عصر نو
www.asre-nou.net

که جان زنده ی رودم ....


Sat 15 06 2013

پيرايه يغمايی

pirayeh-yaghmaii-s.gif
نه برکه‌ام که بمیرم، که جان زنده‌ی رودم
بریده‌ام سر خود را، به قبله‌گاه سرودم

ز حجم مُرده‌ی برفی، روانه‌ام به شگرفی
که تا گذشته ام از خود، شکسته پشت رکودم

خروش روشن آبم، به رنگ پای شتابم
گشوده‌ام چه گره‌ها، از عقده های وجودم

در این گذار گران‌سر، از اين و آن به مکرر
چه ناز‌ها که کشیدم، چه هرزه‌ها که شنودم

ولی به گِل ننشستم ، از این و آن نشکستم
ستیزه کردم و سر را، به سنگ حوصله سودم

به راه عشقم و دانم، درنگ را نتوانم
که نیست گوش مجالی، به‌های و هوی حسودم

سرود رفتن و رفتن، نشسته روی لب من
شتاب شد همه تارم، گذار شد همه پودم

به سوی دوست روانم، ترانه گوی از آنم
سزاست آنچه که هستم، گذشت آنچه که بودم

بر آن سرم که سبک پا، رسم به آبی دریا
که تا رسانم از آنجا، به آفتاب درودم

تو آفتاب جهانی، که پرده پرده توانی،
به سادگی برسانی ، یه آسمان کبودم

بر این تبار زمینی، بتاب تا که ببینی،
چگونه باز به سویت، حریر بال گشودم ...

شعر را در ايجا بشنويد :
http://www.youtube.com/watch?v=sHIoQ90YRGs