یادداشت: ششم مارس، ۶ سال از درگذشت پوران بازرگان میگذرد. بدین مناسبت و در آستانه ۸ مارس، روز جهانی زن، به معرفی کتابی میپردازیم که به لحاظ تئوریک و در پیوند با مباحث مربوط به رهایی زنان کم نظیر است: «کالیبان و ساحرهها» اثر سیلویا فدریچی. پیش از مصاحبه، توضیحی را میخوانید که نویسنده در باره عنوان کتاب و هدف اصلیاش از پرداختن به این موضوع مینویسد:
در درجه اول انگیزه من این بود که به رشد سرمایه داری از نقطه نظر فمینیستی بنگرم در عین آنکه تلاش داشتم از محدودیتهای یک «تاریخ زنانه» که از بخش مردانه طبقه کارگر جدا باشد اجتناب کنم. عنوان «کالیبان و ساحرهها» که از نمایشنامه «طوفان» اثر شکسپیر [ترجمه فارسی از ابراهیم یونسی، نشر اندیشه] به عاریت گرفتم، بیان چنین تلاشی بود. با وجود این، در درک من، کالیبان نه تنها یک چهره شورشی ضد استعماری است که تا به امروز هم مبارزاتش در ادبیات معاصر جزایر کارائیب طنین دارد [از جمله آثار امه سزر]، بلکه نمودی از پرولتاریای جهانی است و باز هم دقیقتر، بیان جسم و تن پرولتاریا به مثابه عرصه و ابزار مقاومت در برابر منطق سرمایه داری است. از این هم مهمتر، چهره ساحرهها که در «طوفان» به گذشتهای دور رانده شده، در کتاب من مرکز صحنه را اشغال میکند و به عنوان تجسم دنیایی از سوژههای زن که سرمایه داری خواهان نابودی آن است: دنیای مملو از کفار، زندیقان، زنان غیر مطیع، زنانی که جرأت دارند تنها زندگی کنند، کنیز جادوگری که در غذای ارباب سم میریزد و بردگان را به طغیان فرا میخواند.
دومین انگیزه نگارش این کتاب بازگشت جهانی سلسله پدیدههایی است که معمولاً متعلق به دوران پیدایش سرمایه داری تلقی میشدند. پدیدههایی که با موج جدید جهانی شدن مناسبات سرمایه داری بازگشتهاند. در این میان، دوره جدیدی از «حصارکشی» که میلیونها کشاورز را از زمینشان سلب مالکیت میکند آغاز گشت. چنانکه به فقر کشاندن گسترده و جنایی جلوه دادن [مقاومت] زحمتکشان از طریق دستگیری و به زندان انداختن تودههای وسیع کارگر یادآور اصطلاح «حبس عظیم» است که میشل فوکو در تحقیقات خود حول تاریخ جنون تشریح میکند. ما همچنین در سطح جهانی شاهد حرکتهای کارگران خارجی و سرکوب علیه کارگران مهاجر هستیم که «قوانین خونین» قرنهای ۱۶ و ۱۷ در اروپا را به یاد میآورد که باعث میشد «ولگردان» مورد شدیدترین استثمار محلی واقع شوند. باید گفت که در برخی کشورها از جمله جنوب آفریقا و برزیل، تشدید خشونت علیه زنان تا بازگشت شکار ساحرهها هم کشیده است. مصاحبه زیر را راس مانل Manel برای نشریه Lucha (ایتالیا) انجام داده است.
«زنجیره مونتاژ صنایع از آشپزخانه شروع میشود، از دستشویی، از تن ما»
گفتوگو با سیلویا فدریچی
سیلویا فدریچی، استاد دانشگاه هوفسترا در نیویورک است و از فعالان فمینیستی دهه ۱۹۶۰. او کار خود را با تحقیق در نظریه فمینیستی و فلسفه تاریخ زنان آغاز کرد و اخیراً پس از اقامتی طولانی در نیجریه، به بررسی تاثیر سیاستهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی در آفریقا پرداخته است. اما شهرت فدریچی به خصوص به دلیل درک نوآورانهاش در زمینه مطالعات حول فرایند رهایی بدن زن و شناخت تاریخ شکار ساحرهها و معتقدات جوامع است. کتاب او تحت عنوان: «کالیبان و ساحرهها». (نسخه انگلیسی ۲۰۰۴ نسخه اسپانیایی، ۲۰۱۰) در شرف انتشار به زبان فرانسه است. در مورد این اثر برخی معتقدند که حاوی بخشی نانوشته از «سرمایه» مارکس است؛ اظهار نظری که خود فدریچی آنرا چنین تصحیح میکند: نباید این نوشته را نوعی اضافه بر «سرمایه» دانست بلکه باید سرمایه داری را به نحو دیگری و در کلیت آن اندیشید.
چرا به فکر نوشتن کتابی در باره ساحرهها و موضوع شکار ساحرهها افتادید؟
نگارش این کتاب در جریان تحقیقاتی که از اوایل ۱۹۷۰ آغاز کرده بودم و به مباحث درون جنبش زنان مربوط میشد ریشه گرفت. نقطه آغاز بحث این بود که منشاء تبعیض نسبت به زنان چیست و اینکه چرا زنان در جامعه سرمایه دارى جایگاههای مختلفی در مقایسه با مردان دارند. در درجه اول میخواستم بفهمم که چرا زنان هنوز مورد تبعیضاند. نظریهای هم در مورد آن برای خودم داشتم، به خصوص هدفم این بود که نشان دهم این تبعیض بر سنت استوار نیست، و در واقعزاده جامعه سرمایه دارى است. به عبارت دیگر پدرسالاری صرفا میراث گذشته نیست، بلکه در سرمایه دارى دوباره بنیاد یافته است. من تلاش میکنم این نظر را بسط دهم که سرمایه دارى سازمان کار مشخصی دارد که دو جنبه را در بر میگیرد: تولید کالا و همینطور تولید نیروی کار برای بازار. این زنان هستند که تحقق تولید نیروی کار را به عهده دارند و تبعیض علیه آنها از اینجا ناشی میشود که این واقعیت از دیدهها پنهان مانده است. بنابراین، حتی قدرت اجتماعىِ محدودی هم که برای یک مرد کارگر به رسمیت شناخته شده و حقوق و دستمزدی بابت آن دریافت میکند، نسبت به زنان نفی شده و زنان از آن محرومند.
اگر ما سرمایه دارى را از زاویه کار مورد تجزیه و تحلیل قراردهیم و کار غیر مزدی را هم در آن بگنجانیم، تازه متوجه میشویم که رابطه مزدوری بسیار پیچیدهتر از آن درک از سرمایه داری است که به کار مزدورى صرف بسنده میکند. به علاوه، رابطه مزدوری مکانیسمهای طرد و کنار زدن را نیز شامل میشود و همانطور که مارکس میگوید، کار غیر مزدوری در مکانیسمهای استثمار ادغام شده است.
در سخن از نقش زنان میتوان گفت که کار آنها مهمترین بخش فرایند تولید است زیرا آنها آفریننده انسانهایی هستند که کار خواهند کرد. اگر تولید کنندهای وجود نداشته باشد محال است بتوان خودروهای سواری تولید کرد. براین پایه است که میگویم: زنجیرهء مونتاژ صنایع از آشپزخانه شروع میشود، از دستشویی، از جسم و تن ما. سرمایه دارى این را به خوبی درک کرده است زیرا بیش از هر سیستم استثماری دیگر به کار اهمیت داده است. واضح است در این سیستم زنان مهمترین عامل مولد محسوب میشوند اما برای آنکه هزینه تولید تا حد ممکن کاهش یابد این کار نامرئی شده است. خواستم با مطالعه تاریخ تلاش کنم این فرایند را بفهمم. از قرن ۱۹ شروع کردم و باز بیشتر به گذشته برگشتم و در آنجا بود که با پدیده شکار ساحرهها برخورد کردم.
با مطالعه پدیده شکار ساحرهها چه چیزی کشف کردید؟
این برای من خیلی تکان دهنده بود. همه داستان ساحرهها را شنیدهایم، اما دشواری همواره آنجاست که بخواهیم واقعیت را از افسانه جدا کنیم. وقتی شروع به مطالعه و پژوهش کردم، متوجه شدم که با پدیده بسیار مهمی طرف هستم که همزمان با روند «حصاربندی» [سلب مالکیت و مصادره زمین از دهقانان انگلیسی در قرنهای ۱۶ و ۱۷. مترجم] و طرد دهقانان از زمینشان و استعمار و تجارت برده همراه بوده است.
با این مطالعات بر من آشکار شد که پدیده شکار ساحرهها نقشی اساسی در توسعه جامعه سرمایه دارى داشته است که حتی باید آن را به منزله یکی از پایههای مهم آن محسوب کرد. جالب است توجه داشته باشید که کل این فرایند مبتنی بر نابودسازی است: قتل عام اهالی مستعمرات و قاچاق زجرآور بردگان آفریقایی، به لحاظ زمانی، به موازات قتل عام ساحرهها رخ داده است. متوجه شدم که این پدیدهها در پیوند با یکدیگر قرار دارند و بخشی از انباشت اولیه سرمایه و نیز شکلگیری طبقه کارگر و نیروی کار را میسازند. با این زمینه فکری به تجزیه و تحلیل شکار ساحرهها پرداختم که مرا به مسیرهای بسیار متفاوتی کشید. من شروع به درک این نکته کردم که توسعه سرمایه دارى آنطور که مارکس شرح داده، البته کاملاً درست و قوی است -- مضافاً به اینکه این تحلیل امروز بسیار مفید هم هست -- اما باید بازنویسی شود زیرا داستان دیگری هم وجود دارد که مارکس ندیده بود.
شما آثار مارکس را بسیار مطالعه کردهاید و اغلب در کتاب خود به او رجوع میدهید، در عین حال بر این نکته تأکید دارید که او تاریخ را از دیدگاه زنان ندیده است. از مارکس چه باید آموخت و چه چیز را باید دوباره بیان کرد؟
برای من، مهمترین نظریه مارکس، تئوری او در مورد استثمار است و اهمیت و جایگاهی که برای دستمزد قائل است، نه صرفاً به معنی پولی آن٬ بلکه آنچه این مفهوم در مورد سازمان جامعه به ما میگوید و همینطور در مورد مناسبات تولید، آنهم نه تنها در کارخانه، بلکه در سطح کل تولید اجتماعى. توضیح و تشریح او از انباشت اولیه سرمایه دارى کماکان اساسی است. مارکس امروز برای ما همچنان پراهمیت است زیرا آنچه را که در توسعه سرمایه دارى اتفاق میافتد به ما توضیح میدهد. اما نظر او براین عقیده استوار است که سوژه انقلابی، کارگر مزدبگیر است و اینکه مبارزه برای تغییر جهان و نیل به کمونیسم در عرصه کار مزدوری جریان خواهد یافت. اما مارکس به تعمیق شناخت پروسه تولید نیروی کار در سرمایه دارى نپرداخته است. اگر ما در کتاب اول سرمایه به تئورى ارزش اضافی او توجه کنیم که در آن به توصیف تولید نیروی کار میپردازد، میبینیم که بسیار محدود و موجز است. براى مارکس، تولید نیروی کار کاملا در تولید کالا گنجانده شده است. کارگر حقوق و دستمزدی میگیرد تا با آن کالاهایی را که مصرف میکند بخرد. این امر به او امکان میدهد تا خود را بازتولید کند، اما در هیچ حالتی از حوزه کالا خارج نمیشود. درنتیجه، تمام عرصه کار مربوط به بازتولید که در جوامع سرمایه دارى بسیار حیاتی ست، یعنی کل مساله تقسیم جنسى کار کاملاً غایب است. البته باید به یاد داشته باشیم که تجزیه و تحلیل همه این زمینهها به معنی افزودن فصل پنجمی به کتاب اول سرمایه نیست.
در واقع، شاید به این دلیل است که گفته میشود کتاب شما بخش نانوشته سرمایه مارکس است...
من فکر میکنم اگر اینطور بود، فقط چیزی به آن اضافه میشد درحالی که مسئله، بازاندیشی مجموعه سرمایه داری به عنوان یک کلیت است. من همیشه میگویم که آنچه من در جهت آن تلاش کردم، نه نوشتن تاریخ زنان در سرمایه دارى، بلکه نگاه به تاریخ سرمایه دارى با عزیمت از دیدگاه زنان و از مسئله بازتولید است. چیزی که کاملاً متمایز از اولی است. نوشتن تاریخ زنان در سرمایه دارى به این شبهه دامن میزند که گویا اینها اموری به موازات یکدیگر هستند: یکطرف تاریخ مردان و اکنون تاریخ زنان.
بر عکس، نوشتن تاریخ سرمایه دارى و ریشههای آن، از نقطه نظر آنچه بر زنان میرود و آنچه در بازتولید روی میدهد، دو امری که به نحوی تنگاتنگ در پیوند با یکدیگر قرار دارند، اجازه میدهد تا این مجموعه را از چشم اندازی دیگر از نو بیندیشیم. کار مزدوری مبتنی بر قرارداد در سرمایه دارى با مقادیر زیادی کار رایگان، غیر آزاد و بدون قرارداد همراه شد. با در نظر گرفتن این عنصر است که میفهمیم چرا در طول تاریخ سرمایه دارى اشکال مستمر استعمار و همینطور اشکال مختلف برده داری وجود دارد. تجزیه و تحلیل و درک کار غیرآزاد و غیرمزدوری امری اساسی است چون نشان میدهد که تنها هدف آن استحصال ثروت از کارگران نیست، بلکه نوعی سازماندهی جامعه هم محسوب میشود. بقای مناسبات غیر آزاد امری اساسی است و بخشی از کُد ژنتیک جوامع سرمایه دارى. تجزیه و تحلیل سرمایه دارى از دیدگاه تولید مثل، که من آن را بازتولید نیروى کار مینامم برای درک سرمایه دارى مهم است و آن را در مارکس نمیتوان یافت.
به موضوع کتاب بازگردیم، شما اشاره میکنید که در قرون وسطی، تقسیم کار، لزوما موجب ستمکشى زنان نمیشده...
در بسیاری از جوامع، قبل از استقرار فرآیندهای استعمار، مردان و زنان کارهای مختلفی داشتند، بنابراین نوعی تقسیم وظایف وجود داشت. در واقع، در بسیاری از جوامع مثلا در نیجریه، زنان و مردان در بخش کشاورزی مشغول به کار بودند و هر کس چیزهای مختلفی میکاشته و برای انجام آن روال خاصی داشته است. در برخی موارد حتی مردان و زنان از واژههای ویژه خود استفاده میکردند. در نتیجه، زنان به مردان وابسته نبودند و به محصولات کشت خود دسترسی داشتند و در صورت لزوم از آنها برای معیشت خود استفاده میکردند.
بنابراین، نفس انجام وظایف مختلف، خود به خود، موجب درجات مختلف قدرت نمیشود. مسئله این است که ببینیم چه ارزشهایی با این تفاوتها عجین هستند؟ ما در جنبش زنان بحثهای زیادی داشتیم در ارتباط با نوع جامعهای که میخواستیم. آیا جامعهای میخواهیم که دیگر در آن از مقولات مرد یا زن استفاده نشود؟ یا اینکه میخواهیم جامعهای داشته باشیم که همچنان در آن نوعی تفاوت وجود داشته باشد نه تخصص بلکه تفاوت، زیرا زناناند که ظرفیت بچه دارشدن دارند. به نظر من، مشکل در تفاوت داشتن نیست، بلکه در ایجاد سلسله مراتبی است که بر اساس آن وضع میشود. این سلسله مراتب است که تفاوت را به منبع تبعیض و انقیاد و بیارزش کردن تبدیل میکند. لازم نیست جامعهای بسازیم که در آن تفاوت وجود نداشته باشد، حتی شاید بتوان گفت که برخی از تفاوتها خوب هم هستند.
شما همچنین از شیوهای صحبت میکنید که از طریق آن انباشت سرمایه در عین حال انباشت و تقسیم کردن تمایزات نیز هست و این نه تنها در طبقه کارگر، بلکه در عرصه روابط نوع، قومیت و سن نیز چنین است.
مارکس بارها تصریح کرده هنگامی که از انباشت اولیه صحبت میکنیم آنچه واقعاً منظور داریم، انباشت کار است. آنچه سرمایه در اولین مرحله توسعه خود انجام میدهد، انباشت طبقه کارگر است. یکی دیگر از جنبههای انباشت اولیه، انباشت تقسیمها و جدا کردنها است که سرمایه به آن دست میزند، یعنی تقسیم را انباشت میکند و این لحظهای بنیانگذار در نژادپرستی و جنسیت گرایی است. من همیشه بر اهمیت این موضوعات اصرار ورزیدهام. اینکه سرمایه در موقعیت سازماندهی نظامهای گوناگون کار است (کار مزدوری، غیر مزدی، رایگان، بردگی...) خود یکی از قدرتمندترین سلاحهایی ست که با استفاده از آن فرآیندهای انقلابی را مهار میکند. اولاً به این خاطر که این بین مردم تفرقه میاندازد. دیگر اینکه میتواند برخی از گروهها را، که به آنها اندکی قدرت واگذار کرده، علیه دیگران بگمارد و خود سود جوید. بهترین مثال قدرتی است که به مردان جهت کنترل کار زنان واگذار کرده است.
از خلال کار مزدوری، سرمایه داری توانسته است عرصههای بسیاری از استثمار را پنهان کند و آنها را «طبیعی» جلوه دهد. کار خانگی از این جمله است. ساختمان ایدئولوژیک تمایزات به نحوی تنگاتنگ به تولید مادی گره خورده است. بدین ترتیب، با تقسیم کردن مردم و بخشی را علیه دیگری تحریک کردن، انواع گوناگون نامرئی بودن به وجود آمده است. مهارت سرمایه داری در بیرونی کردن و تقسیم کردن کار بسیار زیاد بوده است. اگر مثلاً یک کامپیوتر را در نظر بگیریم، واقعاً نمیدانیم دقیقاً چه مقدار کار و چه نوع کار برای ساختن آن ضروری بوده است. در یک کامپیوتر مقادیر معتنابهی کار یدی لازم است که مثلاً در کنگو برای حفر زمین و استخراج لیتیوم انجام میشود... اینست تقسیم کار، ساختن تمایزات. (پایان مصاحبه)
اکنون به منظور تسهیل درک مباحثی که در این مصاحبه به نحوی گذرا و سریع مطرح شده است به ترجمه گزیده کوتاهی از کتاب فدریچی پرداختیم (ص۶۳-۶۴ متن انگلیسی) که در زیر ملاحظه میکنید:
«مارکس پروسه انباشت اولیه را تقریباً به نحوی انحصاری از زاویه کار مزدوری صنعتی نگریسته است. این نیروست که از نظر او فرایند انقلابی زمان خود و بنای جامعه کمونیستی آتی را بر عهده دارد. بدین ترتیب، انباشت اولیه اساساً در سلب مالکیت زمین از دهقانان و شکلگیری کارگران غیر وابستهَ آزاد خلاصه میشود. هر چند مارکس اضافه میکند که» کشف طلا و نقره در آمریکا، نابود سازی، برده گیری و مدفون کردن بومیان، آغاز فتوحات و غارت هند غربی [آمریکا]، تبدیل آفریقا به منبعی برای شکار سیاهپوستان به هدف تجارت... همگی از مراحل مهم انباشت اولیه محسوب میشوند «.
برعکس، در آثار او هیچ توجه خاصی به تغییرات عمیقی که سرمایه داری در بازتولید نیروی کار و موقعیت اجتماعی زنان وارد کرد، نمییابیم. در تحلیل او از انباشت اولیه، هیچ اشارهای به شکار وسیع جادوگران که در قرنهای ۱۶ و ۱۷ در اروپا پیش آمد نمیبینیم. حال آنکه کارزار ارعاب و نابود سازی، به هزینه قدرت مرکزی انجام میشد و در به شکست کشاندن مقاومت دهقانان اروپا و تسهیل اخراج آنها از زمینهایی که در گذشته مشترکاً به آنان تعلق داشت، نقشی مرکزی ایفا کرد.
ما در این فصل و فصول بعدی کتاب، این مباحث را با رجوع به تاریخ اروپا بسط میدهیم و نشان خواهیم داد که:
۱- فرایند سلب مالکیت از زحمتکشان اروپا، مصادره اسباب معیشت آنان، به بردگی کشیدن بومیان آمریکا و آفریقا در معادن و کشتزارهای» دنیای جدید «تنها وسایلی نبود که به شکلگیری و» انباشت «پرولتاریای جهانی انجامید.
۲- این فرایند نیازمند آن بود که جسم و تن به» ماشین- کار «تغییر یابد و زنان به بازتولید نیروی کار گمارده شوند. مهمتر از همه لازم بود که قدرت زنان به انقیاد کشیده شود و این مهم در اروپا و آمریکا از طریق نابود سازی» جادوگران «انجام شد.
۳- در نتیجه، انباشت اولیه نه صرفاً انباشت و تمرکز کارگران قابل استثمار از یک سو و سرمایه از سوی دیگر، بلکه انباشت تمایزات و ایجاد جدایی و تقسیم در درون طبقه کارگر نیز بود که به موجب آن، سلسله مراتبی در درون طبقه ایجاد شد که متکی بر تمایزات جنسیت [مناسبات نوع] و همینطور»نژاد «یا سن است. این تمایزات جزو تعریف طبقه شده و از بدو شکلگیری پرولتاریای مدرن با آن عجین گشته است.
۴- بدین ترتیب ما نمیتوانیم انباشت سرمایه دارانه را مترادف آزادشدن کارگران، مرد یا زن تلقی کنیم، آنطور که (از جمله) بسیاری از مارکسیستها میکنند یا به ظهور سرمایه داری به مثابه لحظهای از پیشرفت تاریخی بنگریم. برعکس، سرمایه داری اشکال به مراتب خشنتر و موذیانهتر برده داری را به وجود آورد، چرا که در بدن و جسم پرولتاریا تمایزات و تفاوتهای عمیقی کاشت که در خدمت تشدید استثمار و در عین حال پنهان کردن آن است. این امر به مقیاس وسیعی حضور دارد زیرا بر اساس این تمایزات تحمیلی است – بخصوص آنچه به زنان و مردان مربوط میشود – که انباشت سرمایه دارانه همچنان در هر گوشهای از کره زمین زندگی را به ویرانی میکشد».
Silvia Federici, Caliban and the Witch : Women, the Body and Primitive Accumulation
Edition : Autonomedia ; N.Y / USA ; first edition : 2004 ; Third printing 2009
کتاب فوق در نشریه حقیقت شماره 53 نیز معرفی شده است با نشانی زیر: