کسی که مثل هیچکس نیست
Mon 18 02 2013
آزاده بی پروا
چشمهایت را که میبندی
اوراق دفتر آسمان
ورق میخورَد
و ماه میگذرد
بر لاجوردی پیراهنی
که روی نسیم رویاها پهن شده
عِطری سِحر انگیز و ماهتابی
و خط به خط آوازی که نوشته میشود
با سر انگشتان ِ بید
با لرزشی محسوس
خطوط درهم ِ تقدیر
و نالههای جغد شبگرد
-
دستانت را که میگشایی
تمام کبوترها در عمق احساس
لانه میسازند
و تمام قاصدکها
گونهٔ دختران منتظر را میبوسند
نسیم نسیم و صحرا صحرا
همه،
دریاست
همه آبی است
و چشمهها
نغمهپرداز ِ لطافت دستانت
بر تارهای ابریشمینی از جنس تن
و پنجره و شمعدانی
سایهای را
در بیکرانگی مرزها
و لفافههای حریر نگاه
هر شب
به استقبال میآیند
-
تنها من و خیال من میدانند
حجم این دستها
و نگاه روشن این چشمها
چقدر بیانتهاست
که تا جانم
غرق در آرامشی وسعت ناپذیر میشود
و من
هر روز
تمام اقیانوسها را
با بادبان فراخ ِ سینهاش
بر قایقی تپنده در ماهتاب
میپیمایم
در نفسهایی که زندگی است
در چشمان کسی که،
مثل هیچکس نیست
دی ماه ۱۳۹۱
|
|