بینام
Fri 5 04 2013
نه رویایی درکار است و نه سر آشتی
در خلق آرزوهایی که از خاک روییدهاند
سر خطههای توفان خیز دارم
تندرها میآیند و رگباران،
و بر مزاران از یاد رفته غباران بر آب میروند
خاک جلگههای نیاز پر از تمنا میشود
این را طراوت پس از باران فاش میآمد
و رویایی نه، فقط آرزوها، بر شانه هام استوار
***
اینجا، به دشت تشنه
سوءظن میانگیزد
آرزوی باران را به لب آوردن
و لب به آرزوی کام گشودن
اینجا در انتظار نسیم ماندن
بوی دسیسه به خود میگیرد
بوئیدن ِ زودرس توفان
به بوسیدن آونگ مرگ میماند
اینجا باید تاوان ِ ترنم زیرگوشی را خراج گزار باشی
به لانهٔ پرستویی هم تیماردار قلب محتضری نباشی.
تا زیستن برای برابری و آزادی همچنان خیال خام بماند
تا بربریت شکوهمند از مرز شرم ستم بگذرد
باید از عرصهٔ وهم خام پای برون نگذاری
***
نه رویایی، «اما» نه سرِ آشتی، که سرنوشتمان
بر پیشانی پنداشتههامان
به خط ِ خطهٔ توفان نوشتهاند
کابوس ِ شب ِما از هراس ِبیداری صبح ساختهاند
باشد، در زیر پوست این خاک آبها جاری ست
این آبها صعود میکنند، باران میشوند
به پیشباز طراوت پس از باران
در این جلگهٔ امید ِتشنه جام میگیرم.
تیر ۹۱- اوین
منبع: کانون مدافعان حقوق کارگر
|
|