عصر نو
www.asre-nou.net

نگاهی به انتخابات ۹۲

زنگ آغاز "جمهوری ای" دیگر یا درآمدی بر فروپاشی؟
Thu 6 06 2013

بهروز بیات

behrouz_bayat.jpg
نهایتأ حاکمیت جمهوری اسلامی (ج.ا.) در برابر چشمان شگفت زدۀ ایران و جهانیان با رد صلاحیت آقای اکبر هاشمی رفسنجانی نشان داد که حاضر است برای حفظ قدرت و امتیازاتِ هستۀ اصلی حاکمیت، خود تمامی صلاحیت تاریخی جمهوری اسلامی را زیر سئوال برد- پرسشی که پیوسته از سوی اپوزیسیون دمکرات و سکولار ایران مطرح شده است .

هیچ شخصی در جمهوری اسلامی ایران بسان آقای رفسنجانی تجسم تاریخ 34 سالۀ ج.ا. نیست: یار آقای خمینی، عضو شورای انقلاب، وزیر کشور، 2 دوره ریاست مجلس، جانشین (یعنی عملأ) فرمانده کل قوا در جنگ با عراق ، دو بار رئیس جمهور، رئیس مجلس خبرگان و تا به امروز رئیس شورای مصلحت نظام. بدیگر سخن ایشان تبلور مستمر حاکمیت جمهوری اسلامی در چند دهه هم از نگاه اپوزیسیون و هم از نگاه هواداران جمهوری اسلامی بوده اند.

با نگاهی متعارف رد صلاحیت چنین شخصییتی معنائی جز رد صلاحیت نظامی که ایشان از بنیانگزاران و سردمداران اصلی اش بوده وهستند نمیتواند داشته باشد. پرسش این است که چرا ولی فقیه چنین توهینی به نظام اش را نه تنها میپذیرد بلکه به احتمال نزدیک به یقین خود مبتکر ش میشود؟

انگیزۀ رژیم ج.ا. در رد صلاحیت آقای رفسنجانی

در این ارتباط دو نوع انگیزه را میتوان محتمل پنداشت:

رژیم جمهوری اسلامی هراس داشته است که به همراه رفسنجانی جنبش شهروندان ایران فعال شود و جنبش سبز دوباره سربرافرازد، آنهم در شرایطی که به مراتب نا مساعد تر از سال 88 برای حاکمیت است. برای انفجار در این انبار باروت جرقه ای کافی است. این بیم و نگرانی است که میتواند رهبر جمهوری اسلامی را که در تنگنای اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و سیاسی و انزوای جهانی، تحریم ها و تهدیدات خود ساخته در درون و بیرون کشور به سر میبرد، وادار کند که عملأ سرتاسر تاریخ جمهوری اسلامی را زیرسوال ببرد .
گذاز به "جمهوری ای" دیگر؟
همانگونه که دیدیم اقدام آقای احمدی نژاد در به لجن کشیدن تاریخ جمهوری اسلامی در مناظرۀ تلویزیونی اش با آقای موسوی در خرداد 88 اقدامی هدفمند بود. هدفمند به این معنی که احمدی نژاد و یارانش به این نتیجه رسیده بودند که حفظ جمهوری اسلامی درزیر سلطۀ روحانیون آینده مند نیست. از اینروی همۀ دوران 24 سالۀ حاکمیت ج.ا. را که بخشی بزرگ از آن تحت سیادت مطلقۀ شخص آقای خامنه ای "مدیریت" شده بود، به فساد متهم کرد. اما حاکمان جمهوری اسلامی با کوته بینی ای شگفت انگیز صرفأ برای موفقیت لحظه ای در بازداشتن اصلاح طلبان از بدست گرفتن بخشی از قدرت، این اهانت را نادیده گرفتند و با "بی بصیرتی" تمام به آن تن دادند. اندکی باور به حرمت و عزتِ خود میبایستی آقای خامنه ای را به تکذیب ادعا های آقای احمدی نژاد وادارد – که چنین نشد.
اکنون ظاهرأ تاریخ تکرار میشود. این بار با شدّت و حدّت بیشتر. دیگر اقدام از جانب یک شخص چون احمدی نژاد نیست که "بصیرت" رهبر در پیشبینی رفتارش درماند و ناگزیر میبایستی بعد ها شخصیت اش به عنوان رهرو "جریان انحرافی" باز تعریف میشد. این بار سخن از یکی از مهمترین نهاد های ج.ا. است که نیمۀ تعیین کنندۀ آن بی میانجی از سوی آقای خامنه ای گمارده شده اند.
زیر پرسش بردن صلاحیت آقای رفسنجانی و از این راه کل صلاحیت تاریخی جمهوری اسلامی میتواند پیامدهای گوناگون داشته باشد- از گامی به سوی آشفتگی و فروپاشی تا عملی برای صلب تر کردن هستۀ حاکمیت. و در مورد آخری از جمله:
بریدن از ج.ا. موجود و گذار به حکومت اسلامی بدون قید جمهوریت و تثبیت سلطۀ چالش ناپذیر آقای خامنه ای، نظامیان و امنیتی ها بر همۀ ارکان جامعه.
بی حیثیت کردن بیش از پیش ج.ا. برای روزهای پرتلاطمی که در پیش است و تدارک روزی که نهاد های نظامی و امنیتی دخالت مسقیم شان را در امر سیاست و گرفتن همۀ قدرت و عبور از روحانیت را ضروری بپندارند. در واقع هنگامیکه حیثیتی پسنمانده است و دست آورد در خور دفاعی موجود نیست کار نهاد های نظامی که باید به نحوی پدیدار شدن خود را در صحنه توجیه کنند و برای خود پایگاه اجتماعی بسازند به مراتب آسانتر خواهد شد.
ممکن است که این فرضیه باورکردنی نباشد که حاکمیت جمهوری اسلامی خود به دست خود بخواهد تیشه بر ریشه اش فروکوبد. اما تجربۀ احمدی نژاد نشان داد که کوته بینی و شیفتۀ قدرت لحظه ای بودن میتواند به چنین رفتاری بیانجامد. دیدیم که احمدی نژادِ دست پروردۀ آقای خامنه ای چگونه در برابر روحانیت و ولی فقیه قد برافراشت.

بی تعادلی و امکان فروپاشی ج.ا.

البته این بحران ژرف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و اخلاقی که گریبانگیر رژیم ج. ا. شده است ناشی از ساختار غیر دمکراتیک، بی لیاقتی و بی صلاحیتی تاریخی گرداننده گان جمهوری اسلامی است. دولت احمدی نژاد نیز به سهم خود به تشدید و تسریع بحران کمک کرده است. تشدید بحران به نزاع و کشمکش میان جناح ها حاکمیت انجامیده است. سیاست خارجی و به ویژه سیاست هسته ای منجر به انزوای جهانی، تحریم های روز افزون و تهدید نظامی شده است. همۀ این عوامل دست بدست هم داده و رژیم را به سوی بی تعادلی و پرتگاه رانده اند. محتمل ترین و در عین حال نگران کننده ترین رخداد فروپاشی است. رژیم جمهوری اسلامی و رهبر ش ظاهرأ همچون بسیاری دیکتاتور های دیگر از تاریخ درسی نیاموخته اند. حاکمیت ج.ا. علت سقوط رژیم پهلوی را نه در اصلاح ناپذیری که در نرمش اش در برابر انقلابیون میانگارند. در توهم است که میتواند برای همیشه باسرکوب گستردۀ شهروندان فرمانروائی کند.

توجیه وارد شدن رفسنجانی به صحنه

از اینروی میتوان تصور کرد که رفسنجانی آخرین بخت رژیم برای جلوگیری از فروپاشی میبود- فروپاشی با همۀ پیامد های ناگوارش برای ایران و احتمالأ منطقه. در اینکه رژیم جمهوری اسلامی نمیتواند همانند تقریبأ همۀ رژیم های دیکتاتوری ماندگار باشد تردید روا نیست ، به ویژه اینکه فاقد هرگونه کارآئی است. اما اندک امیدی میرفت که رفسنجانی متحول شده که برنامه اش بخشی از خواسته های اقشار مدرن شهرنشین را بازتابیده باشد پیروز انتخابات شود. بدیهی است که این پیروزی تنها به شرط فعال شدن ، شرکت و اقبال این اقشار در کنار پشتیبانان سنتی ایشان در انتخابات متصور بود. باز برانگیختن امید، شوق و پویائی در جامعه، شاید حتی مستقل از خواست آقای رفسنجانی، شرایطی فراهم میکرد برای آغاز گام هائی، هر چند که خرد، به سوی گذاری نرم از جمهوری اسلامی به حکومتی دمکراتیک و عرفی با منابع زمینی مشروعیت. اما متاسفانه رژیم خودکامه این حداقل را بر نتابید.

شرکت در انتخابات 92 و مرز واقعگرائی سیاسی

انتخابات در ج.ا. هرگز آزاد به معنای متعارف نبوده است. از مفروضات و موئلفه های یک انتخاب آزاد که مهمترین شان به اجمال مرکب اند از برابری حقوقی شهروندان، آزادی عقیده و بیان، رسانه ها، گردهمائی، تشکّل احزاب و اتحادیه ها و انتخاب کننده گان و شونده گان. تضمین سلامت انتخابات به کمک نظارت بیطرفانه بر روند انتخابات و شمارش .

تا پیش از انتخابات 88 تنها یک مولفه رعایت میشد و آنهم شمارش کم و بیش درست رأی ها بود. در انتخابات 88 حاکمیت ج.ا. با این سنت نیز برید و با تقلبی گسترده انتخابات را از اخرین مولفه اش تهی ساخت.

حاکمیت ج.ا. در انتخابات 92 پا را از این مرز نیز فراتر نهاده و با رد هزینه مند صلاحیت آقای رفسنجانی امکان هرگونه رقابت جدی درون نظامی را منتفی کرده است. با توجه به هزینۀ سنگینی که رژیم برای رد صلاحیت آقای رفسنجانی پرداخته است از انجام هرگونه تقلب دیگر در روند انتخابات درنگ نخواهد کرد.

شاید وجود حتی یک مولفه انتخاباتی تحت شرایطی معین به شرکت در انتخابات معنی میداد اما اکنون دیگر جائی برای خوشبینی نیست. انتخابات پیش رو چیزی جز توهین به فهم، صلاحیت و کرامت شهروندان به ویژه آن هائی که آگاهانه سیاست میورزند نیست. اپوزیسیونی که برای خود حرمت و کرامت قائل و اندکی آینده نگر باشد وارد چنین بازی "انتخاباتی" نمیشود.

مرز واقعگرائی سیاسی

در سیاست، واقعگرائی و زمینی کردن آرمان ها امری است مطلوب. اما این واقع گرائی برای نزدیک شدن ،هر چند نسبی، به هدف های تعریف شدۀ کنشگران سیاسی است و گرنه واقعگرائی بی کرانه به خودی خود تقوائی نیست.

ترجمۀ این واقع گرائی هدفمند در مورد انتخابات 92 هنگامی که ج.ا. کشور را به آستانۀ فروپاشی رسانده است به ترتیب زیر است:

واقعگرائی معطوف به خاتمی

این رهیافت، پشتیبانی از آقای خاتمی را ،علیرغم فرصت سوزی های پر شمار در دوران مسئولیت اش، توجیه میکرد، زیرا که می توان پنداشت که اعلام نامزدی آقای خاتمی موجی از پشتیبانی شهروندان به ستوه آمده از وضع موجود و تغییرخواه می انگیزد و پویائی نوینی به درون جامعه میدمد. جنبش پویای شهروندان میتوانست تضمین کنندۀ پیروزی آقای خاتمی و ممانعت از تقلب گسترده شود. و از دیگرسو در صورت پیروزی آقای خاتمی و با توجه به قبضه بودن نهاد های ج.ا. در دست مباشران ولی فقیه، تنها با پشیبانی جامعۀ مدنیِ فعال شده میتوانست منشأ اثری شود و اندکی به هدف تخفیف بحران نامبرده در بالا نزدیک شود . دیدیم که حاکمیت جمهوری اسلامی کمترین اعتماد به نفس و آماده گی برای تحمل چنین امری را در خود سراغ نداشت.

گام دوم واقعگرائی معطوف به رفسنجانی

آنگاه حضور آقای رفسنجانی مطرح شد. بخشی بزرگ از اپوزیسیون دمکرات ایران حاضر شد دندان بر جگر گذارد و به پشتیبانی شخصی بر خیزد که تاریخش با همۀ ابعاد سیاست ج.ا. در هم تنیده است.

اما چرا با این وجود پشتیبانی ار ایشان؟

دلیل نخست امید به خارج شدن از و ضعیت اضطراری یعنی کاهش تنش درون کشوری و جهانی کنونی و جلوگیری از فروپاشی بود. دوم اینکه انسان ها دستخوش تغییرند. رفتار و پایداری آقای رفسنجانی در دوری نجستن از جنبش سبز پس از نماز جمعۀ خرداد 88 میتوانست ایشان را برای شهروندان مدرن و تحولخواه جامعۀ ایران پذیرفتنی کرده و حضورش پویائی برانگیز باشد. فزون برین امید این میرفت که رفسنجانی ای که ستم استبداد را در به بند کشیدن دخترش بر پوست خود لمس کرده، دگرگون شده باشد. و سوم اینکه با نفوذی که در درون بخش هائی از حاملین ج.ا. بر او متصور است بتواند میانجی پیونددادن تحولخواهان، اصلاح طلبان و محافظه کاران دور اندیش برای ممانعت از ویرانی کشور شود.

البته آقای رفسنجانی نیز در صورتی میتوانست انتخاب و منشأ اثر در موارد یاد شده شود که پشتیبانی اصلاح طلبان ، تحولخواهان و جریان های محافظه کار دوراندیش نظام را جلب و فعال کند که به یاری آن ها بتواند از تقلب گسترده جلوگیری کند و در صورت پیروزی در برابر حاکمیت به رهبری آقای خامنه ای بایستد و اقلأ در تعدیل مواضع نظام و کاهش بحران موثر واقع شود.

با آگاهی از این موضوع حاکمیت ج.ا. هزینۀ رد صلاحیت آقای رفسنجانی و اعلان افلاس ج.ا. تاکنونی را به جان خرید و از ورود ایشان به روند انتخابات جلوگیری کرد.

مرز واقعگرائی کجاست؟

واقعگرائی اپوزیسیون دمکرات ایران در اینجا به پایان خود میرسد. کاندیدا های تحمّل شدۀ اصلاح طلب نه سابقه، نه قابلیت ، نه قصد ، نه امکان و نه جسارت فرستادن پیام تغییر به مخاطبین بالقوه خود را دارند. و در صورت اقبال شهروندان امکان ممانعت از تقلب ندارند. فرورفتن اپوزیسیون از این مرز برابر است با از دست دادن حرمتِ خود و عملأ معنی اش بازی در زمین مین گذاری شدۀ رژیم ج.ا. است. رفتن براه تبلیغ بر بدیل بودن دو شخص "اصلاح طلب" و "نیمه اصلاح طلب" در خیلِ از صافی گذشته گان گام نهادن در راهی بن بسته است که انتهایش به تبلیغ برگزیدنِ بدتر در برابر بدترین، مثلأ میان دو نورچشمی آقای خامنه ای میانجامد: جلیلی یا مثلأ ولایتی.

پر واضح است که زمین بازی انتخابات رژیم جمهوری اسلامی در واقع به قصد انتخاب آزادانۀ شهروندان ترتیب نیافته است. رژیم تبلیغ شرکت میکند نه برای انتخاب نماینده گان راستین شهروندان بلکه از یکسو با هدف تظاهر به "مردمسالاری دینی" و از دیگر سو برای نوعی رفراندوم بی خطر که هر چهار سال برای ابراز بیعت با " ولی امر مسلمین جهان"برگزار میکند . اینکه این شرکت کننده گان موافق، یا مخالف اند و اصولأ چه قصدی دارند و نتیجه چیست و چه بلائی بر سر رای شان میاید نقشی بازی نمیکند بلکه صرف شرکت شان به عنوان بیعت با "ولی امر مسلمین" به جهان فروخته میشود.

در انتخابات متعارف جهان سخن از انتخابات "پرشور" نیست بلکه پر تعقل. معمولأ هم "حماسه" آفریده نمیشود مگر در نادر مواردی که انتخاباتی آزاد به گذار از یک رژیم دیکتاتوری بیانجامد. رژیم ج.ا. خواستار حماسه و شورِ بی شکل و عاری از محتوا است تا از آن به عنوان نوعی رفراندوم با نتیجه در هر حال دلخواه سوء استفاده کند.

"انتخاباتی" که بی معنا شده است

با توجه به آنچه در بالا رفت رژیم جمهوری اسلامی انتخابات را به کلی از معنی و محتوی تهی کرده است. در این شرایطی که ج.ا تحمیل کرده است بسیار بعید به نظر میرسد که شهروندان مدرن ایران انگیزۀ کافی برای شرکت داشته باشند. شهروندانی که با شامۀ حساس شان برای تغییر تا کنون هر بار تصمیم به شرکت گرفته اند مانند 76 و 88 تاثیر اساسی بر روند و نتیجۀ انتحابات گذاشته اند،.

بی معنی نامیدن این انتخابات که حتی یک مولفۀ شاکلۀ انتخابات را در بر ندارد هدفش سلب مشروعیت نظام نیست زیراکه حاکمیت جمهوری اسلامی خود با منع شرکت تفریبأ همۀ جریانات سیاسی به جز "ذوب شده گان در ولایت" با سلاح نظارت استصوابی و برگزاری یک چنین خیمه شب بازی و نهایتأ با سلب صلاحیت و ویران کردن " ستون خیمۀ " نظام اش چیزی از مشروعیتت باقی نگذاشته است.

توهم هم جایزنیست. به تجربه دریافته ایم که رژیم جمهوری اسلامی در هر حال موفق به آوردن حدود 50% از شهروندان به صندوق های رأی خواهد شد: بخشی کوچکتر ار آن را حامیان و وابستگان تشکیل میدهند و بخشی بزرگتر را شهروندانی که از بیم محدودیت های واقعی یا انگاری به مهر تائید شرکت در انتخابات نیاز دارند. در اینجا منظور این نیست که این جمع بزرگ از شهروندان نظری ندارند زیرا که تجربه نشان داده است که هنگامی که بدیلی موجود باشد بسیار مصممانه رای داده اند و گرنه نتایج انتخابات 76و 80 و 88 بدست نمی آمد. منظور این است که در هر حال شرکت می کنند.

سخن از این است که در خیمه شب بازی ای که حاکمیت جمهوری اسلامی به نام انتخابات بر پا میکند شرکت کردن و دعوت به رای دادن به این و آن نه تنها سودی بلکه معنائی ندارد. تنها میتوان از فضای انتخاباتی برای بر هم زدن سناریوای که رژیم چیده است استفادۀ تبلیغاتی کرد.

شرکت اپوزیسیون در این "انتخابات"جدی انگاشتن بازی ای است که رژیم جمهوری اسلامی برایش براه انداخته است. پیامدش مخدوش شدن امر انتخابات است و در محاق کشیدن اختلاف میان انتخابات آزاد و فرمایشی است. یسامدش بی هویت کردن اپوزیسیون و ناامید و منفعل کردن حاملین بالقوۀ دمکراسی یعنی قشر های مدرن شهری است. رفتن به چنین راهی معنی اش نه واقعگرائی که دریوزه گی سیاسی است.

نتیجه گیری

ولی فقیه جمهوری اسلامی و متحدان سپاهی –امنیتی اش تصمیم خود را گرفته اند. اگر چرخ به کام رهبر بچرخد "جمهوری ای" دیگر در راه است فارغ از جمهوریت.

البته اوضاع آشفته تر و شهروندان آگاه تر از انند که بگذارند چرخ به کام رهبر بچرخد. تلاطم و آشوب ممکن است نظامیان را به صحنه بخواند که کارشان با بی اعتبار ساختن جمهوری اسلامی بدست خود بس آسانتر شده است.

این البته یک سوی معادله است. سوی دیگر شهروندان ایرانند که جنبش سبز را آفریده اند. حتی محافظه کاران وابسته به جمهوری اسلامی اند که می بینند هیچ کس در برابر استبداد ولی فقیه مصون نیست . شرایط بحرانی در آستانۀ فروپاشی میتواند رمق حاکمیت ج.ا را برای سرکوب وسیع بگیرد ، جنبش سبز با متحدانش میتوانند گسترده تر قد علم کنند.

سزاوار نیست که اپوزیسیون دمکرات ایران، همرهان جنبش سبز، آلت دست دیکتاتور های جمهوری اسلامی قرار گیرند و اعتبار خود را در میان مخاطبان بالقوه شان خدشه دار کنند. هنوز هم حفظ اعتبار و اتحاد جنبش سبز و اپوزیسیون رفرمیستِ خشونت پرهیز ایران میتواند متضمن تحولی مسالمت آمیز به سوی دمکراسی و عدالت اجتماعی باشد.

با اعتماد به نفس میتوان از فضای انتخاباتی استفاده و فریاد سر داد که این "انتخابات" از بیخ و بن غیر دمکراتیک ، غیر قانونی و فرمایشی است. جنبش سبز و اپوزیسیون دمکرات مرکب از اصلاح- و تحول طلبان باید بر انتخابات آزاد تأکید و سرمایۀ اجتماعی خود را برای روز هائی نه چندان دور حفظ کنند. این حکومت ماندگار نیست.

بهروز بیات
۱۱ خرداد ۱۳۹۲ برابر با اول ژوئن ۲۰۱۳ behroozbayat@netscape.net
بخش دوم از این نوشتار در بارۀ واقعگرائی در وبسایت رادیو فردا منتشر شذه است