نه فراموش میکنیم، و نه میبخشیم!
کنگره سیزدهم سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، کار خود را با این متن آغاز کرد.
Wed 24 04 2013
تلخنای بیست و نه فروردین ۵۴! شباهنگام شوم جنایت. کشتار ۹ دربند دست بسته به جرم فضیلت. فضیلت «نه!» گفتن به استبداد و ایستادن بر پیمان. ایستادگی و پایداری تا پای جان. شرف آزادیخواهی، برایشان آزادی.
روزی که، دیکتاتور، در رذالت مطلق فرو رفت تا که توطئه استبداد خود فریب از جایگاه مردم فریب، به نمایش درآید.
روزی که، بیژن جزنی، آخرین برگ اثر سترگ «نبرد علیه دیکتاتوری» را، با خون خویش نوشت؛ و در آن، حسن ضیاء ظریفی، دو دهه پیکار سراسر حقوقی خود علیه بیحقوقی را، پروازی جاودانه داد.
روزی که، لالههای تپههای اوین، سرخی خود را به شرم نشستند و خار بتههای آن از خشم در خود پیچیدند آنگاه که دیدند چه سان عباس سورکی، مشعوف کلانتری، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده، احمد جلیل افشار – این سروهای ایستاده بر سر باور به آزادی و داد، یک یک:
«در سواحل برخورد به زانو درآمدند،
بیآنکه به زانو درآیند؛
و مردند، بیکه بمیرند!»
روز مانایی ۹ سرود خوان ضد استبداد: هفت فدایی حلق و دو مجاهد خلق- ذوالانوار و جوان خوشدل.
شبانگاه ۲۹ فروردین ۵۴، روزی است که جباریت، قهقهه مرگ سر داد تا که حقارت خویش را، در عظمتی کاذب قاب گیرد و زمان مرگ خویش را پس برد. اما، فقط سه سال و اندی زمان نیاز بود تا که خاک سست استبداد فرو بریزد و بیآینده گی و بد فرجامی دیکتاتوری، دیگر بار چهره کند.
بیست و نه فروردین، تاریخ است؛ و هنوز، تاریخی زنده. هم دریغا تاریخ تکرار جنایت استبداد و هم اما شادا، که تاریخ تداوم نبرد علیه استبداد. و این بار، نبرد بر ضد ولایت به جای سلطنت؛ و اما کماکان، برای جمهوریت، جمهوریت بر پایه آزادی و دمکراسی. نیروی آزادی و داد، در حال نوشتن این تاریخ است تا که دمکراسی فرا رسد و پا در ایران زمین، سفت کند. درست برای رسیدن به چنین آرمانی است که:
نه فراموش میکنیم، و نه میبخشیم!
۲۹ فروردین ماه ۱۳۹۲
|
|