عصر نو
www.asre-nou.net

جوآن پاتلیتزر1

فراموشی سرشار از خاطره هاست

ترجمۀ ناصر رحمانی نژاد
Wed 26 06 2013

گی یرمو کالدِرون2 در سال 2006 با اجرای اولین نمایشنامه از مجموعۀ چهار نمایشنامه اش بنام نوا3 در «فستیوال بین‌المللی تئاتر سانتیاگو»4، همچون ستارۀ درخشان جدید نسل تازۀ نمایشنامه نویسان و کارگردانان شیلیاییِ پس از دیکتاتوری، درخشید. دو سال پس از آن نمایشنامه های کلاس5 و دسامبر6، و سپس در فستیوال 2011 ویلا+گفتمان7 (ویلا بعلاوۀ گفتمان) نمایش داده شدند. هر چهار نمایشنامه با استقبال شدید و پذیرش عمومی روبرو شده و در چندین فستیوال بین‌المللی روی صحنه رفته و برندۀ جوایز مختلفی گردیدند.


گی یرمو کالدرون (نمایشنامه نویس و کارگردان)

ویلا+گفتمان ترکیب دو قطعۀ تئاتری مکان-ویژه8 است که کالدرون از آن بعنوان «ویلا بعلاوۀ گفتمان» یاد می کند. نمایشنامه بازتاب توانایی در التیام یافتن، نمایش نوستالژی و تناقض های خاطره است. بیست و دو سال پس از پایان دیکتاتوری هفده سالۀ شیلی (از 1973 تا 1990)، خاطرۀ آن سالهای وحشتناک و هراس انگیز در زیر سلطۀ ژنرال آگوستو پینوشه همچنان در زندگی بسیاری از مردم شیلی زنده است. کالدرون در نمایشنامۀ ویلا+گفتمان با تمرکز بر زنانی که زندانی بوده‌اند و بوسیلۀ نظامیان مورد تجاوز قرار گرفته و شکنجه شده اند، جنبه‌های گوناگون خاطرات آن سالهای تکان دهنده و راههای برپا داشتن یادمان آن سالها را کاوش می کند..

کالدرون نمایشنامۀ گفتمان را در سال 2009، هنگامی که در برنامۀ بین‌المللی نمایشنامه نویسی مقیم در تئاتر رویال کورت لندن شرکت داشت ، آغاز کرد. (در سراسر این مقاله برای دومین نمایشنامۀ

کالدرون، عنوان گفتمان بکار برده می شود، زیرا این واژه در زبان اسپانیایی معنای دوگانه ای دارد: “گفتار»9و «گفتمان»10 [به معنی ایدئولوژیکی آن]) این قطعه، شعری طولانی و بغرنج است، یک خطابۀ تخیلی وداع است که توسط میشل باشله11، رئیس جمهور شیلی در پایان ریاست جمهوری چهارساله اش در سال 2010 ایراد می کند. “می خواستم دربارۀ میشل باشله، او کیست و چه کسی بود بنویسم. احساس می‌کردم مهم بود که او اولین رئیس جمهور زن در شیلی بود و همچنین او قربانی مستقیم نقض حقوق بشر از طرف دیکتاتوری بود. می‌خواستم که او از خودش، در برابر حملات سیاسی زیادی که در زمان ریاست جمهوری اش به او صورت گرفت، دفاع کند. در‌واقع امر، او هرگز این کار را نکرد، اما در نمایشنامۀ من او این کار را می کند. او هرگز از شکنجه شدنش و از پدرش حرفی نزد، اما در نمایشنامۀ من او در این باره حرف می زند.”


صحنه ای از ویلا

باشله و مادرش آنجلا یریا12، در ژانویۀ 1975 بازداشت می شوند و به ویلای گریمالدی برده می شوند. در آنجا پیش از آنکه در همان سال آزاد شوند، مورد شکنجه قرار می گیرند. پدرش آلبرتو باشله، یک سرتیپ نیروی هوایی شیلی، در سال 1973 بخاطر مخالفتش با کودتای نظامی دستگیر می‌شود و به زندان عمومی در سانتیاگو برده میشود، محلی که او در 12 مارس 1974 در می گذرد. مرگ او بعلت شکنجه بود، امری که در 20 ژوئن 2012 توسط پزشک قانونی تأیید شد، و در 17 ژوئیه دو افسر ارتش باتهام شکنجۀ او محکوم شدند.

نمایشنامۀ گفتمان را من برای اجرا در شیلی نوشتم، اما به یک زمینه احتیاج داشت. این واقعیت که باشله شکنجه شده بود برای من خیلی اهمیت داشت. من در مورد ویلای گریمالدی فکر کرده بودم، محلی که او و مادرش زندانی بودند. و من، شخصاً، یک رابطۀ مستقیم با این مکان داشتم. بنابراین تصمیم گرفتم که این محل را بعنوان زمینۀ گفتمان استفاده کنم، می‌خواستم در مورد زنانی بنویسم که در آنجا زندانی بوده و به آن‌ها تجاوز شده و تم آن تجاوز باشد – بویژه تجاوزی که منجر به حاملگی می‌شود – و دربارۀ اینکه خاطرۀ آن‌ها را چگونه حفظ کنیم.

خشونت جنسی در سراسر دورۀ دیکتاتوری بعنوان یک روش شکنجه مورد استفاده قرار می‌گرفت و بطور سیستماتیک و وسیعی توسط هر سه رستۀ نیروهای نظامی در تقریباً تمام بازداشتگاهها دیده شده، و در اردوگاههای اجباری، استادیوم های ورزشی، و زندانهای مخفی اعمال می شد. ارتش عمل تجاوز را بخاطر عقاید عمیقاً پدرسالانه شان نسبت به زن و بخاطر نقش با اهمیت زنان در سیاست شیلی در سالهای 1970 تا 1980، ترغیب و توجیه می کرد.

طبق گزارش والخ13 (گزارش کمیسیون ملی دربارۀ زندان سیاسی و شکنجه که توسط رئیس جمهور ریکاردو لاگوس در سال 2003 تشکیل شد) از 3،399 زن که در برابر کمیسیون شهادت دادند تقریباً تمام آن‌ها تأیید کردند که مورد خشونت جنسی قرار گرفته اند، و 316 نفر گفته‌اند که به آنها تجاوز شده است. معهذا ارزیابی کمیسیون این بوده که تعداد زنانی که به آن‌ها تجاوز شده بسیار بیش از تعدادی است که گزارش شده، زیرا بعلت دشواری ابراز این موضوع از طرف زنان، اغلب ترجیح می‌دهند که دربارۀ آن حرف نزنند؛ و همچنین بعلت شهادت های زیادی که از طرف زندانیانی که خود شاهد تجاوزهایی در بسیاری از زندانها بوده اند.



کالدرون، فرزند میانی از سه فرزند یک خانوادۀ متوسط است که در سال 1971 در سانتیاگو متولد شده و زیر سلطۀ دیکتاتوری نظامی رشد کرده است. آثار او تحت تأثیر دو تجربه شکل گرفته اند: حساسیت او نسبت به نژادپرستی و اختلاف طبقاتی در جامعۀ شیلی، و انزجار او از خشونت که همواره در کارهای او حضور دارند. “داغ آسیب ها و صدمات رشد در دیکتاتوری، در من وجود دارد. من فقط نمایشنامه های سیاسی می نویسم.” ارتباط کالدرون با ویلای گریمالدی سیاسی است، در بیزاری او از شرارت هایی است که در آنجا انجام گرفته، و پرسش های او دربارۀ یافتن راهی برای تبدیل این محل به یادمان، و ارتباط شخصی او، مانند نام یکی از دایی هایش بر دیوار یادمان ویلا بعنوان یکی از «مفقود شده»گان که در آن محل زندانی بوده. در بالای لیست نام ها سطری از شعر ماریو بندتی14 (1920-2009)، شاعر اوروگوئه ای در یزرگداشت آن‌ها چنین حک شده: فراموشی سرشار از خاطره هاست.

ویلای گریمالدی بزرگترین و شناخته شده ترین زندان از میان بیش از 1200 بازداشتگاه و مراکز شکنجه در سراسر شیلی بود که از زمان دیکتاتوری مورد شناسایی قرار گرفت واز سال 1974 تا 1978 دایر بود. تاریخ پیش از کودتای آن کاملاً متفاوت است. در بیشتر سالهای قرن نوزدهم و بیستم، این ملک سه هکتاری بعنوان املاک پنیالولن15 شناخته می‌شد که در کوهپایه های کوههای آند بر دامنۀ شهر سانتیاگو واقع شده و محل گردهمایی بسیاری از هنرمندان و روشنفکران شیلی بود. در این ملک، یک عمارت اربابی زیبا و چندین خانۀ گِلی (اَدوبی)16 در خود جای داده بود، و با گذشت سالها اتاق‌های گردهمایی، سالن های برنامه‌های هنری و استخر شنا به آن اضافه شد. از میان مالکان آن حقوقدان برجسته و انساندوست قرن نوزدهم شیلی، خوآن اِگانیا17 و کنسول اوروگوئه خوزه آریه ت18 را می‌توان نام برد. در طول سالهای وحدت خلق (1970 تا 1973)، یعنی دورۀ ناتمام ریاست جمهوری سالوادور آیِنده، ویلا بعنوان محل همایش بسیاری از شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی پیشرو و چپ مورد استفاده قرار می گرفت.

بلافاصله پس از کوتای نظامی، دینا (مدیریت اطلاعات ملی شیلی)19، مالکیت ویلا را از مالک وقت آن امیلیو واسالو20 که بدلیل ریشۀ ایتالیایی اش آن ملک را ویلای گریمالدی نام داده بود، سلب کرد. بی درنگ نام آن به پادگان ترانووا (زمین بازیافته)21 تغییر داده شد و برای اردوگاه جمعی آماده شد. در سال 1974 اردوگاه آغاز به پذیرفتن ساکنان آن کرد. خانۀ اربابی توسط دینا بعنوان نوعی دفتر مبادلات در تصمیم گیری سرنوشت زندانیان که چشم بند زده به آنجا آورده می شدند، مورد استفاده قرار گرفت. تخمین زده شده که نزدیک به 4،500 زندانی در ویلای گریمالدی محبوس بودند. از این تعداد زندانیان 18 نفر اعدام شدند و 208 زندانی مفقودالاثر ماندند. در سال 1989، چند ماه پیش از گشایش رسمی کار اولین دولت دموکراتیک پس از دیکتاتوری، نظامیان، برای محو آثار آنچه که در آنجا رخ داده بود و نابودی خاطرۀ این مکان، تمام ساختمان‌های داخلی ویلا، بجز دیوار پیرامونی را با بولدوزر با خاک یکسان کردند.


یک عکس قدیمی از خانۀ اربابی در ویلای گریمالدی

هنگامی که ارتش ویلای گریمالدی را ترک کرد، آن‌ها قصد داشتند زمین را فروخته و خانه سازی کنند. برخی بازماندگان و همسایگانی که در کمون پنیالون زندگی کرده بودند با این پروژه مخالفت کرده و برای متوقف ساختن نابودی خاطرۀ ویلا دست به یک حرکت عمومی زدند. در نتیجه، در سال 1994 زمین با حکم رسمی کابینۀ رئیس جمهور پاتریسیو آیلوین22 تصرف شد و سه سال بعد به پارک یادبود، بنام پارک صلح ویلای گریمالدی تبدیل گردید. این مکان در آوریل 2004 بعنوان یادمان تاریخی ملی اعلام شد.

هربار که کالدرون از این مکان دیدن می کند، زیبایی آن، که بنظر او با آنچه که در آنجا اتفاق افتاده ناهماهنگ است، او را تکان می دهد. “پارک هنگام بهار با آن گل و گیاهها بسیار زیباست. چطور یک چنین مکان هولناکی می‌تواند بعنوان چیزی زیبا بیاد بماند؟ این یک تضاد است.” در ویلای تغییر شکل یافته، محلی است بنام باغ رزها، یک فضای کوچک و خصوصی که نظامیان در آنجا به زنان تجاوز می کردند. در میان گل‌ها دیرک های فلزی یی وجود دارد که بر بالای هر یک از آن‌ها یک «غنچه»ی بیضی شکل همراه با نام زنی که در دورۀ دیکتاتوری کشته یا مفقود شده، نصب شده است. برای کالدرون این باغ نیز یک تناقض است. “آدم دلش می‌خواهد اینجا را هم بعنوان محلی که کسی کشته شده بیاد آورد. اما بجای آن ما گلی می‌بینیم که گویی دوباره زنده شده. من فکر نمی‌کنم زمانی که آن‌ها طرح این مکان یادبود را می‌ریختند کسی دراین باره چندان اندیشه کرده باشد. آن‌ها فقط می‌خواسته اند که هر چه زودتر کاری کرده باشند، اما مشکلات تئوریکی آن باقی‌مانده و دربارۀ این مشکلات هنوز بحث می‌شود و اختلاف نظر هست.”


قطعه ای از باغ رزها

برخی استدلال می‌کنند که بنای قدیمی بازسازی شود تا هنگامی که مردم به دیدن آن می آیند، وحشت چیزی را که وجود داشته ببینند، نه زیبایی احساساتی آن را. برخی دیگر پیشنهاد بنای یک موزه را در این محل داده اند. میشل باشله هنگامی که در بخش دیگری از شهر، بسیار دورتر از این مکان، موزه ای بنا کرد، مسیر متفاوتی را انتخاب کرد: موزۀ یادبود23، محلی که خاطره با تمام اشارات و دلالت های زیبایی شناختی و سیاسی آن در داخل یک بنیاد مدرن قرار گرفته باشد. این موزه در سال 2010، دویستمین سال شیلی، گشایش یافت. “من می‌خواستم نمایشنامه ای بسازم که تمام آن نظرات به بحث گذاشته شود. و این بود که تصمیم گرفتم نمایشنامۀ ویلا را بنویسم. وقتی که آماده شد، هر دو نمایشنامه را با هم اجرا کردم، اما نه بعنوان یک نمایشنامه.”

نمایشنامۀ ویلا در ژانویۀ2011 در سانتیاگو، شمارۀ 38 خیابان لندن، اولین مرکز مخفی شکنجه در دورۀ دیکتاتوری، افتتاح شد. روی دیوار مکان کوچکی که نمایش اجرا می شد، یک نوشتۀ دایمی چنین می گفت: “آنچه در این خانه اتفاق افتاده، در بیرون از اینجا نیز اتفاق افتاد. تروریسم دولتی در سرتاسر کشور عمل می کرد.” سپس، بهمراه گفتمان به یک شکنجه گاه پیشین دیگر بنام خوزه دومینگو کانیاس، و بعد به ویلای گریمالدی منتقل شد. پس از اجراهای ویلای گریمالدی، در موزۀ یادبود و سپس در مرکز شکنجۀ پیشین دیگری بنام بندر والپارسو به نمایش گذاشته شد.

در نمایشنامۀ ویلا سه زن جوان در یک فضای عادی که تنها بوسیلۀ مکان نمایش تشخص پیدا می کند، به دور میزی نشسته‌اند و دربارۀ راههای متفاوت بازسازی ویلای گریمالدی بحث می کنند. روی میز، در داخل یک جعبۀ پلکسی گلاس [طلق شفاف] یک ماکت از بنای اصلی که بوسیلۀ ارتش خراب شده قرار دارد که به نقطۀ محوری دکور تبدیل می شود. (در ویلای گریمالدی یک ماکت بزرگ از خانه بر صحن آنجا قرار دارد) هر سه زن یک نام دارند: آلخاندرا. این نام به مارسیا مرینو24 اشاره دارد که به «آلخاندرای نحیف»25 شناخته می شد. مرینو عضو میر26، جنبش چپ انقلابی افراطی بود که چند هفته پس از کودتا دستگیر شد و به سه مر کز شکنجه برده شد- شکنجه گاههایی که نمایشنامه در آن‌ها اجرا شد. سرانجام او می‌شکند و با دینا همکاری می‌کند و تعدادی از اعضای میر را لو می دهد. آیا «آلخاندراها»ی نمایشنامه معرف یک شخص با داستان‌های متفاوتی برای روایت هستند،با چشم اندازهای متفاوت دربارۀ آنچه اتفاق افتاده؟ آیا آن‌ها سه زن با تجربیاتی مشترک و یکسان هستند؟ نمایشنامه در حال و هوایی رمزآمیز و پوشیده جریان می یابد.


صحنه ای از ویلا

از زنها خواسته شده که یک کمیته تشکیل داده و تصمیم بگیرند چه نوع بنای یادبودی باید ساخته شود، بی‌آنکه دلایل آن را بدانند. همچنانکه هر یک از آن‌ها دربارۀ گذشتۀ یکدیگر سؤال می کنند، درمی یابند که هر سۀ آن‌ها در ویلای گریمالدی متولد شده‌اند و مادران آن‌ها مورد تجاوز قرار گرفته و شکنجه شده اند. بهمین دلیل است که آن‌ها برای این وظیفه انتخاب شده اند. همانطور که گفت و گو ادامه دارد، یکی از زنان، بعد دیگری، سپس سومی کت سفیدی در بر می کند، هر کت با اختلاف کوچکی در مدل یقه ها و دگمه ها. در پایان نمایش، آن‌ها به هیأت رئیس جمهور، میشل باشله در می آیند.

در طول ده دقیقه تنفس، یکی از بازیگران زن در حالی که پشت به تماشاچی نشسته، با گیتار ترانۀ دَن فوگِلبرگ27 در احترام به پدرش بنام «رهبر گروه» با ترجیع بند «من میراث زندۀ رهبر گروه هستم» را می خواند. کالدرون این ترانه را بعنوان پلی میان دو نمایشنامه بکار گرفته و بطور تلویحی به باشله اشاره دارد که معتقد است او خود میراث پدر مقتولش می باشد. هنگامی که نور بر گفتمان می تابد، هر سه زن در کنار یکدیگر بر صحنه ایستاده اند. هر یک با کت های سفید و با حمایل ریاست جمهوری، هر یک به یک رنگ، یک قرمز، یک آبی، و یک سفید. روی میز، که اکنون در چپ صحنه قرار دارد، جعبۀ پلکسی گلاس با ماکت خانۀ اربابی داخل آن، قرار دارد. این ماکت بعداً در نمایش نقش خیره کننده ای بازی خواهد کرد. آنگونه که کالدرون در تخیل خود پرورده، باشله در خطابۀ خود به مردم شیلی، دربارۀ زندگی سیاسی و زندگی شخصی خود صحبت می کند. او از ریاست جمهوری خود دفاع می کند، گاه بخاطر اموری که در دورۀ ریاست جمهوری اش از عهده برنیامده یا بخاطر آنچه که کالدرون (یا دیگران) اشتباهات او می‌دانند، پوزش می‌طلبد و اظهار می کند:

صادقانه بگویم، من هر آنچه که ممکن بود انجام دادم. من مقصر همه چیز نبودم. فراموش نکنیم که قبل از آن، چه حوادثی اتفاق افتاده بود. من سوار قطاری شدم که پیشتر حرکت کرده بود. اگر چه من سعی خودم را کردم. [...] من را ببخشید. اما اگر فراموش نکرده باشید، شما مرا انتخاب نکردید که همه چیز را تغییر بدهم. شما مرا برای چیز دیگری انتخاب کردید، برای احساس خشنودی، برای اینکه برای مدتی شادی به زندگی برگردد.

او بخاطر آنکه می‌تواند خانه‌ای در کنار دریاچه داشته باشد، و برای ادامۀ مدل اقتصاد نولیبرالی که توسط پینوشه آغاز شده بود، اگر چه او به افتصاد موجود بازار نیز انتقاد داشت، طلب بخشش می کند. او برخی مواضع سؤال برانگیز خود را برمی شمرد؛ مانند عدم حمایت از آرمان ماپوچه، یک تم تکراری در نمایشنامۀ کالدرون: “... اما چیزهایی وجود دارند که من دربارۀ آن‌ها عمیقاً اطمینان خاطر دارم. بطور مثال این که شیلی یکپارچه است، این که ماپوچه ها28 مردم جداگانه ای نیستند، به این معنی که درخت جمهوری خودشان را داشته باشند [اشاره به درخت دارچین مقدس ماپوچه ها].


صحنه ای از گفتمان

باشله هنوز نمایش را ندیده است. مادر او نمایش را دیده و به کالدرون گفته، «میشل نمایش را دوست خواهد داشت، چون طنز دارد.” در ویلا+گفتمان، مانند تمام آثار کالدرون، موضوع سیاسی مناسب، جست‌و‌جو برای بیان جدید، و کمی طنز شیلیایی طنین دارد. زبان چند لایه و چابک، بویژه در ویلا، سرعت و ریتم مُقَطع دیالوگ، که در نوشته‌ها وسبک کارگردانی کالدرون نمونه است، کار را به پیش می راند. متن های پُست-مدرن او بخاطر مرجع های تاریخی و فرهنگی غنی هستند، اما همۀ آن‌ها برای کسی که نمایش را برای اولین بار می‌بیند قابل دریافت نیست. بطور مثال «شیر یک سفاک است...” در نمایشنامۀ ویلا از شعر یک ترانه در «نامه» نوشتۀ ویولِتا پارا29 است که به آرتورو آلساندری پالما30، یکی از مهم‌ترین رئیس جمهورهای نیمۀ اول قرن بیستم اشاره دارد که به اِل لِئونِ (شیر) 31تاراپاکا32 (استانی در شمال شیلی که آلساندری از 1915 تا 1918 سناتور انتخابی آن بود) معروف بود. یا عبارت «او یک لائوتارا است» که به جنبش جوانان لائوتارو33 اشاره دارد که از 1983 تا اوایل 1990 در شیلی فعال بود و تظاهرات ضد دولتی برپا می کرد، ابتدا علیه دیکتاتوری و بعداً علیه دموکراسی جدید - با این تحلیل که دولتی همه گیر نیست و دولتی است معیوب. این جنبش نام قهرمان ملی و رئیس قبیلۀ ماپوچه که اولین قیام علیه فاتحان اسپانیایی در میانۀ قرن شانزدهم را رهبری کرده بود، یعنی لائوتارو را بر خود دارد.

پدرو لابرا34، منتقد پیشتاز روزنامۀ سانتیاگو بنام اِل مرکوری35، به نمایشنامۀ ویلا درود فرستاده و آن را چنین ارزیابی می کند: «بهترین نمایشنامه ای که تا امروز توسط کالدرون نوشته و کارگردانی شده، نمایشنامه ای که بصیرت فوق‌العاده و ژرف آن از واقعیت در کمال پختگی ارایه گردیده. مشکل نیست پیش‌بینی کرد که این متن در آینده بعنوان کلیدی در بررسی زخم های باز، تناقضات حل ناشده و روایت های اخلاقی در حال تعلیق دهه های اخیر ملت ما خواهد بود.” در همان شمارۀ روزنامۀ اِل مرکوریو مقالۀ داغی در پاسخ به این نقد، توسط یک روزنامه‌نگار دست راستی که از سال 1962 با روزنامه همکاری دارد، تحت عنوان «تاریخ توسط...بازندگان نوشته می شود»، بچاپ رسید. در حالی که اکثریت مردم شیلی دورۀ دیکتاتوری را بعنوان سالهای سیاه تاریخ کشورشان بیاد دارند، دیگرانی مانند این بلاگ نویس هستند که آن سالها را بعنوان دورۀ نجات شیلی از هرج و مرج اقتصادی و تصرف کمونیست ها، ستایش می کنند. بنابراین طرح موضوع شکنجه در نمایشنامه و روی صحنه بردن آن توسط کالدرون شجاعت می طلبید؛ همچنین شجاعت می‌خواست که از ریاست جمهوری میشل باشله انتقاد کند، اگر چه با مهر و تحسین. او بنحوی ماهرانه با وام دادن این جمله به باشله خود را پنهان کرد: “این داستان می‌توانست بعنوان تراژدی نوشته شود. اما نمایشنامه نویس ها تا سطح این داستان ارتقا نیافته اند.”

36کالدرون برای اجرای ویلا+گفتمان یک گروه جدید فوق‌العاده مناسب بنام تئاترو پلایا (تئاتر ساحلی) تشکیل داد. تئاترو پلایا از سه بازیگر جوان استثنایی زن، فرانسیسکا لوین37، کارلا رومرو38، و ماکارنا زامودیو39 تشکیل شده که سابقۀ آن‌ها همچنین شامل رقص،هنر ویدئو و تلویزیون می‌باشد. علاوه بر آن ماریا فرناندا ویدلا40 طراح و ماریا پاز گونزالس41 تهیه کننده، اعضای دیگر گروه هستند.


ویلا+گفتمان در کشورهای بسیاری، و اغلب در مکانهایی که قبلاً شکنجه گاه بوده، اجرا شده است.

واکنش‌ها بطرز خیره کننده ای مثبت بوده اند. هنگامی که در سال 2011 در بوئنس آیرس اجرا شد، نارا منصور42 منتقد تئاتر در روزنامۀ آرژانتینی کلارین43 چنین نوشت:

ویلا+گفتمان همیشه در مکانهایی اجرا شده که با موضوع نمایش ارتباط دارد، بنابراین عنصر واقعیت، یعنی مکان، که به نمایش اضافه می‌شود بی نهایت اهمیت دارد. [نمایشنامه] دربارۀ موزه ای صحبت می‌کند که به آنچه اتفاق افتاده معنی می بخشد، به چیزی که نمی‌توان درک کرد، و ما اینجا، در پارک یادمان هستیم، یادمان قربانیان تروریسم دولتی در آرژانتین. نمایش درست در وسط نمایشگاه گراسی یلا ساکو44 بنام «ولتاژ مجاز» اجرا می شود؛ اتاقی بسیار بزرگ با نورپردازی روشن. وحشت همراه با ماست، و همچنین زندگی، لذت تئاتر، و هنر که هرگز تعطیل بردار نیست، مگر فضایی برای تأملات و ژرف ترین احساسات جمعی.

کالدرون پس از ویلا+گفتمان به کار جسارت آمیز خود در نوشتن نمایشنامۀ تک نفره ادامه داد. کار تازه‌ای بنام لرزش45، دو سال پس از زمین لرزۀ شیلی، که در اوایل 2012 باتمام رسید. اولین اجرای این نمایش در 23 آوریل 2012 در تئاتر دوسلدورف به روی صحنه رفت. نمایشنامۀ دیگری با عنوان ب46 دربارۀ یک گروه متشکل از چند جوان در شیلی که تصمیم دارند یک بمب بسازند. نوشتن این نمایشنامه را کالدرون در تئاتر رویال کورت لندن بمنظور اجرا آغازکرد و آن را سال گذشته به پایان رساند. نوا، اولین نمایشنامه اش که برندۀ جایزه شد، در روسیه در زمان انقلاب می‌گذرد و اولین اجرای انگلیسی آن به کارگردانی کالدرون در مارس 2013، در تئاتر معتبر پابلیک تئاتر در نیویورک، همراه با بازیگران مقیم نیویورک به روی صحنه رفت.

مارک راسل47، کارگردان هنری فستیوال آندر رِیدار48 که هر ساله توسط پابلیک تئاتر برگزار می شود، دربارۀ کالدرون چنین گفته: «من فکر می‌کنم گی یرمو کالدرون هنرمندی است با جایگاه جهانی، کار او فراتر از جذابیت های بومی است چرا که از شیلی آمده، کاری است که چیزی برای گفتن به جهان دارد. صدای تئاتری یگانۀ گی یرمو – سیاسی، طنز آمیز، تکان دهنده – باید آن سوی تمام مرزها گسترش پیدا کند.»

ماکت ویلای گریمالدی در صحن ویلا




بخشی از باغ رزها


______________________________________

1. Joanne Pottlitzer

2. Guillermo Calderón

3. Neva

4. Festival Internacional de Teatro Santiago a Mil (Santiago a Mil Internationl Theatre Festival).

5. Clase

6. Diciembre

7. Villa+Discurso


8. Site-specific اصطلاحی برای نوعی از اثر هنری، از جمله تئاتر، که اختصاصاً برای مکان یا فضای معینی خلق می شود. معادل فارسی این نوع تئاتر ممکن است چندان رسا بنظر نرسد، اما این معادل نزدیکترین به انگلیسی آنست. مترجم امیدوار است که دیگران معادلی بهتر و رساتر برای آن بسازند

9. Speech.

10. Discourse.

11. Michelle Bachelet.

12. Angela Jeria

13. Valech Report (The National Commission on Political Imprisonment and Torture Report).

14. Mario Benedetti.

15. Hcienda de Peňalolén.


16. Adobe, خانۀ گِلی مانند خانه‌های کاهگلی رد روستاها و بعضی شهرهای ایران

17. Juan Egaňa.

18. José Arieta.

19. Direccion de Inteligencia Nacioal.

20. Emilio Vasallo.

21. Terranova Barracks.

22. Patricio Aylwin.

23. El Museo de la Memoria.

24. Marcia Merino.

25. La Flaca Alejandra.

26. MIR (Movimiento de la Izquierda Revolucionaria).

27. Dan Fogelberg


28. Mapuche, ماپوچه گروهی از ساکنان بومی (سرخ پوست) جنوب مرکزی شیلی و جنوب غربی آرژانتین هستند. آن‌ها طیف گسترده ای از قوم نژادی متشکل از گروههای مختلفی هستند، و ساختار اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، و همچنین زبانی مشترکی دارند.

29. Violeta Parra, ویولِتا پارا آهنگساز، ترانه سرا، فولکلوریست و موسیقی شناس قومی پیشرو شیلی است. او پایۀ «آواز جدید شیلی» را بنیان گذاشت و موسیقی محلی شیلی را باز سازی و بازآفرینی کرد و تأثیری فراتر از شیلی گذارد.

30. Arturo Alessandri Palma.

31. El Leόn.

32. Tarapacá.


33. Lautaro Youth Movemant, یک گروه افراطی طرفدار خشونت که در سالهای 1980 بنیان گذاشته شد و از سرنگونی دولت نظامی پینوشه حمایت می کرد. رهبران آن عمدتاً چپ، اما همچنین جوانان بذهکار و فقیر نیز بودند. اعضای خود را از مناطق فقیر نشین شهرها عضوگیری می کردند. فعالیت آن‌ها در سال 1990 بیشتر و پیچیده‌تر شد و تا سال 1992 ادامه داشت. این گروه در سالهای اخیر در عملیات خشن و تروریستی درگیر نبوده است.

34. Pedro Labra.

35. El Mercurio.

36. Teatro Playa.

37. Francisca Lewin.

38. Carla Romero.

39Macarena Zamudio.

40. Maria Fernanda Videla.

41. Maria Paz Gonzales.

42. Nara Mansur.

43. Clarin.

44. Graciela Sacco.

45. Beben, به زبان آلمانی

46. B.

47. Mark Russell.

48. Under the Radar Festival.


منبع:
http://www.irantheatreassociation.com