عصر نو
www.asre-nou.net

انفجار


Sat 16 03 2013

عباس سماکار



به یاد انبوه مردمی
که در بمباران شیمیائی حلبچه جان باختند

مرگ
از پشت سر بی صدا نزدیک می شود
و در قامت یک غول نادیدنی غافلگیرت می کند

و بعد
هوای پاک ِ کوهستان حلبچه
ناگهان
از ضربۀ موج گنگی به سختی تکان می خورد
و خواهرم
کنارم
به زمین می افتد

واقعیت دارد
مرگ مچ پای مرا هم می گیرد
به زمینم می زند
بوی گلوسوز گاز
تا اعماق جانم پائین می رود
خفه ام می کند

چشم که می گشایم
کسی کنارم نیست
خواهرم
پسرم که تازه داشت هرروز قد می کشید
و انبوه مردمی که دوست شان داشتم
رخساره های پریده رنگ و بی صدای مرگ اند
و دیده نمی شوند

و من
سال ها ست همچنان در پی شان می گردم