شعر از دکتر علینقی حکمی،
موزیک و اجرا از دکتر علی گوشه
Thu 7 03 2013
دویدم و دویدم
سر کوهی رسیدم
آنجا که در خیالم
همچون بهشت جان بود
آوخ نه آنچنان بود
نه سبزه ای نه آبی
نه بلبلی که خواند بر روی شاخساری
نه جنبش نسیمی
نه جلوه بهاری
نه مردمی که داند
الطاف مردمی را
نه آدمی که فهمد
اسرار آدمی را
نه خنده نشاطی
نه آه سوزناکی
نه مست راستگوئی
نه رند سینه چاکی
نه دوستی که با او
اسرار دل توان گفت
رمزی ز کار جان گفت
نه دلبری که اشکی در دامنش توان ریخت
با او دمی در آمیخت
کوهی سیاه و سرسخت
از سنگ خشک سوزان
با غارهای تاریک
چون خانه های شیطان
سر بر فلک کشیده
آرام و پر ز طوفان
خاموش و پر ز غوغا
تاریک روز روشن
لرزان میان گرما
بدخونی و پلیدی
بد کاری و تباهی
وحشت نشسته آنجا
بر تخت پادشاهی
آید صدای مرغی
در پنجه عقابی
دنبال سبزه و آب
یک عمر ره بریدیم
وان آب و سبزه نایاب
دویدم و دویدم