشت سياسی خود را به اختلاف بين ايران و ايالات متحده گره زده اند و بر افزايش تنش بين اين دو کشور شرط بندی های کلانی سياسی کرده اند-شرط بندی هايی که حيات سياسی آنان بهای آن است- نيز درکارند تا با فراهم کردن مواد و مصالح برای اين گروههای دست راستی و مذهبی در اين فرآيند کارشکنی کنند. همان کسانيکه چهار سال پيش با تصرف موگاديشو بدست نيروهای اتحاديه محاکم اسلامی سومالی- که يک گروه سنی بوده و هيچگای با ايران ارتباطی نداشته و ندارند- مدعی شدند سپاه پاسداران يک گردان نيرو وارد موگاديشو کرده است، و با اين دروغ اغلب سازمان های اطلاعاتی غرب را شگفت زده دروغگويی و عزم راسخ خود در مخالفت با بهبود رابطه بين جمهوری اسلامی ايران و ايالات متحده کردند،اکنون نيز به گروههای دست راستی و افراطی آمريکايی می گويند سپاه پاسداران در زير گوش آنها به جای کارخانه انبار تسليحات در ونزوئلا و بوليوی می سازد. با اينهمه،به نظر ميرسد تجربه درغگويی های گروههای تبعيدی عراقی،مانند گروه احمد چلبی،مديران جديد دولتی و اطلاعاتی ايالات متحده را هشيار کرده است و موجب خواهد شد تا دروغ پردازی های اين گروهها حتی در اتاق های دربسته برخی تينک تانک های دست راستی نيز با حيرت و ناباوری روبرو گردد. در ايران نيز برخی گروههای تندرو در برابر اين فرآيند کارشکنی خواهند کرد. آنچه،اما،در پس اين همه گرد و غبار و فراز و نشيب نمايان شده است اين است که روابط ايالات متحده و جمهوری اسلامی ايران پس از گذشت سی سال وارد فصل نوينی شده است. به نظر می رسد به رغم پر فراز و نشيب بودن آن،اکنون هر دو کشور خود را آماده می کنند تا فصلی نوين را که در آن اختلافات سياسی اصولی- از نوع اختلافات بين چين و روسيه با ايالات متحده- و گفتگو های آشکار و پنهان و برخی همکاری های مقطعی منطقه ای وجه بارز را تشکيل دهد و جايگزين تهديد و مقابله نظامی و تبادل زبان جنگ و دشمنی آشکار گردد.
پانوشت:
۱)فهم سياست جمهوری اسلامی ايران درباره منازعه فلسطين و اسرائيل،مسائل لبنان،عراق،و افغانستان بدون درک اين استراتژی کلی موجب گمراهی و درک غلط خواهد شد.
تهمورث کيانی،سياتل (ايالات متحده) چهارم فروردين ماه ۱۳۸۸ شمسي
|
|