عصر نو
www.asre-nou.net

نقش گیلگمش در فرهنگ


Fri 15 02 2013

بیژن باران

bijan-baran.jpg
برای حلاجی نقش گیلگمش در فرهنگ جهان می‌توان نظریه آرکه تیپ کارل یونگ، یعنی یک الگوی رفتاری باستانی در ناخودآگاه گروهی انسان‌ها را بکار برد. لذا بخشی از اسطوره‌های محلی تبلور این الگوی رفتاری جهانشمول در تم/ موضوع، اپیزود/ رویداد، پرسونا/ شخصیت در روایت‌اند. نیز هر اسطوره اگر در رابطه مستقیم با فرهنگ همسایه یا بوسیله ناقلان در سفر به نقاط مقصد قرار گیرد؛ می‌تواند روی فرهنگهای دیگر اثرگذار باشد. در بررسی حماسه گیل گمش آشوری با کاربرد نظریه یونگ در مورد ۵ الگوی رفتاری قهرمان، وردست- هر ۲ بدیل بکار می‌روند.

پس کمی در باره این حماسه گفته می‌شود. سرنوشت این روایت شفاهی و بعد کتبی در ۱۲ لوح گیلگمش شباهت به منشور کوروش داشته؛ هر ۲ بخط می‌خی، مدفون در خرابه‌های باستانی، متعلق به ۲-۳ هزار سال پیش، از طریق تورات و انجیل در ادبیات جهان نقش داشته‌اند. نویسنده هر اثری ۳ منبع برای مواد خلاقیت خود دارد: آرکه تیپ ناخودگاه گروهی، خلاقیت/ تخیل نویسنده، منابع شفاهی/ کتبی.

۱-در پیدایش گیلگمش آرکه تیپهای جهانشمول نقش بنیانی داشتند. یونگ ۵ آرکه تیپ عمده -خویشتن/ فردیت، سایه/ ایگو، زنانگی/ انیما، مردانگی/ انیموس، شخصیت/ پرسونا- را برشمرد. در فولکلور شمارشان افزون‌تر بوده؛ مثلا یک دست ورق تاروت، گروهی آرکه تیپ را تصویر می‌کند. ۱۲ تایشان بقرار زیرند: بیگناه، یتیم، قهرمان، ناجی، کنجکاو، شورشی، عاشق، آفریننده، جوک گو/ دلقک، حکیم، جادوگر، سلطه گر.

پس می‌توان گفت این مقولات در شخصیت رفتاری فرد تبلور می‌یابند؛ یکی خود را قهرمان، دیگری خود را قلدر، دلقک، دانا، یا ناجی می‌انگارد. اکثرشان بجز سلطه گر و جادوگر مثبت بوده؛ ولی آرکه تیپ، اسطوره، استریوتیپ منفی هم وجود دارند.

یونگ در فرهنگ‌ها ۳ گونه آرکه تیپ زیر را تشخیص داد: ۱- اپیزود/ رویدادی مانند تولد، مرگ، هبوط، ازدواج، عضو گیری. نمونه‌ها: ورود به جهان سفلای گیلگمش، معراج به آسمان ارداویراف، جستجوی پدر/ مادر مانند زال، هبوط/ سقوط از پاکی مانند خروج آدم و حوا از بهشت. ۲- پرسوناژ/ شخصیتی مانند مادر، پدر، خدا، ابلیس، حکیم، شیاد، قهرمان از نوع اودیپ، رستم؛ مادر/ پدر مانند مهر/ می‌ترا، مرشد مانند قطب درویشان، رانده، جادوگر، مقصر مانند مادرخوانده سیندرلا، یاغی مانند کاوه. ۳- موتیف/ تم/ موضوعی: روایات عضویت گروهی مانند ۷ مرتبه تصوف، پل چنوات آخرت، طوفان نوح، خلقت.

گویا اسطوره با تشخص یا نسبت دادن خصایل انسانی به اشیاء/ نیروهای نازنده مانند آتش، هوا، آب بعد‌ها به ایزدان ارتقاء یافت. گاهی اسطوره با افسانه همراه بوده؛ از جهان آغازین، پیدایش رسوم، نهاد‌ها، تابو‌ها می‌گوید. تعبیر اسطوره‌ها را یونگ ۱۸۷۳–۱۹۶۱ با آرکه تیپ‌ها، ر بارت در کتاب اسطوره شناسی‌ها، لوی-شتراوس با ساختارهای ثابت ذهنی مانند ثنویت بد/ خوب، شقی/ منصف تشریح کردند. یونگ از تشابه اسطوره‌ها در فرهنگ‌ها نتیجه گرفت: نیروهای روانی ناخودآگاه ذاتی در بشر بنام آرکه تیپ‌ها مشترک‌اند.

حماسه گیلگمش نیمی در باره دوستی، نیمی دیگر در باره مرثیه مرگ، طلب جاودانگی، گذر از خوانهای خطرناک، سفر به زیر گورستان است. در این خوان‌ها او گاونر/ ورزو کیهانی را می‌کشد تا باران ببارد؛ هیولایی را مثله کرده؛ قلب شرا به خدای خورشید/ شمش/ شمس هدیه می‌کند. این حماسه ۲ نتیجه گیری می‌کند: پند نکوکاری و خوش زیستی.

پند‌ها گیلگمش از ۴ هزار پیش برای جاودانگی با نام نیک و لذت از زندگی را فردوسی و خیام در ۱۰۰۰ سال پیش تکرار کرده‌اند. جاودانگی با کار نیک و تکرار نام در اذهان مردم- پند فردوسی بود: به گیتی ممانید جز نام نیک/ هرانکس که خواهد سرانجام نیک. اگر نیک باشی بماندت نام/ به تخت کئی بر بوی شادکام. لذت از زندگی بسیاق خیام در فرهنگ ایرانی جا افتاده؛ رباعیات ش تشویق به لذت لحظه با شادی می‌باشند.

گیلگمش با وردستش پس از گذر از خوان‌ها ۴ دانش بدست آورد: راه پرستش خدایان، مرگ محتوم تقدیر بشر، رفتار خوب انسان، خوشی در زندگی. پس از مرگ وردستش، او نمی‌توانست بپذیرد که گیلگمش تنومند، بامنزلت، ثروتمند باید بمیرد. لذا در لوح ۱۲م به جهان اموات برای جاودانگی رفته؛ ولی قاضی آنجا می‌شود.

در ۵ هزار سال پیش، سنت شفاهی رایج بین النهرین تضادی را روایت می‌کرد. این تضاد کوهنشینی با شهریت بود. انکیدو با پوشاک پوستی پشمین و حرکات نخاله نماد کوه نشینی بود. او با آمیزش با یک روسپی شهری به پذیرش مدنیت، آموزش رسوم شهری، دوستی با گیلگمش شهری نایل آمد. قهرمان بدنبال زندگی ابدی با وردستش نیمه میمون-نیمه انسان، در مرحله ماقبل انسان شهری، به جنگل سدر و سپس به زیر زمین/ گور مردگان رفت.

گیلگمش از پدری انسان می‌رنده و مادری الهه ابدی‌زاده؛ قهرمانی نیمه-خدا شبه آدمی، اهل اوروک در سومر عراق، شخصیتی تاریخی در قرن ۲۶ ق. م دارای فرزندی بود. او امر به ساختن دیواری بدور شهر بضد تهاجم خارجی کرد. گورش در بستر رود فرات، زیر آب روان، قرار دارد.

در حماسه آشوری آرکه تیپهای ناخودآگاه گروهی آفرینندگان آغازین روایت شفاهی فراوانند: قهرمان، وردست، ناجی، حکیم، سلطه گر. همین آرکه تیپ‌ها در اساطیر مندرج در اودیسه هومر، شاهنامه فردوسی و شخصیتهای نمایشنامه‌های شکسپیر متولد می‌شوند. در زیر کمی در باره نظریات یونگ و کاربرد آن‌ها در حماسه گیل گمش گفته می‌شود.

دانشمندان علوم انسانی نه تنها موردهای محیط معاصر خود- بلکه اساطیر، کتب دینی، آثار هنری عمدتا یونان و روم در دور‌ها را- برای پژوهش‌های می‌دانی روان‌شناسی بکار می‌برند. فروید، یونگ، لاکان با کاربرد اصول علمی به کاووش در ادبیات پرداخته؛ چون موارد بالینی، پرونده‌های مشاوره‌ای با بیمار، شرح رویاهای در یک اثر ادبی را تحلیل کردند. در اسطوره شخصیت‌ها، اتفاقات، موجودات با برخی مفاهیم انتزاعی، قدسی، تکرار ناپذیر، ماورای توان فرد ارایه می‌شوند.

لذا کارکرد اسطوره در جامعه تداوم فرهنگ، ارتباط برای بیان افکار، ردیف کردن رویداد‌ها در محور زمان است. پیدایش و پذیرش اسطوره در یک جماعت باید واشکافی شوند. در پیدایش آن تخیل و شاید برخی عارضه‌های روحی آفریننده مانند ترس می‌توانند دخیل باشند. در پذیرش محتوای آن تصویر رویداد‌ها برای مخاطب با تداعی در حل معضلات زندگی بکار رفته؛ از شنیدن آن تفریح کرده، یا به نسل بعدی آنرا می‌رساند.

یونگ محتوای ناخود آگاه گروهی معاصر را با آرکه تیپ باستان توضیح داد. آرکه تیپ را می‌توان در اسطوره یعنی کتابت و ضمیر جمعی معاصر واشکافی کرد. در فارسی اسوه برای مقامات دینی و اسطوره برای شخصیت‌های عرفی بکار می‌روند. شاید به لسان فروید و یونگ بتوان ثنویت من/ او را با اسوه/ اسطوره، خودآگاه/ ناخودآگاه ربط داد. اگر خودآگاه مجموعه تجربیات و اراده فرد باشد؛ آنگاه ناخودآگاه عمدتا فرهنگ گروهی در حافظه فرد و خلجانهای روحیش خواهد بود. لذا آرکه تیپ محاط بر تجربه فرد در حیاتش است که گاهی فرد خود را با آن همسو می‌کند.

آرکه تیپ یونگ را در چند رویا می‌توان دید: خواب گیلگمش در باره آمدن یک دوست در لوح ۱ و ۵، کابوس سقوط از کوه، رعد وبرق، ورزوی وحشی، مرغ طوفان آتشدم در لوح ۲، خواب مرگ گیلگمش یا وردستش در لوح ۷، خواب ورود به زیرزمین گورستان و کشتن شیر در لوح ۹. منشاء رویا از ناخودآگاه است، که بداهه و خود بخود به خودآگاه می‌آید. توازن مراوده ناخودآگاه و خودآگاه صحت دماغی فرد را تعیین می‌کند؛ وگرنه روان پریشی ببار می‌آید. پس سوای تجربیات حسی فرد حافظه عمومی فرهنگ محاط بر فرد هم در رویا دخیل است.

انگیزه ناخودآگاه را فعال می‌کند؛ ربط‌ها از حافظه حسی بصری مواد مربوط را فعال کرده؛ به حافظه کاری منتقل می‌کنند. شبکه خلاقیت مواد تصویر‌ها را در حافظه کاری دکوپاژ/ مونتاژ/ کارگردانی کرده؛ مواد مورد نیاز سناریو را در خدمت انگیزه، غریزه، تلنگر/ پلس‌های ناخودآگاه تنظیم می‌کند. با حافظه کاری مواد رویا از حافظه بصری کورتکس بالای پس گردن در سکانسی زیر کنترل شبکه خلاقیت پدید می‌آید. رویا تا ۲۰ دقیقه دیرپایی داشته؛ اگر به حافظه درازمدت منتقل نشود یا برای بازگویی/ مرور ذهنی تکرار نشود، زایل می‌شود.

در آفرینش یک اثر مانند قصه یا نقاشی در سرزمینی، خلاقیت فردی با ضمیر جمعی فرهنگی ترکیب به می‌شوند. یونگ بین رویای گروهی ناشی از ناخودآگاه گروهی، یعنی منشاء اسطوره و رویای فردی ناشی از ناخودآگاه فردی تمایز می‌گذاشت. اولی آرکه تیپ از نوع پایان جهان، اسطوره مانند بیگناهی سیاووش بوده. اگر یک بچه تهرانی و یک بچه هولیوودی روی کاغذ قهرمانی بکشند؛ آن‌ها شبیه هم‌اند ولی یکی مانند رستم دیگری مانند سوپرمن است. ضمیر جمعی با برخی تصویر/ ایماژ‌های عمومی مانند قهرمان در حافظه انسان‌ها وجود داشته؛ فرهنگ محلی قالب تبلور آن می‌شود.

۲-انتقال اسطوره از یک نقطه به نقاط دیگر مسلتزم رابطه بین آنهاست. این رابطه می‌تواند روایت شفاهی یا فصلی در کتب برای نقل باشد. رونویسی از گیلگمش در فرهنگی دیگر تمی/ موضوعی، اپیزودیک/ رویدادی، شخصیت‌ها می‌تواند باشد. چون برخی قسمتهای گیلگمش در تورات، انجیل، کتاب مانی باز تولید شده؛ به تمام ۵ قاره ظرف ۳ هزار سال گذشته نشت کرده؛ می‌توان این اثرگذاری را با قیاس آثار ادبی با هم روندیابی کرد. ولی این اثر گذاری را باید با نظریه آرکه تیپ یونگ مرور کرد.

تسلسل مکتوب‌ها، الواح، تورات، انجیل، مانی، مهرابه‌های می‌ترایی، ادیسه هومر، شاهنامه فردوسی را می‌توان پی گرفت. باید دید کی این حماسه از خط میخی به خط آشوری معاصر برگردانده شد. حماسه گیلگمش نخست شفاهی به ۳ زبان سومری در ۲۶۰۰ ق. م، سپس اکدی و بابلی در ۱۸۰۰ ق. م. با تغییراتی روی الواح گلی ۸۰۰ ق. م نوشته شد. چندین ورژن/ ویراست به زبانهای اکدی و بابلی بخط می‌خی، با تغییر زبان‌ها در بازه زمانه ۲ هزار سال موجود‌اند.

در قرن ۱۹م این الواح در کتابخانه نینوا کشف شده؛ به انگلیسی و آلمانی ترجمه شده؛ در نیمه دوم قرن ۲۰م به عربی، فارسی، شاید آشوری معاصر، دیگر زبانهای خاور میانه ترجمه شدند. این اسطوره را می‌توان از نظر تاریخی، بازتولید مفایهم، گسترش موضوعی با تخیل آفرینندگان جدید در قالبهای گوناگون مداقه کرد: شعر، کتاب، فیلم، ویدیو، نقاشی، مجسمه، ترجمه. الخاص هانیبال ۱۳۰۹-۱۳۸۸ آتلیه‌ای باین نام در تهران داشت.

قرابتهای تم، اپیزود، شخصیتهای حماسه گیلگمش با:
-سفر آفرینش، طوفان نوح، آدم و حوا- تورات، انجیل
-سفر پرخطر اودیسه هومر

مشترکات تم، اپیزود، شخصیتهای حماسه گیلگمش با:
-مهر پرستی: قهرمان، کشتن گاو، سفر ۷خوان مشکل.
- مانیگری: از راه تورات
-معراج اردویراف: سفر به دوزخ
- ۷خوان رستم فردوسی: قتل دیو، عبور از جنگل

مهرپرستی. کشتن گاو و برخی جزییات در کیش میترا و گیلگمش مشترک‌اند. میترا از اسطوره‌های ایرانی است که نماد، خورشید، عشق و گرمی در مقابل ظلمت و تاریکی است. سابقه آن به پیش از زرتشت در هزاره اول ق. م بر می‌گردد. این کیش پیش از دین زرتشتی، با مهاجرین مادهای آریایی در آذربایجان و قفقاز در هزاره اول ق. م. ظهور کرد. در شرایط نوین جغرافیایی و همسایگان، این کیش تغییراتی چون تداعی پیمان بخاطر تجارت برای مهر، کرد. مهر خدای ارابه خورشید با پیمان دوستی و تجارت با اقوام همسایه در آمیخت. این اقوام ساکنان آناتولی ترکیه، شهرهای سامی در عراق و خوزستان، ساکنان جبال زاگروس مانند کاشی، لر، کرد بودند.

کاشی‌ها همسایه غربی ایلامیهای جلگه خوزستان سواحل رود کارون، در ۱۵۷۰ ق. م. بابل را فتح کرده؛ به مصر حمله کرده؛ اهورا با ۲بال گشاده، چشم خورشید، وزنه ترازو، مُهر، باورهای خود را به آنجا بردند. مهر پرستی از ترکیه به روم اشاعه یافت؛ از قرن ۱ تا ۴ ق. م. با ۶۰۰ مهرابه دین رایج امپراتوری روم بود؛ برخی مناسک آن در مسیحیت کاتولیک بازسازی شد. مهرابه‌ها از آسیا تا اروپا و آفریقا در غار بنا می‌شدند.

در هر مهرابه، صحنه روبروی حضار، حجاری میترا پیروز در کشتن ورزو می‌باشد. در این صحنه نمادهای زیر وجود دارند: سگ، مار، خون برای آّبیاری حاصلخیزی زمین، کژدم، بیضه گاو، کلاغ، سکو، خوشه گندم، ۲ قلو. ۲قلو جوان بنامهای زیر ند: کاتس با مشعل سر به بالا/ برای شب– چون نور نیاز است؛ کاتوپاتس با مشعل سر به پایین/ برای روز- چون روز آفتاب روشنی می‌دهد. در این حجاری ۱۲ بروج عیلامی، ماه بدر دیده می‌شوند. برخی نماد‌ها با کهکشانهای همنام در آسمان متناظرند: سگ، مار/ هایدرا، کژدم، گاو، ۲قلوی جمینای.

مهر پرستی کتاب مقدس و آثار کتبی نداشته؛ سلسله مراتب ۷ مرتبت متناظر با سیارات شمسی از دون تا فوق کلاغ، عروس، سرباز، شیر، پارسی، خورشید sol، پدر و شرایط عضوگیری فقط مردانه داشت. اصول مهرپرستی بقرار زیرند: ۱- گاوکشی- آب، شکار، مهر با گاری به آسمان عروج می‌کند. ۲- سفره می‌ه‌مان که میترا با خورشید sol دست می‌دهد؛ با هم اعضای گاو را می‌خورند.

زاد روز مهر در ۲۵ دسامبر نزد رومیان بود که بعد به مسیح نسبت داده شد. روند عضو گیری دارای ۷خوان آزمون سرما، گرما، سختی، پاکی، نماز ۳گانه روزانه بود. ۳- انسان شیر سر یا اهریمن ایستاده مارپیچ، زروان/ کرونوس خدای زمان و فصول.

در بین النهرین اقوام آشور و بابل اسب نداشتند. آریاییهای مادی، پارسی، پارتی از جلگه‌های شمال دریای خزر اسب و باورهای دینی خود را به جنوب و غرب آوردند. لذا میترا ارابه و اسب داشته؛ رستم با مونسش رخش بفارسی حرف می‌زند.

برخی تمهای گیلگمش مندرج در تورات/ انجیل در کتب مانی هم دیده می‌شوند. مانی ۲۱۶-۲۷۴م در بابل/ عراق ساسانیان آیینی بر بنیان ثونیت خیر/ شر، نور/ تاریکی، خوب/ بد بنا نهاد. دین او ۵ اصل خرد، ذهن، هوش، اندیشه، فهم و آفریشن را در ۳ مرحله می‌دید. این دین از مصر و روم تا ایران و چین نفوذ داشت.

زروان خدای زمان-فضا، سرنوشت در نیمه عهد هخامنشیان در جنوب غربی لرستان/ خوزستان نضج گرفت. این کیش هم مانند مهر پرستی کتاب مقدس نداشته؛ لذا بجز اشارات پراکنده در کتب دیگران با تاخیر زیاد چیزی در دست نیست. اصل ۳م مهرپرستی با کیش زروان مشترک است. ولی در نبود متون می‌ترایی، این اشتراک هم کمکی نمی‌کند.

نکته مهم: ادیان گذشته مانند حال هرکدام نحله‌هایی در جغرافیا و دوره مشخص داشته‌اند. لذا مشترکات مهرپرستی، کیش زروان، مانی با مسیحیت را می‌توان دید – بویژه در ساتراپهای مرزی ۲ فرهنگ مجاور هم. تجار مداراگر باهوش ناقل افکار، اعتقادات، رسومات از فرهنگ مبداء به فرهنگ مقصد بوده و هستند.

در خانه‌های تجار و دوستان محلی مقصد با میهمانیهای نخبگان شهر جوانان با تخیل و خلاقیت قوی، گفتار تاجر سرزمین دور را بخاطر سپرده؛ تغییرات در باورشان گاهی پدید می‌آید. تاجر در مراجعت برخی باورهای فرهنگ مقصد را به زادگاه خود آورده؛ در میهمانی آن‌ها را با نخبگان دینی و عرفی حاضر در میان می‌گذارد.

نمونه بازسازی اسطوره در موسیقی از زبان ب رنجبران، آهنگساز ایرانی، اینگونه است. سیاوش وطنش را‌‌ رها می‌کند و به توران می‌رود؛ من احساس او را درک می‌کردم، چه خود نیز وطنم را ترک کردم. با وجود اینکه قطعه خون سیاوش را خودم نوشتم و بار‌ها اجرا شده ولی همیشه از نظر عاطفی مرا تحت تاثیر قرار داده. قسمت مرگ سیاوش را به دفعات تکرار کردیم، چه مجبور بودیم آن را کوتاه کنیم، نقال با دفعات آن قسمت را که سیاوش کشته می‌شود نقالی کردند. من هر بار با روبرو شدن با مرگ سیاوش به شدت متاثر می‌شدم.

فردوسی سطح نقالی را به سطح ادبی ارتقا داد. قطعه ۷خوان نه تنها داستان دلاوری رستم بلکه نماد رشادت‌ها، انسان دوستی‌ها و قهرمان‌ها به مثابه انسان‌های معمولی نیز هست. در فرهنگ ایرانی نقالی، پرده داری، قصه گویی هنوز هم رایج است.

برای حلاجی نقش گیلگمش در فرهنگ جهان ۲ بدیل یکی نظریه آرکه تیپ کارل یونگ، یعنی یک الگوی رفتاری باستانی در ناخودآگاه گروهی انسان‌ها و دیگری رابطه با فرهنگ همسایگان بکار رفتند. باید گفت: اسطوره‌های محلی تبلور این الگوی رفتاری جهانشمول در تم/ موضوع، اپیزود/ رویداد، پرسونا/ شخصیت در روایت‌اند.

گیگمش مانند هر اسطوره دیگر در رابطه مستقیم با فرهنگ همسایه و بوسیله ناقلان در سفر به نقاط مقصد رسید؛ روی فرهنگهای دیگر اثرگذار شد. درج مقولاتی از گیلگمش در تورات/ انجیل به جهانی شدن بخشهایی از این حماسه منجر شد. مشابهات کشتن ورزو در این اسطوره و کیش می‌ترا، سفر مخاطره آمیز گیلگمش با ۷خوان رستم، تغبیر خوابها- در بررسی این حماسه آشوری با کاربرد نظریه یونگ در مورد ۵ الگوی رفتاری قهرمان، وردست بکار رفتند.

منابع

http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=25350 ضمیر جمعی در فرهنگ- بیژن باران. ‏2013‏/02‏/14

http://www.youtube.com/watch?v=S74lcCuuBFs آرکه تیپهای گیلگمش: قهرمان، وردست، هیولا، حامی.

http://members.core.com/~ascensus/docs/jung1.html تئوری رویای یونگ.

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2013/02/130209_l41_music_ranjbaran_church_music.shtml موسیقی سیاووش