کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
پیرامون:
درگیری مسئولان نظام و مساله مذاکره با آمریکا!
Sun 10 02 2013
در روزهای اخیر جناحهای حکومت دوباره به جان هم افتاده و به شکل کم سابقهای به سبک و سیاق خود، علیه یکدیگر افشاگری میکنند. محمود احمدینژاد، در مجلس، نوار و فیلم فاضل لاریجانی را پخش نمود که در آن صحبت از کسب امتیاز میلیاردی به کمک علی و صادق لاریجانی، شده بود. رئیس مجلس نیز مواردی از خلاف کاریهای وابستگان به احمدینژاد، رئیس جمهور را برملا کرد. به دنبال این افشاگری در مجلس، که مدارک آن توسط سعید مرتضوی تهیه شده و در اختیار رئیس جمهور قرار گرفته بود، مرتضوی دستگیر شد و گفته میشود در پی دیدار «غیر مترقبه» رییس قوه قضاییه صادق لاریجانی با رهبر جمهوری اسلامی، حکم آزادی او صادر شد. دیروز نیز رهبر جمهوری اسلامی علی خامنهای در دیدار با «فرماندهان، مسئولان و دیگر پرسنل نیروی هوایی ارتش،» نسبت به این افشاگریها و مذاکره مستقیم با آمریکا موضع گرفت و مذاکره رابی فایده دانست و وعده داد با این درگیریها برخورد کند. معنای این حرکات و تشدید درگیریها و کشاندن آن به سطح جامعه چیست؟ چرا احمدینژاد را کنار نمیزنند؟ آیا سخن خامنهای در رابطه با مذاکره نکردن با آمریکا چقدر جدی است؟ چشم انداز کوتاه مدت چگونه است؟ و... پیرامون این پرسشها، بر اساس دادههای موجود میتوان گفت:
نخست اینکه حاد شدن درگیری جناحها در آستانه انتخابات، با هدف حفظ قدرت برای چنگ انداختن بر منابع کلیدی اقتصاد صورت میگیرد. در جمهوری اسلامی تا کنون، از فرصت انتخابات و رای مردم، برای تقسیم قدرت بین خودیها استفاده شده است. به جز انتخابات ریاست جمهوری گذشته، که انتخابات کاملا متقلبانه بود و نتیجه آن چندان ربطی به رای مردم نداشت، در سایر انتخابات، تقلب و دخالت به درجات مختلف وجود داشته است. اما تقسیم قدرت بین نیروهای حاکم، به رغم غیر دموکراتیک بودن انتخابات، با رای نسبی مردم تعیین میشده است. همین مساله باعث میگردید که برای جلب آراء مردم به خواست و روانشناسی آنان توجه شود. از تاکید به برخی مطالبات جامعه، تا آگاهی از نفرت مردم از دستگاه ولایت و امتیازات بیحساب و کتاب روحانیت، همه مسائلی است که در دوره نزدیک انتخابات مورد توجه جناحهای حکومت قرار میگیرد. احمدینژاد با اطلاع از این روانشناسی است، که با روحانیت و حتی با ولی نعمت خود، خامنهای چنین در افتاده است. افزون بر این، جریانات اصلی حکومت، حق پندار و خشونت رفتارند. همین دو خصوصیت ترس از عاقبت شکست را برای آنها، افزون میکند. چون میدانند که نیروی شکست خورده پس از برکناری از قدرت با انتقام و مجازات روبرو میشود. به همین دلیل است که درگیریها، چنین حاد و افشاگرانه شده است. در این دوره احمدینژاد میخواهد از این چند ماهه مانده تا انتخابات، برای زمین زدن حریف بیشترین بهره را ببرد.
دوم اینکه، دار و دسته احمدینژاد نیروهائی هستند که از دل ارگانهای امنیتی و سپاه سربرآوردهاند. این نیرو در جریان بروز و تشدید اختلافات بین اصلاح طلبان با دستگاه ولایت، با حمایت شخص رهبر، موقعیت قدرتمندی در میان جناحهای حکومتی بدست آوردند. در انتخابات پیشین خامنهای در نماز جمعه، احمدینژاد را هم نظر خود معرفی نمود و به شکل بیسابقهای پس از رای گیری، از او قاطعانه پشتیبانی نمود. افزون بر این، همه جناحهای حاکم در سرکوب و فساد و دزدی همدست بوده و از میزان خلافکاریهای همدیگر مطلعند. همین باعث شده است که زیر ضرب بردن احمدینژاد برای دستگاه ولایت، هزینه بر شود. فعلا خامنهای ترجیح میدهد احمدینژاد را تا پایان دوران ریاست جمهوریش، تحمل نماید.
احمدینژاد که به قدرت رسیدنش مدیون حمایت رهبری است، دریافته است که ادامه قدرتش با فاصله گیری از همین رهبر میسر میشود. او از نفرت مردم نسبت به دستگاه ولایت باخبر است و حتی این مساله را به شکل علنی باز تاب نیز داده است، از اینرو میخواهد به عنوان نیروی مخالف خامنهای در سطح جامعه شناخته شود. او در مجلس هر چند کوشید برادران لاریجانی را خوار نماید، اما تیغ حملهاش متوجه خود رهبر جمهوری اسلامی میشد. احمدینژاد در شرایطی دست به افشاگری زد که خامنهای آشکارا و به شکل علنی از جناحهای حکومت خواسته بود علیه هم آتش بس اعلام کنند. او کشاندن درگیریها را به سطح جامعه خیانت نامیده بود. پس از این سخنرانی خامنهای، تند کردن اختلافات از طرف احمدینژاد و انعکاس آن در سطح جامعه، در درجه نخست نادیده گرفتن تهدیدهای رهبر جمهوری اسلامی است، که ظاهرا میبایست «فرمایشات» او فصل الخطاب باشد. این حرکت احمدینژاد، بیبها کردن رهبر بود و نشان داد که این قدرت «مطلقه»، حتی برای جناحهای تائید شده توسط دستگاه ولایت هم، چندان اعتباری ندارد. بیدلیل نیست که خامنهای در پاسخ به این تهاجم احمدینژاد اولا سریع دستور آزادی مرتضوی را صادر کرد و ثانیا فقط به تهدید خشک و خالی قناعت نمود و در سخنرانی دیروز خود با اشاره به این افشاگری و بیاعتنائی به درخواست چند هفته پیش خود گفت: در آینده با مردم درباره این «بد اخلاقیها» سخن خواهد گفت. و دوباره عنوان نمود که «مسئولان، این بداخلاقیها را که در برخی عرصهها و صحنهها دیده شد کنار بگذارند و همچون ملت یکدل و مصمم و همزبان باشند.» اگر خامنهای قدرت برخورد و مصمم به برخورد بود یکی از مهرههای اصلی این «بد اخلاقی» یعنی سعید مرتضوی را از بازداشتگاه آزاد نمیکرد. البته آزادی مرتضوی میتواند به خاطر خدماتش در جریان بستن فلهای روزنامهها، جدیتش در سرکوب و از جمله نقشی که در کهریزک به عهده داشت و دهها خدمات دیگر در همین سطح، صورت گرفته باشد.
سوم حاد شدن شرایط جامعه و فشار اقتصادی و گرانی در جامعه دستگاه رهبری و شخص ولی فقیه را نگران نموده است. رهبر جمهوری اسلامی بهتر از هر کس میداند که در میان جریانات حاکم پایگاهش چنان ضعیف شده است که دستوراتش را نادیده میگیرند. اکنون از میان گزینههای ممکن و قابل پذیرش، دو راه در مقابل دستگاه ولایت و شخص ولی فقیه قرار دارد. یا باید به سپاه و نیروهای امنیتی تکیه خود را بیشتر کند. در نتیجه، در داخل جامعه سرکوب و جنایات را تشدید و در مناسبات با جهان خارج، تنش را افزایش دهد، یعنی همان سیاستی که طی این چند ساله، جمهوری اسلامی پیش برده است و یا باید فضا را به شکل کنترل شدهای باز کند، تا هم لایه هائی از جریانات حکومتی را جلب نماید و هم از طریق میدان داری این نیرو، امکان جلب اعتماد جهان غرب و بازشدن باب مذاکره با آمریکا و کاستن از دامنه فشارها و تحریمها را تقویت کند. واقعیت این است برای هر دو این حالات، نشانه هائی وجود دارد. مدتی است که مقامات حکومت به شکل جویده سخن از مذاکره با آمریکا میکنند و این سیاست در رسانههای کشور نیز بدون مانع، منعکس میشود. مسئولان کشور برای توقف غنی سازی ۲۰ درصدی، علائم مثبت بروز میدهند. در کنار این نشانهها ما دستگیری روزنامه نگاران و فشار به اصلاح طلبان را نیز شاهدیم. برای این دو حالت نشانههای مثبت و منفی وجود دارد. بسته به وضعیت سیاسی جامعه و رشد مبارزات مردم و تعادل قوا یکی از این دو حالت امکان تحقق بیشتری پیدا مینماید.
چهارم به رغم سخنان صریح خامنهای که مذاکره با آمریکا را مردود شمرده است اما همه تاکیدات او حاکی از فشار طاقت فرسائی است که به جمهوری اسلامی وارد میشود. خامنهای با اشاره به سخنان آمریکاییها، مبنی بر اینکه گفته بودند توپ در زمین ایران است، چنین گله میکند: «توپ در زمین شماست. چرا که شما باید پاسخگو باشید که آیا سخن گفتن از مذاکره همزمان با ادامه فشار و تهدید، اصولاً معنایی دارد؟» در مجموع قطعیتی در گفتار خامنهای در رابطه با عدم مذاکره با آمریکا وجود نداشت. سخنان او مشروط بود. او در بخش دیگری از سخنانش میگوید: «مذاکره برای اثبات حسن نیت است، شما از سر سوءنیت دهها کار انجام میدهید و بعد به زبان میگویید مذاکره! آیا ملت ایران میتواند باور کند که شما حسن نیت دارید؟» این سخنان در حالی بیان میشود که فشار تحریمها در کنار بیکفایتی مدیران ارشد این حکومت، زندگی مردم را بسیار دشوار نموده است. در فاصله تشدید تحریمها، درآمد ارزی حدود ۶۰ در صد کم شده است. بیکاری سیر صعودی طی کرده و گرانی بیداد میکند. ارزش ریال بسیار پائین آمده و یک یورو به بیش از ۵۰ هزار ریال رسیده است. خطر برآمد جنبش و رشد اعتراضات مردم از چشم حاکمان پنهان نمانده است. به همین دلیل است که میل حکومت به مذاکره با آمریکا برای خلاصی از شرایط دشواری که خود و جامعه را در آن گرفتار کردهاند، به وضوح عیان است.
اکنون دستگاه ولایت به حضور مردم در پای صندوقهای رای و پیش از آن، به شرکت در راه پیمائی ۲۲ بهمن، بیش از همیشه نیازمند است. برای ۲۲ بهمن حکومت میتواند برنامه ریزی کند و با سازماندهی و کشاندن کنترل شده پرسنل نظامی، بسیجی، اداری، مدارس و آموزشگاهها و طلاب و خانواده جانباختگان جنگ، به خیابانها، قدرت نمائی کند. سپس با ژست این نیروی سازماندهی شده میخواهند انتخابات پر رونق اما کنترل شدهای را برگزار کنند. هدف از سازماندهی مردم در ۲۲ بهمن و انتخابات، نمایش مشروعیت است برای داخل و خارج کشور. اما برای بسیج مردم، به ویژه مردم شهرهای بزرگ به پای صندوقهای رای، میبایست حداقل، فضای سیاسی باز شود. میبایست فعالیت احزاب سیاسی آزاد و محدودیت و ممنوعیت گردش نظرات در رسانهها برداشته شود. زندانیان سیاسی آزاد شوند و... اما این شروط برای حکومتی که پایه قدرتش بر سرکوب بنا شده است، ممکن نیست. تمام نشانهها حاکی از سرکوب، کنترل و امنیتی کردن بیشتر فضای انتخاباتی است.
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
۲۰ بهمن ۱۳۹۱ برابر هشتم فوریه ۲۰۱۳