مدرسه فمینیستی: مطلب زیر، چهارمین متن از مجموعه «تجربههای خشونت» است که توسط آهو شکرایی به نگارش درآمده و به تدریج آن را در مدرسه فمینیستی منتشر کردهایم. مجموعه «تجربههای خشونت»، حاصل گفتگوهای طولانی آهو شکرایی با برخی از زنانی است که به علت خشونت خانگی درخواست طلاق کرده بودند. سه متن از این مجموعه تحت عنوان «زنان کتک خورده را تحقیر نکنید» [۱] و «کنترل، اولین نشانه خشونت» [۲] و «سانسور تا تصویر کامل» [۳] پیشتر در مدرسه فمینیستی منتشر شده و سومین متن با نام «سانسور تا تصویر کامل» را در زیر میخوانید:
هیچ مردی بیخودی زنش را نمیزند. هیچ مردی الکی به زن شک نمیکند. هیچ مردی بیدلیل پیامهای شخصی همسرش را نمیخواند. هیچ مردی بیجهت به زنش نمیگوید کجا بودی.
مردان مدرن، تحصیل کرده و منطقی بیدلیل کاری را نمیکنند. آنها آنقدر برای خود و همسرشان ارزش و احترام قائل هستند که در مورد مسائل با هم صحبت کنند. این دسته از مردان بعد از آزار زن، برای عذرخواهی گردنبند طلا نمیخرند، صبر هم نمیکنند تا مساله به فراموشی سپرده شود. این مردان مدرن به گفتگو اعتقاد دارند و میخواهند مسائل را در زمان آرامش و صلح حل کنند.گاه به حقیقت از کرده خود پشیمان میشوند و به دنبال راهی برای حل مشکل هستند.
خیلی کارها و رفتارها که از دید شوهرم اصلا خشونت نبود. گرفتن دست من و یا هل دادن من از سر راهش در موقع دعوا عکس العمل طبیعی هر انسانی موقع دعواست! کوبیدن دستش به سینهام برای تاکید نکات ضروری جزو بحث است. بلند کردن انگشت اشاره نزدیک به چشمان من زبان بدن است برای گفتگو. قهر و تنبیه و تهدید از طرف او جزئی از رابطه است. اما کارهایی هم وجود داشت که مصداق بارز خشونت بود، کشیدن موها، کتک زدن، گرفتن گلویم و چسباندن به دیوار و فشار دادن بازویم برای اینکه دیگر حرف نزنم، رفتارهایی بود که گاهی داوطلبانه و گاهی به اصرار من میپذیرفت که رفتارهای خشنی هستند. بعد با هم صحبت میکردیم و قول میداد که دیگر هرگز آن رفتار تکرار نشود.
البته برای عدم تکرار آن رفتار شروطی هم وجود داشت. وقتی میگفتم من تابه حال از کسی کتک نخوردهام میگفت من هم تا به حال کسی را کتک نزدهام. اگر تو چنین رفتاری نکنی من به این حد از عصبانیت نمیرسم که دست روی تو بلند کنم. وقتی به دفاع از خودم میپرداختم و ضربات او را بر تنم جواب میدادم میگفت من تو را کتک نمیزنم، ما کتک کاری میکنیم. تو هم میزنی. اگر تو نزنی من ادامه نمیدهم. گاهی هم نیازی به این حرفها نبود، وقتی موهایم را کف خانه پیدا میکرد، یا متوجه درد زیاد من میشد، خودش برای عذرخواهی پیش میآمد. البته همیشه گوشزد میکرد که از کدام رفتار من چنان رنجیده شده که چنین عملی انجام داده. وگرنه خودش مرض ندارد که الکی دست روی کسی بلند کند... خلاصه اینکه شوهر من از دسته مردان منطقی و مدرنی بود که اهل گفتگو و مباحثه هستند و اعتقاد دارند همه مسائل قابل حل هستند و حتا تقصیر خود را هم میپذیرند.
هرچند این دسته از مردان مایلند مشکل را حل کنند و از برخوردهای خشن و غیر انسانی خود بیزارند، اما حل مشکل را نه در خود بلکه در زن میبینند. این گفتوگوها هرگز آنها را برای شرکت در جلسات مشاوره روانشناسی متقاعد نمیکند. هرگز به دنبال یافتن ریشه این رفتار و حل آن نیستند. مقصر حتا قبل از آغاز گفتگو مشخص است و راه حل هم واضح و منطقی. اگر رفتارهای عصبانی کننده حذف شود مرد هرگز عصبانی نمیشود!
این مردان منطقی و اهل گفتگو، حتا بیشتر و توهین آمیزتر از مردان سنتی سعی میکنند زن را از یک انسان به یک عروسک بدل کنند که در زمان مناسب! حرف مناسب! بزند، لباس مناسب! بر تنش باشد، در زمان مناسب! و با دوستان مناسب! رفت و آمد کند، و نهایتا در زمان مناسب! تمکین کند. و اگر این شرایط فراهم شود این دسته از مردان هرگز دست روی زن بلند نمیکنند. اما اگر این شرایط فراهم نشود...
پانوشتها:
[1] http://tinyurl.com/a4wfnpu
[2] http://tinyurl.com/a2pgoht
[3] http://tinyurl.com/a6n6o5h