نقد ساختار گرای داستان های دکتر محمود صفریان
Fri 15 03 2013
بیژن باران
ادبیات جدا از آنکه نیاز ما را به تداوم بخشیدن به زبان و فرهنگ برآورده میکند، کارکردی بس مهمتر در پیشرفت انسان دارد. آن اینکه در اغلب موارد بیآنکه تعمدی در کار باشد، به ما یادآوری میکند که این دنیا، دنیای بدی است. آنان که خلاف این را وانمود میکنند، یعنی قدرتمندان و بختیاران، به ما دروغ میگویند. نیز به یاد ما میآورد که دنیا را میتوان بهبود بخشید. آن را به دنیایی که تخیل ما و زبان ما میتواند بسازد، شبیهتر کرد. -ماریو ب یوسا، متولد ۱۹۳۸ پرو با نوبل ادبیات ۲۰۱۰.
در نقد داستان میتوان ساختارگرایی را بکار برد تا ساختار در ژرفای آنرا برای جوهر و آنچه در ذهن خواننده میماند پیدا کرد. ساختار در ژرفا برای خلاقیتهای ادبی خاور میانه به درک جهت تکامل جامعه در نبود آمار دولتی کمک میکند. همچون تاریخ، ساختار داستان هم میتواند متناظر با تسلسل زمانی یا اپیزودیک، پیوستگی مکانی یا ۳-بعدی، تداعی مقولههای منطقی، بنا به ۴چوب، بختکی، یا کترهای باشد.
نقد ساختارگرایانه ۲ کتاب جدید دکتر صفریان ارایه میشود. نشر زاگرس این ۲ مجموعه داستان را در ۲۰۱۲ به بهای ۱۰ دلار و ۱۴ دلار به بازار آورد. روزی که گلابتون رفت در ۱۳۰ صفحه قطع خشتی، ۱۲ داستان، بطور متوسط هر کدام ۱۱ صفحه، دارد: نازنین، یک شاخه شب بو، روزی که گلابتون رفت، آقا فتح الله، اوهام، چنین که شد ماندگار شدم، نم نم باران، احضار، آن روز، اول بنا نبود، برهوت، ریزش طاق نما. روزهای آفتابی در ۲۱۰ صفحه با ۱۷ داستان، بطور متوسط هر کدام ۱۲ صفحه، دارد: لفط/ لطف الله، جاسم، روزهای آفتابی، شکار، شب گوزنها، ماخولیا، غیر نظامی، مثل یوسف، قصهٔ کوچ، ماههای آخر، مرتضا و سرگرد ناصری، اعتیاد، همه داریم دیوانه میشویم، پیوک، غنچه، آخر خط، شاخه ترد اطلسی.
در نقد ساختارگرا به جدول تخالفها و نمای رویدادهای الگووار در صحنهای از داستان روزهای آفتابی و در ادامه برای همه داستانهای ۲ مجموعه میتوان تشکیل داد تا ساختار در ژرفای آنها آشکار شوند. سپس از روی ساختار در ژرفاها استنتاجهایی در مورد آنها میتوان انجام داد. ساختار در ژرفای این ۲۹ داستان عمدتا مرور اپیزود/ واقعههای نوجوانی در زادگاه «من» از حافظه در مهاجرت میباشد. اپیزودها بهنگام رویداد زبان محاوره نیم قرن پیش را عمدتا دارند. بهنگام نوشتن زبان فعلی مولف در آن زبان ۵ دهه پیش دخل و تصرف کرده؛ لذا موضوعی برای تداخل و تغییر زبان زادگاه کودکی در اقامتگاه پیری است.
تخالفهای صحنه آغازین داستان، با ۳ مقوله افقی شخصیت، صحنه، کنش و تخالفهای ۲گانه عمودی در جدول زیر ساخته میشوند. در داستانها تخالف من/ او یا آنها در موقعیتهای گوناگون در گذشته است. یعنی برای راوی «من»، فرد مقابل در نقشهای گوناگون دوست، معشوق، مادر، ناآشنا است. این زوج تخالف پروتاگونیست/ آنتاگونیست زیر ۳ ستون شخصیت زوج من/ او، زیر صحنه اتاق/ شهر، زیر کنش ۲ فعل آورده شدهاند. لذا در نقل قول زیر از گارسیا مارکز، متولد ۱۳۲۸ کلمبیا با جایزه نوبل ۱۹۸۲ باید عامل انباشت تجربه را در پس و پیش کردن و تغییر خاطرات افزود.
میتوان گفت ساختار در ژرفا آشکار میکند: مرور خاطرات «من» زمزمه ایست با خواننده. در این زمزمه «من» تجربیات عملی و زبانی خود را در دادههای حافظه رخدادهای گذشته تداخل میکند. شاید انگیزه نویسنده در خاطره نویسی تخیلی همین تداخل داورانه است. این تداخل برای تجدید نظر در ضبط حوادث بهنگام وقوع بخاطر هجوم زمان، نبود تجربه، حواس پرتی «من» میباشد تا نقایص حوادث گذشته در حافظه بوسیله ادراک فعلی راوی برطرف شوند. ساختار هر داستان را میتوان سکانس صحنههای مندرج قلمداد کرده؛ جدول تخالفها و نماها را درست کرد.
مکان-زمان داستانها عمدتا دهه ۴۰ش در آباداناند. برای ایجاد تخالف من و دیگری در موقعیتهای مختلف در داستانهای گوناگون میتوان جدولهای پی در پی یا جدول ترکیبی/ هر داستان از ۱ تا ۲۹ برای ۲ مجموعه تشکیل داد. برای نمونه تخالف ۲گانه داستان ۳ یعنی روزهای آفتابی در جدول زیر داده میشود. صحنه این تخالف هم در ص ۲۸ آمده.
داستان۳ شخصیت صحنه کنش
تخالف من/ راوی اتاق گفت
۲گانه او شهر شنید
در «من» وطن مجازی متشکل از خاطرات عاطفی کودکی دور و واقعیات پختگی هجرت کنونی تضادی پدید میآورد. خاطرات مملو از صحنههای طبیعی و عاطفی آشنایی خویشان، پرندگان، هوای شرجی، درختان نخلاند. در هجرت محیط جدید- تنهایی مزمن، فشار کار، عدم تعلق خاطر- عرصه زندگی را پر از وظیفه و خالی از عاطفه میکند. لذا داستانها نقب در زمان حال به گذشته عاطفی نویسنده میباشد. ساختار در ژرفا به کنه رویداد میپردازد. نمونه مفهوم تجدید نظر در شرکت نفت در حادثه زیر میآید. جوانی در روابط اجتماعی قرار دارد. او ۲ گزینه دارد: بنا به منافع/ غریزه خود عمل کند یا مصالح غیر را مراعات کند.
در صورت اول مفهوم فردیت با کمک ساختار ظاهری کلامی یا رفتاری مناسب ارایه میشود. گزینه دوم مفهوم وجدان، باور، اخلاق اجتماعی را اولویت میدهد. ساختار اصلی روایت، ترابری کاربرد عام مجرد رویدادها، بطور تلویحی و پنهان در روایت از دید «من،» نهفته است. روایت ۳ فاز بیانی قبل از، حین، پس از رویداد دارد. هر فاز دارای بازه زمانی و خلجانهای فکری میباشد. بازه زمانی پس از رویداد میتواند کوتاه مدت در گذشته و طولانی تا لحظه نگارش داستان یعنی چند دهه باشد. سیر داستانها ادغام خاطرات رویداد در زمان گذشته و تجارب زندگی تا لحظه نوشتن رویداد میباشد.
نقاد در هر داستان تعدادی رویدادها را ردیف کرده؛ مراحل رویدادها را درآورده؛ در نمای زیر میتواند ارایه دهد. در این ۲ کتاب ۲۹ داستان بوده؛ هر داستان از شماری رویداد تشکیل میشود. داستانها تقویمی یا موضوعی ردیف نشدهاند. خاطرات مربوط به دهه ۳۰ش یعنی ۹ سالگی و ۴۰ش یعنی نوجوانی در آّبادان میباشند. دید دقیق داروساز در تصویر جزییات بصری و کلامی خاطرات مشهود است. رویدادها داستان را در محور زمان پیش میبرند. حافظه نویسنده رویدادها را در داستان ردیف میکند. تجربه چند دهه مولف با حس حفاظت انگیزه نشر داستانها میتواند باشد.
برای نمونه رویداد زیر از داستان روزهای آفتابی، ص ۳۳ ببعد میباشد. «من» غلام است که با «او» مگی انگلیسی در آبادان آشنای عشقی میشود. ترک مگی ۲ بار یعنی برگشت او به انگلیس و مرگ غلام در حادثه تیراندازی قاچاقچیان و قایق حفاظت شرکت نفت در پایان داستان اتفاق افتاد، ص ۳۵. در این عشق تمرکز روی وصال بوده؛ با تمام مشکلات فرهنگی و اجتماعی که منجر به فتل غلام ناکام میشود.
لذا نما/ چارت میتواند برای هر رویداد بوده؛ یا ترکیبی برای تمام داستان بوده؛ یا برای همه داستانهای کتاب باشد. در این نما ۳ مرحله رویداد میعاد غلام، جوان بومی صمیمی، و مگی، دختر آتشین انگلیسی، در یک رابطه عشقی ناکام در آبادان دهه ۴۰ش میباشد.
داستان۳ قبل چیز جدید بعد
مراحل من آزاد است دیدار او ترک او
رویداد آزادی فردیت تعامل با خواستها غور/ داوری
چون این داستانها خاطراتاند؛ لذا شمهای از شرح حال نویسنده میآید تا با دادههایی در مورد مکان-زمان داستانها برای خواننده آشنا باشد. محمود صفریانزاده آبادان، مقیم تهران، سپس ساکن نقاطی در غرب، اکنون در غرب کانادا زندگی میکند. او دکتر داروساز، نویسنده، نقاد، شاعر بوده؛ دارنده پایگاه ادبی گذرگاه میباشد. او چند کتاب دیگر برای نشر داشته؛ جستارهای خود را در گذرگاه ماهانه مرتب نشر میکند؛ میگوید:
من نور را، زندگی و عشق را دوست دارم. من گلابتون را و قصههایش را دوست داشتم. او شهرزاد قصه گوی کودکی من بود. وقتی با آن همه داشتههایش فقط با یک بقچهٔ کوچک قهوهای آرام رفت؛ از من دور شد، تنها شدم. با رفتنش دنیای کودکی من نیز پایان گرفت. با رفتن او مانند همهٔ آدمهای دیگر به دنیای واقعیات پرتاب شدم. چقدر دلم میخواست همیشه کودک قصههای او باقی میماندم.
نویسنده ادامه میدهد: ولی زندگی مرا چنان بلعید که سالها پس از رفتن همیشگی او، به جستجوی گورش توانستم بروم. اما دیگر خیلی دیر شده بود آنقدر دیر که گوری از او نیافتم. من اینرا در داستان روزی که گلابتون رفت نوشتهام. گلابتون رفت و بستر حریر قصههایش را با خود برد. حالا به اوراق کتاب من الصاق شده است تا بگوید نگران نباش من همیشه با تو هستم. تمامن قصههای زندگی همهٔ ماست. خواندن آنها تماشای فیلمهای کوتاهی از روزمره گی است که از زوایا مختلف برداشته شدهاند، با بیانی راحت که گمان میکنم بپسندید.
در نقد مندرج در اخبار روز آمده: صفریان اصولن با نوشته هائی که پیچ و خمهای اضافی دارند؛ هر جملهشان را باید چندین بار خواند تا» پازل» آن حل شود نه تنها میانهای ندارد بلکه به شهادت دهها نوشته کوچک و بزرگی که در دنیای گسترده رسانه گذرگاه دارد، در این مورد حرف بسیار گفته است. http://www.gozargah.com/tag/shomareh-133/
تجربه تولید ادبیات برونمرزی در فارسی و حظ از خواندن این نوع ادبیات با نوستالوژی مولف و مخاطب آمیختهاند. بن این تجربه خاطرات کودکی تا نوجوانی با زبان رایج آن دوره مولف در بیان فعلی او در هجرت میباشد. حافظه کلامی خواننده هم با خاطرات گذشته و وضع فعلی – جنبه عاطفی اثر را تیزتر میکند. آیا حرف مارکز در باره زندگی در هجرت هم مصداق دارد: زندگی آن نیست که اتفاق میافتد؛ آنست که یادمان میماند.
آیا ۲ زبان یکی در وقت رویداد کودکی/ نوجوانی در خانواده، محله، مدرسه و دیگری در وقت مرور خاطرات با مطالعه ادبیات، کاربرد زبان غربی، در معرض رسانههای جهانی بودن، تفاوت دارند؟ آیا باید در خاطره نویسی رویدادها را فقط بزبان اولی کودکی نوشت تا خواننده آزادی تعبیر بیشتر داشته باشد؟ آیا بزبان دوم پیری با امپرسیون بعدی یعنی با تداخل نظر راوی به شرح رویداد پرداخته؛ آنرا غرض دار کرد؟ رویدادها در زمان و زبان گذشته وقوع یافته؛ در زمان و زبان حال مرور کلامی میشوند. در این بازه زمانی نیم قرنی، زبان راوی بخاطر هجرت به غرب تغییر یافته. اگر راوی نظرات خود را به شرح رویداد بیافزاید؛ استبداد رای راوی آزادی تعبیر را از خواننده میگیرد.
دکتر صفریان میگوید: باید به کودکی م برگردم؛ نه به نوجوانی.. خیلی فرق میکند نه؟ من از جنبهٔ فردی زندگی گفتم؛ مگرنه ما همه در جمع میزییم نه در خاطره بلکه به کار مشترک و رویای مشترک. صدای تخمه شکستن بخشی از موسیقی فیلم بود. نوعی ریتم درهم ریز و کیف گروهی.
*
ساختار ظاهر عمدتا زبان داستان است. خلاقیت زبانی یعنی دام کلامی یک موقعیت است. این خلاقیت یکی از عوامل پویش زبان است که اگر از طرف گویشوران پذیرفته شده بکار رود- زبان یک قوم را گسترش میدهد. برخی ابداعات زبانی داستانها عبارات، ترکیبات، تداخل گویش آبادانی در زبان فارسی، ترابری فکر کودکی بساختار زبان غربی ولی بفارسی، ابتکار زبانی نویسندهاند. میتوان از هر نوع ابداع چند نمونه آورد.
در کتاب روزهای آفتابی، ص ۱۳۲ ترکیبات زیر بچشم میخورند: همه نگاهی را از روی صورت هم گذراندند، نگاهی چرخاند، نگاهش آنها را چالاند. بنظر میرسد: این ۳ نمونه ترجمه ۳ اصطلاح انگلیسی to pass a look و to turn a look و to squeeze a look یعنی زبان میانسالی مولف باشند. روند این ترجمه ذهنی یعنی ترابری بیان انگلیسی به کلام فارسی نیاز به مداقه در کارکردهای ۱۰۰گانه مغز و متون فارسی حول و حوش نویسنده دارد.
شاید هم در گویش آبادانی با نزدیکی با شرکت نفت برخی اصطلاحات انگلیسی- چه در ترجمه فارسی برابر چه در تلفظ بومیشده ترکیب انگلیسی- بنوعی رایجند. رواج زبان انگلیسی در آبادان و یادگیری آن در مهاجرت- میتوانند ۲ پاسخ برای علت ورود ترجمه لفظی فارسی اصطلاحات انگلیسی و کاربرد آنها در زبان پیری مولف باشند.
میتوان در زبان فارسی چند نمونه برای تاثیر وسایل جدید روی زبان را آورد. در دهه ۴۰ش «۲زاریش افتاد» معنی فهمید، وصل شد میداد. این ترکیب از روی روند تلفن کردن در کوشک تلفن با سکه ۲ زاری ساخته شده بود. با پذیرش ۲ زاری رابطه برقرار میشد؛ امکان مکالمه با وصل سیمی با طرف پدید میآمد. در دهه ۹۰ش با پیدایش تلفن بیسیم ترکیب «رو خط وایساده» پدید آمد. این اصطلاح معناهای زیر را دارد: متوجه نمیشه، پاش رو خطه، گوشی دستش نیس، محاوره تلفنی برقرار نشد.
ترکیبات، جمله بندی، مفصل بندی در داستان میتوانند متناظر با تسلسل زمانی یا اپیزودیک در مشعر نویسنده باشند، کلام میتواند در پیوستگی مکانی، فضای ۳-بعدی، تداعی مقولهها، منطقی، بختکی، کترهای هم باشد. پس هر جمله از قواعد دستوری پیروی میکند؛ ولی نویسنده نوآوری زبانی هم ایجاد میکند. نمونه: تغییر موضوع با اصطلاح «آن طرف صفحه را گذاشت» آمده؛ ص ۱۳۳ روزهای آفتابی. عرق ۴ ستون، ۳ تیغ آفتاب ص ۲۰-۲۱. آلبوم خاطراتش را ورق بزند، ص ۴۶. زیر سر بلند شده، ص ۴۱. مقابلم آیینه شد، رمقش را چلانده، تمشیتش کردم، ص ۱۲۷.
برخی اغلاط، ابهامات، سهوها بقرار زیرند: خانههای ساخته شده از بوریا باید در ص ۱۴۷ حذف شود. باشم ص ۱۸۵. تحملم زیر بار حرفهای او مثل «فانوس تا شده» - چه معنی میدهد؟ چشمتان کرده (= زده) باشند، ص ۴۱. توچاند، ص ۴۴. حرکات تکملی= تکمیلی، ص ۷۰. دنگال، ص ۱۰۹. لورده= له لورده، ص ۵۰. تصحیح برخی اغلاط تحریری: میلک بار ص ۵۵، باید خبر آوردند، ص ۱۹. چند سطر شکسته شده: ص ۱۲ بین ۲ واژه فس فسی، اینکه درست فاصله افتاده، ص ۱۹. چرخش راوی از اول شخص به کلان به سوم شخص هم در ص ۶۴-۶۵ نیاز به تصحیح دارد.
یکی دیگر از موارد نویسنده مجرب تولید کلمات قصار است. در ۲ کتاب فوق این گونه گزینه گوییها فراوانند. چند نمونه از روزهای آفتابی: مشکلات زندگی هم حواسی برای کسی باقی نگذاشته، ص ۱۳۳. اشکال در شناحت نیست؛ نمیخواهند یا شاید نمیتوانند درمان را شروع کنند، ص۴۶. انسان برای مفید بودن فرصت کمی دارد، ص ۷۰. حرف که فایده نداره، باد هوا ست، ص ۱۳۶. چرا زندگی، همیشه با عشاق واقعی، عناد داشته است، ص ۵۲.
تلمیحات سینما رکس آبادان در شب گوزنها ص ۴۰، تمثیل یوسف ص ۷۹، آمازون-کانبرا در قصه کوچ ص ۱۰۱ وجود دارند.
توصیف فقر مزمن کپرهای بیآب و برق در داستان پیوک در ده دارک از توابع بندر عباس نقطه مقابل تبلیغات «تمدن بزرگ» دولت وقت دهه ۴۰ش است.
مفصل بندی یا پاراگراف ترتیب جملهها برای پیشبرد انتقال موضوع است. چه قاعدهای برای ترتیب جملهها در داستان مد نظر نویسنده میباشد؟ نویسنده میتواند بر محور زمان جملات را تنظیم تقویمی کند. پس این روش بطور ضمنی در برگیرنده علیت نیز میباشد. یعنی علت یا تحریک قبل از معلول یا واکنش اتفاق میافتد. ولی گاهی برای تولید شگفتی و جلب توجه معلول اول بیان میشود. این در روزنامه نگاری مرسوم است. اول خبر داده میشود؛ بعد شرایط حول و حوش از جمله علل نوشته میشوند.
سبک بیان دکتر صفریان در این ۲ مجموعه تکامل سنت خاطره نویسی و ناهمواری زبانی جمالزاده، بومیگرایی رسول پرویزی و چوبک میباشد که نویسنده پس از چند دهه به مرور و تحریر خاطرات در مهاجرت میپردازد. ناهمواری زبانی هم ناشی از حافظه کودکی در آبادان و تکلم و مطالعه به زبان غربی در میانسالی میباشد. آیا باید مرز بیان گویشی و رسمی را نگهداشت؟ در مکالمه خط گویشی بکار برد؛ در توصیفات و روایت خط زبان رسمی. در نقل قول ص ۱۳۳ شاید «نگذاشته» بجای نذاشته در محاوره ثقیل باشد.
جمالزاده سوای پیشکسوتی در قصه-خاطره نویسی، زبان ادبی را به گفتار نزدیک کرد؛ اگر این زبان ناهموار بود. بهرام صادقی و گلشیری به زبان ناهموار اشاره کردهاند. شیوه بیان سنت قصه – خاطره نویسی جمالزاده بر طنز استوار بود؛ طنزی کهگاه فقط در حد یک فکاهه خشک و خالی مینمود. رسول پرویزی برکنار از این طنز، رنگ محلی را هم با توصیفها، حضور شخصیتها حتی باورها و افسانه به این سنت افزود. او پلی شد که بعدها دست مایه جهش داستان نویسی و آغاز بهره گیری داستان نویسان مکتب جنوب شد. بیشک تیپ قهرمان شیر محمد، دست مایه پردازش شخصیت داستان بلند چوبک بوده است. حتی گریزهای گهگاه رسول پرویزی به باورهای دشتستانی آموزهای شد که افقی را نمایاند. چوبک از این افق، خاصه در داستان چرا دریا توفانی شد، استفاده کرد. http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=25810 مهدی خطیبی - رسول بود، خام بود، پخته شد، سودخت ۲۰۱۳/۰۳/۱۳
|
|