حجاب: مسئله دیروز و امروز
Mon 6 05 2013
مدرسه فمینیستی: اولین زمزمههای برداشتن حجاب دست و پا گیر و حداکثری در سالهای آغازین سده اخیر، که شامل چادر، چاقچول و روبنده بود، از سوی معدود مردان فرنگ رفته و تحصیل کرده بگوش جامعه مذهبی – سنتی آن روز، زمانی خوانده شد که جامعه ایران شامل گروه اندک شهرنشین و گروه کثیر روستانشین و عشایر بود و ۹۵% زنان بیسواد بودند. آن زمزمه آرام آرام در طرد حجاب افراطی به گوش صاحب منصبان و نهایتا رضاشاه رسید.
از سال ۱۳۰۵، طرد حجاب از سوی طیفهای متنوعی از مردان شنیده شد. از عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه گرفته تا برخی از شاعران و نویسندگان دوره مشروطیت. آنها حجاب زنان را به کفن سیاه تشبیه کردند و امکان رشد و ترقی جامعه را نیز در گرو بدور انداختن این حجاب اجباری و افراطی دانستند.
این مضامین را در اشعار میرزاده عشقی، عارف قزوینی، ایرج میرزا و نوشتههای ابراهیم خواجه نوری و صادق بروجردی، ابوالقاسم لاهوتی، ابوالقاسم مراغهای و نیز تاج السلطنه دختر ناصر الدین شاه و ترانههای ملوک ضرابی اولین زن خواننده ایران، میتوان دید و با گذر زمان این صدا بلند و بلندتر میشد.
هر چند که در این میان، چهرههایی چون کاظمزاده ایرانشهر یا محمد علی جمالزاده معتقد به روند تدریجی کشف حجاب بودند. نظر کاظمزاده ایرانشهر در مورد حجاب، تفاوت چندانی با میرزاده عشقی، یا عارف قزوینی و دیگرمنتقدان پوشش افراطی زنان در آن دوره نداشت. وی در مورد حجاب بر این عقیده بود که، حجاب یکی از بدبختیهای زندگی خانوادگی است و بسیاری از مضرات و معایب در زیر همین حجاب پرورشمی یابد اما، این مسئله باید به اختیار و به تدریج حل شود.
البته اصرار مردان تحصیلکرده بر کشف حجاب با سکوت و عدم استقبال زنان فعال در آن دوره مواجه شد و کشف حجاب خواسته فعالان زن به طور علنی و گسترده نبود بلکه خواسته برخی از مردان تحصیل کرده آن زمان بود. و زنان بجای طرد یک باره آن، در پی سبک کردن بار سنگین حجاب بودند. یعنی زنان به سمت رویههای اصلاحی گرایش نشان دادند، مانند تغییر و جایگزینی چادرهای سیاه و روبنده به چادرهای رنگی، پوشیدن چادرهای نازک و حتی تقلیل دادن آن به کت و دامنهای گشاد و پوشیده.
گفتگوی مردانی مانند تیمورتاش که در جوار رضاشاه بودند در نقد و طرد حجاب، روز به روز جدیتر شد. این پیشنهاد در آغاز شاه را دچار تردید و ترس از فضای فرهنگی آن دوره و قدرت روحانیون کرد، اما وی پس از سفر به ترکیه برآن شد که در سال ۱۳۱۵ دستور کشف حجاب را صادر کند و گزمهها مسئول کشیدن چادر از سر زنها شدند.
اما این حکم حکومتی به هیچ وجه مورد استقبال جامعه مذهبی – سنتی آن روز قرار نگرفت و از آن روز حجاب زنان تبدیل به یک موضوع سیاسی در ایران شد. جامعهای که زنان را در اندرونی خانهها میپسندید و برداشتن حجاب را اولین قدم در فاسد شدن زنان تصور میکرد، دعوت اندک مردان تحصیل کرده و فرنگ رفته، به برداشتن حجاب و نشستن بر سر کلاسهای درس و حضور اجتماعی، تن مردان و زنان درس نیاموخته را میلرزاند و آنها را به وحشت میانداخت.
اینگونه بود که صف بندی در قبال نگه داشتن حجاب و یا برداشتن آن آغاز شد و کشف حجاب در تلقی مردمان مذهبی – سنتی آن روزگار همچون ارثیهای شوم از سوی صادر کننده آن تلقی شد و این تلقی تا چندین دههٔ متمادی بر اذهان مردم سایه انداخت.
حجاب زنان که از طرف نه صرفا نهاد روحانیت بلکه در باور اقشار مختلف آن دوران اعم از جمعیت کوچک شهرنشین و جمعیت انبوه روستانشین و عشایر ریشه داشت. اعتراض به برداشتن اجباری حجاب نه تنها در دوره خود، بلکه دهههای متنوع دوام آورد و گذاشتن حجاب از نیمه دهه ۴۰ در بین اقشار تحصیلکرده و دانشگاه رفته چه ازسوی مذهبیون سنتی و چه مدرن ماهیت اعتراضی به خود گرفت. مذهبیون سنتی گرایش به پوشیدن چادر داشتند و مذهبیون مدرن تمایل به پوشیدن لباسهای گشاد و بلند و روسریهای تا روی ابرو به جلو کشیده شده.
در واقع سیاسی شدن حجاب در ایران از سال ۱۳۱۵ که برداشتن اجباری آن که البته پروژهای ناموفق و به نتیجه نرسیده بود، شروع شد و تا اواخر دهه ۵۰ ادامه پیدا کرد به گونهای که در سال ۵۸ به اجباری بودن آن انجامید و صدای ضعیف اعتراض معدود زنان نیز به نتیجهای منجر نشد.
نقد فمنیستهای سکولار به حجاب
پدیده حجاب همواره از جانب فمنیستهای سکولار و معاصر که بروز و ظهور گسترده آنان از دهه ۷۰ بود، مورد نقدهای جدی قرار گرفته است. مهمترین نقد فمنیستهای سکولار به موضوع حجاب و طرفداران آن حول سه محور مطرح میشود: ۱ – اجباری بودن حجاب ۲ – آنان حجاب را نوعی تبعیض علیه زنان تلقی میکنند. ۳– حجاب را ابزاری برای کنترل هر چه بیشتر زنان میدانند و پیامشان به زنان این است که برای در اختیار درآوردن تن خود به طرد حجاب بیندیشند. چرا که حجاب یکی از ابزارهای کنترل و سلطه زنان از سوی مردان است و کنار گذاشتن حجاب یکی از راههای رفع تبعیض از زنان است. حتی پیامهای غیر مستقیم آنها به فمنیستهای مسلمان هم این است که شما نمیتوانید ادعای فمنیست بودن داشته باشید در حالی که تن شما در کنترل مردان است و این کنترلگاه مستقیم وگاه غیرمستقیم انجام میشود.گاه از طریق اجبارهای مستقیم از طرف مردان اجرا میشود وگاه از طریق اجبارهای فرهنگی، دینی که برگرفته از فرهنگ و مناسبات و هنجارهایی است که مردان آن را رقم زدهاند، اعمال میشود.
البته فمنیستهای مسلمان نیز به کسانی که آنها را به تن دادن به اجبارهای مردانه متهم میکنند، این انتقاد را وارد میدانند که فمنیستهای سکولار وطنی نیز به ابژه سازی جنسی زنان از طریق شرکتها، رسانهها و کلیه عواملی که از زنان ابژههای جنسی برای لذت جویی بیشتر مردان استفاده میکنند، بیتوجه است. در واقع زنان در این جوامع از قدرت انتخاب خالی میشوند، زیرا از طریق شرکتها و موسسات مد، لباس و... نوع پوشش آنها انتخاب میشود و زنان در اینجا مصرف کنندهای برای آنان هستند که خصوصیترین موضوع یعنی همان پوشش زنان طراحی و از طریق ابزارهای خود به آنها الغا میکنند.
نگاه واقع بینانه به مقوله حجاب
هر قدر که به گذشتهٔ جامعه ایران رجوع میکنیم، پوشش و حجاب را جز لاینفک آن میبینیم. حتی با نگاهی ساده به کتیبهها و نقشهای به تصویر در آمده بر روی بناهای تاریخی در ایران، به هیچ وجه تصویر زنی دیده نمیشود و اگر هم دیده شود پوشیده در حجابی است که تمام بدن به غیر از صورت و کف دستهای او را پوشانده شده است. به عنوان مثال در نقاشیهای میناتور، زنانی کاملا پوشیده را مشاهده میکنیم. ما در هیچ یک از نقاشیهای مینیاتور تصویر عریان زن را نمیبینیم. این تصاویر حکایت از عمیق بودن و قدمت پوشش در فرهنگ ما دارد.
در حالی که در نگاه و تصاویر و مجسمههای چه قدیمی و چه مدرن در غرب، بدن زنانگاه با لباسی اندک وگاه تماما عریان در نمایشگاهها، درمیادین، در موزهها و... دیده میشود و به عنوان یک اثر هنری به آن نگاه میشود. در واقع این، حکایت از دو طرز فکر و دو تفاوت در نگاه به بدن انسان و خصوصا بدن زن دارد. در شرق بدن انسان خصوصا بدن زن، نوعی تابو محسوب میشود و درغرب از بدن انسان خصوصا بدن زن تصورات و خوانشهای زیباییشناختی به میان میآید. منظور از ذکر این نکات این است که جامعه ایران با داشتن چنین پیشینهای ظرفیت داشتن نگاهی همچون غرب نسبت به بدن زن را ندارد. همانطور که غرب هرگز نخواهد توانست به بدن زن به عنوان یک تابو نگاه کند. در نتیجه با به رسمیت شناختن این دو دیدگاه خواهیم توانست برخورد واقع بینانهای نسبت به پدیده حجاب داشته باشیم.
همچنین آن چیزی که در حال حاضر از جانب خود زنان در جوامع مسلمان مشاهده میشود تقلیل حجابهای حداکثری به حجاب حداقلی است. چنان که خود من در سفرهای متعدد به کشورهای مسلمان، میدیدم که زنان در این جوامع موی خود را پوشانده ولی لباسهایی که به تن داشتند شامل شلوار جین، بلوزهای تنگ و مد روز البته با آستینهای بلند بود.
به نظر من این یک گام بزرگ در جوامع مسلمان در تقلیل حجابهایی مانند چادرهای بلند، حتی زدن روبنده و یا برقع است. در واقع جان کلام من در این نوشتار به رسمیت شناختن روشهای گام به گام، اصلاحی و خودجوش از سوی زنان است. همان رویهای که اگر در سال ۱۳۰۵ از سوی معدود روشنفکران ناقد حجاب دیده میشد امروز در ایران شاهد پدیدهای به نام «حجاب سیاسی» نبودیم.
آنچه که در حال حاضر در خصوص حجاب زنان ما شاهد آن هستیم، نوعی برخوردهای افراطی از سوی فمنیستهای سکولار در طرد حجاب برای همیشه است. بدون آنکه به این نکته توجه داشته باشند که نوع پوشش زنان در جوامع مسلمان باید بطور خودجوش و از جانب خود زنان دچار تغییر و تحول شود و نه با تحت فشار قرار دادن زنان، توسط زنان دیگر.
|
|