عصر نو
www.asre-nou.net

« حجله »


Tue 12 03 2013

علی اصغر راشدان

aliasghar-rashedan3.jpg
- توشکوه تموم عالمی!میدونی که دربست مریدتم!بیا، این یه گیلاس شراب ریوخای ولایت دن کیشوتم به پایداری طاق ابروی طاقت بنداز بالا تاشیشه بعدی رو بازش کنم.
- خوبه خوبه!چاخان زبون باز! باز برنامه داری منومست کنی تا بیفتم روخط حرافی و گوش تیزکنی!خوب رگ خوابمو به دست آوردی! الانم اونقده بارندی به خوردم دادی که دربه در دنبال گوش مجانی میگردم!میدونی مست که میشم اختیارزبونم ازدستم در میره.
- کجاش چاخان وزبون بازیه؟بالابلندنیستی؟ گیسوکمند نیستی؟ طلا نیستی؟من سینه چاک قهقهه هات نیستم؟طاق ابروت صدتای منو نمیخره وآزاد نمیکنه؟نازت عینهوشکوفه به ژاپنی نیست؟که هست!
- فکرنمیکنه من یه خانومم!هرچی به دهنش میاد میندازه بیرون،بی شرف!
- ماکه پاک باهم نداریم،شکوه تموم عالم!
- مثل کف دستم می شناسمت.اینهمه می وتنقلاتو رو حسابائی که توکله ت داری تو حلق من خالی میکنی!خودتی رندروزگار!من که افتاده م رو خط حرافی و دارم جیک وپوکو تعریف میکنم، دیگه واسه چی هی بیخودی میپری توحرفم و سبزی پاک میکنی!
- خودتم میدونی که من تو این خط وخطوتانیستم. حالا واسه چی هی منو سیا وشیکسته میکنی!مگه من چنتا شکوه همه عالم دارم،ها! بگذریم، داشتی تعریف میکردی!اول این گیلاس ریوخارو بندازبالا،بعد دنبال حرفتوبگیر.
- آره، داشتم میگفتم.عصرتابستون بود.میزوکنارحوض حیاط گذاشته بودیم. آق جلال تک وتنهاواردکه شد، کنارمیزروصندلی تاشو نشوندیمش.مامانم یه شربت ویه جفت گز خونسارتو بشقاب وسینی گذاشت وداددستم. باناز واداشربت وبشقاب گزو رو میزجلوش گذاشتم.روبروش روصندلی تاشو نشستم،نازوعشوه اومدم، خودمو محجوب وسربه زیرنشون دادم. یکی از گزارو دوتیکه کردم وبابشقاب به طرفش دزارکردم. آق جلال توچشمام نگا کردولبخندزد، یه نصف گزو ورداشت.بلندشدم رفتم تو اطاق،اگه بیشترازاون میموندم روش زیاد میشد. خواهرم جای من رو صندلی تاشو نشست.آدم ساده لوح بی عرضه نه بردونه آورد،بی مقدمه خندید وگفت« ماکه ازشوما خوشمون اومد، نظرشوما چیه؟...»
- گلوت خشک شده. یه کم گلوتو تر کن که اذیت نشی!
- دردسرت ندم، مهلتش ندادیم. فرداش با فولکش قراضه خواهرم کشوندیم ش تو بازار،واسه هم حلقه خریدیم. واسه م پارچه وپیرهن گل منگلی خرید. تلفن زدیم به محضری و اومد تو خونه،مراسم ثبت دفتر وعقدو این حرفا انجام شد.
- دربست جاروکشتم،من نمیتونم ناراحتیتو تاب بیارم،گلوت خشک شده،تاته این گیلاسو بالانیاری، دیگه حرفاتو گوش نمیدم.
- کم پر چونگی کن!هی پابرهنه نپر توحرفم زبون باز لامصب! میخوای خوب مستم کنی که تموم ریزه کاریشم اززیرزبونم بکشی بیرون! باشه،بیا، این گیلاسم یه نفس تاته شو مینوشم. میدونم که توی ناکس دوباره پرش میکنی.
- بی انصافیم اندازه داره! توواسه من شکوه تموم عالمی، خودتم اینو خوب میدونی که چقد ذلیلتم. حالاکه باآق جلالم به هم زدی وجداشدی، واسه چی این حرفای نامربوطو بهم میزنی بیرحم روزگاز!
- خیلی خب بابا،اشکت راه ورنداره و نیاد دم مشکت.تموم ریزه کاریاشو تعریف میکنم که دیگه دست ازسرم ورداری!
- خیلی میخوامت،اگه یه کم مهربونتر باشی،خودمو واسه ت ساطوری می کنم!
- کوتا بیاخالی بندروزگار! داشتم میگفتم، فوری یه خونه نقلی کوچیک گرفتیم وعروسی رو انداختیم به شب عید نیمه شعبون.سوار فولکس قراضه شدیم و تموم شهرو که واسه ماچراغونی کرده بودن، گشتیم وهی بوق زدیم.
– خب، شکوه جون، بعدش چی شد؟
- فک فامیل وآشناها تاخیلی بعداز نصف شب نوشیدن،زدن ورقصیدن و خوندن.
- خب،خب، بعدش چی شد؟
- همه رفتن. مامانم ویکی ازخواهرم تو خونه موندن که ساق دوش باشن. همه جاساکت شد. آق جلال دستموگرفت، باهم رفتیم تو حجله.
- خب،خب،بعدش چی شد؟شکوه مامانی؟
- آق جلال سروصورتمو نازونوازش و همه جامو غرق بوسه کرد. چشماش برق میزد.ازپشت لباس توری عروسی همه جامو چن مرتبه ورانداز و وارسی کرد.
- خب،خب،خب، بعدش چی شد!
- منو روتخت دراز کرد. بانازونوازش تموم لباسمو ازتنم درآورد.
- بعدش چی شد!!!!!!؟
- آق جلال کنارتخت لخت مادرزاد شد.وای!چی محشرکبرائی!
- بعدش چی شد، شکوه!!!!؟
- اومد کنارم درازشد وهمه جامو نازونوازش کرد وبوسید.
- خب،خب،خب،خب، بعدش چی شد!!!!؟
- نگفتم!خیلی بد ذاتی!بعدشو نمیشه تعریف کرد خاک برسر تخم مول!!!!
- تو فیسبوک بقیه شم تعریف میکنن که،شکوه همه عالم وآدم!!!!!!!ا