عصر نو
www.asre-nou.net

رادیو زمانه در گفت‌وگو با جلال ایجادی، استاد دانشگاه وکارشناس محیط زیست

پیوند شادی با محیط زیست سالم

مصاحبه کننده: بهنام دارایی‌زاده
Mon 28 01 2013

ijadi-11.jpg
اگر اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر را مطالعه کرده باشیم، دریافته‌ایم که تدوین کنندگان این اعلامیه در ۶۴ سال پیش در ۱۹۴۸، نه اشاره‌ای به حق برخورداری آدمیان از محیط زیستی سالم داشته‌اند و نه به طور مستقیم از حق شادی یا زیست شادمانه‌ی انسان‌ها صحبتی کرده‌اند. با این حال، آیا می‌توان میان این دو، به عنوان دو حقی که امروزه در چهارچوب حقوق نسل سوم یا حقوق همبستگی طبقه‌بندی می‌شود، رابطه‌ای یافت؟

از سوی دیگر، پرداختن به محیط زیست و دغدغه‌های محیط زیستی، تا چه اندازه در بالا بردن استاندارد زندگی ما که شاید بتوان آن را غایت نهایی حقوق بشر نامید، مؤثر است؟ و در این میان نقش دولت، مردم و سازمان‌های جامعه‌ی مدنی کدام است؟

در چهارچوب سلسله گفت‌وگوهای رادیو زمانه در باب حق شادی، با جلال ایجادی استاد دانشگاه، فعال مدنی و کارشناس محیط زیست در فرانسه صحبت کرده‌ام و در ابتدا نظرش را در رابطه با پیوند میان این دو حق جویا شده‌ام.

جلال ایجادی: من فکر می‌کنم میان شادی و محیط زیست پیوند کاملاً مستقیم و ارگانیک وجود دارد. در ابتدا تعریف خودمان را از شادی معین کنیم. شادی مفهومی است که هم توسط فیلسوف‌ها و هم توسط جامعه‌شناس‌ها به آن پرداخته شده است. بعضی از فیلسوفان معتقد هستند که شادی یکی از حالت‌های مفهوم گسترده‌‌تری است که به آن خوشبختی ویا سعادت می‌گویند که به معنای زندگی خوش داشتن است، این خوشبختی بمعنای آرامش روحی و پاسخ به نیازهای روانی و جسمی میباشد. این خوشبختی ایده آل دور نیست بلکه حالتی است که برای فرد در زندگی زمینی و اینزمانی معناپیدا میکند و در فرصت های گوناگون روی میدهد. این خوشبختی شادی آفرین است. بنابراین شادی یکی از جلوه‌های زندگی بشر است. به قول اپیکور: شادی ما، بیان خوشبختی ما و لذت روح و جسمی است که در آسایش قرار دارد. باروخ اسپینوزا باین مسئله اشاره‌های خوبی کرده است و می‌گوید: آن‌چه مهم است، این است که شادی در مقابل تیره بختی است، بیان یک احساس شادمانه‌ی فعال میباشد و زمانی که در زندگی به این امر اتکا می‌کنیم از ترس و خشم دور میشویم. اومیگوید فلسفه راهی برای خروج از درد و رفتن بسوی خوشبختی است و بطور مسلم از تقوا و خرد جدا نیست. در چنین حالتی این امکان را پیدا می‌کنیم که در زندگی خودمان با خوب عمل کردن، در شادی زندگی کنیم. کانت مینویسد که مفهوم خوشبختی یک مفهوم نامشخص است و هرکس درک خود را دارد و خوشبختی یک ایده ال و آرمان ذهنی و الگوی تصور است. اندیشمند اکولوژیست فرانسوی "پیر رابی" میگوید ما در این زمین آخرین مسافران بوده ودر صدد هستیم تا با مواد شیمیائی و جنگ و اسلحه آنرا بکشیم، خوشبختی نادر است زیرا در سیستم اقتصادی و مصرفی هستیم که زمین را بیمار کرده است. من میخواهم آواز پرنده ها را بشنوم و طلوع و غروب خورشید را ببینم.

شادی نزد انسان زمانی حاضر است که در انسان احساس مطبوع وشادامانه و آرامش بخشی فراهم است. رابطه انسان با طبیعت، یک رابطه شوق برانگیز است. احساس انسان در میان گل ها ودر کنار درختان، احساس انسان در همهمه پرندگان و صدای آب، احساس انسان در هوای پاک کوهستان و لحظه بهار و غیره مطبوع وجانبخش است. هانری برگسون میگوید شادی نشانه از زندگی انسانی است. فیلسوف فرانسوی روبرت میسرائی شادی را به آزادی پیوند میزند تا سوژه بتواند عمل کند و بسوی خوشبختی برود. با توجه به این گفته ها میان شادی در روحیه انسان و محیط زیست و طبیعی انسان رابطه ای مستقیم است. لحظه های خوب و تماشائی در طبیعت سرشارند و انسان بخش مهمی از نشاط و امیدش را از طبیعت میگیرد وبعلاوه سلامتی انسان در پیوند با طبیعت و زیستبوم قراردارد.

بنابراین با در نظر گرفتن این نکته، رابطه‌ی شادی با حقوق بشر و رابطه‌ی شادی با محیط زیست را می‌توان به این شکل تعریف کرد که حق انسان برای زیستن یکی از مسائل اساسی حقوق بشر است. اگرحقوق بشر بمعنی عدم تجاوز وزور از نظر سیاسی است، در ضمن برخورداری از یک زندگی خوب، از یک محیط زیست سالم پاک نیز جزحقوق بشر چیز دیگری نیست. انسان و طبیعت یک پدیده هستند وزمانی که محیط زیست‌ از انسان گرفته می‌شود، از حقوق انسانی‌اش محروم می‌گردد. انسان یک کلیت است و دوست دارد با تمام کیفیت زندگی انسانی‌اش زندگی کند واز جمله تمایل دارد بتواند شادمانه زندگی کند و در واقع با شادی‌های خودش، به زندگی‌اش جهت بدهد. چنانچه محیط زیستی که در آن قرار گرفته، از اوسلب شود ویا بر خلاف هستی هماهنگ و بر خلاف شادمانی او عمل شود، تاثیر منفی مستقیمی بر زندگی روحی و جسمانی انسان وارد میگردد. محیط زیستی که تخریب شده و ویران‌گری در آن صورت گرفته، به انسان اجازه نمی‌دهد از مجموعه‌ی امکانات خوب زندگی‌اش استفاده کند.

بنابراین، من فکر می‌کنم کاملاً صحیح است که بگوییم که حقوق بشر، هم حقوق اجتماعی است، هم حقوق سیاسی و هم حقوق زیست‌محیطی است و در ارتباط با امر زیست محیطی، حق شادی انسان، یک حق ارگانیک است. خاطرمان باشد که فیلسوفی مثل دکارت رابطه‌ی بین انسان و محیط زیست را این‌گونه تعریف می‌کرد که «از یک سو انسان هست و از سوی دیگر طبیعت». حال آنکه این دیدگاه امروز مورد نقد قرار دارد. انسان و طبیعت یگانه‌اند و بنابراین زیبایی‌های طبیعت، نشانه‌ای است از شادی انسان‌ها. محیط زیستِ خوب شادمانی‌های انسان را بالا می‌برد و محیط زیستِ ناسالم و تخریب شده، زندگی انسان را، سلامتی انسان و شادمانی انسان را تضعیف نموده ویانابود می‌کند.

آیا برخورداری از محیط زیست سالم، در روحیات انسان‌ها و خصوصیات‌شان در بروز ابراز شادی و امیدواری به زندگی تأثیر دارد؟ به خصوص این‌که هوای ناسالم و مسمومیت صوتی هم در بروز احساس خستگی و افسردگی ناشی از آن، تأثیر بسزایی دارد و همین روزها در تهران نیز اخباری از این دست را به کرات می‌شنویم...

جلال ایجادی: موضوعی که شما مطرح می‌کنید، برمی‌گردد به یک مسئله‌ی بنیادی و آن این‌که رابطه‌ی ما با اقتصاد و صنعت چیست. ما در دورانی هستیم -نه تنها در ایران، بلکه متأسفانه در جهان- که با صنعت و اقتصادی پرودوکتیویستی وهمراه با تولید انبوه سروکار داریم و بنابراین همه چیز تابع اقتصاد، تابع سوداندوزی بالا و تابع این چرخ اقتصادی مصرفی است واین مجموعه بدون توجه به ابعاد مربوط به زندگی و سلامتی انسان‌ها و محیط زیست حرکت می‌کند. به معنای دیگر، با توجه به آلودگی‌هایی که ما امروز در جهان داریم، از نظر کارشناسان، این امری خیلی واضح است که کره‌ی زمین و دنیای ما و محیط زیست جهان و از جمله ایران، برای اولین بار به خاطر فعالیت‌های انسانی، یعنی فعالیت‌های اقتصادی و صنعتی آلوده کننده و گازهای مخرب گلخانه ای و مسمومی که انتشار پیدا می‌کند، در حال تخریب است. گرمایش کره زمین وتوسعه نابسامانی های اقلیمی و تخریب منابع طبیعی و آلودگی های صنعتی و زیست محیطی زندگی انسانی را بخطر انداخته است.

کارنامه محیط زیست در ایران هم، در سی سالی که گذشت، واقعاً تأسف‌آور است. طی این سی سال ما حدود ۲۰درصد جنگل‌های ایران را از دست داده‌ایم، بخش مهمی از رودخانه‌ها یا دریاچه‌های‌مان دست‌خوش یا بحران هستند و یا در حال خشک‌ شدن هستند. به زاینده‌رود نگاه کنید؛ در شهر بزرگ تاریخی‌ای مثل اصفهان، وقتی به زاینده‌رود نگاه می‌کنید، دلتان به درد می‌آید. روزگاری بود که معماری و زاینده رود در کنارهم برای مردم و گردشگران هنر و شادمانی و شگفتی تولید میکرد. درآن دوران، هم معماری‌های این شهر مانند سی و سه پل و هم زاینده‌رودی که جریان داشت، منبع احساس شادمانی بودند، امروزبا زاینده رود خشک در قلب شهر، درد و ناملایمت‌های جدیدی را در خودتان حس می‌کنید. آدم غمگین می‌شود، افسوس میخورد و با اندوه مزمن روبرو است. دریاچه کهن ارومیه در حال نابودی است و توفان نمک و کویر نمکی گسترش مییابد و باغ های میوه نابود میشوند و مردم کار خودرا از دست میدهند و آواره میشوند وبا دردهای روحی و اجتماعی درگیر میگردند. نتیجه‌ی این این تخریبها واین‌افسوس ها چیست؟ نتیجه‌ این است که از یک سو بیماری‌های گوناگون از جمله سل، بیماری‌های کبدی، بیماری‌های ریوی و هم‌چنین سرطان رشد داده می‌شوند و از سوی دیگر این ویرانگری روی روحیات مردم تأثیرات منفی‌ می‌گذرد و افسردگی ونابسامانی روحی وروانی را تشدید میکند. وقتی افراد بانگرانی با ماسک به داخل شهر می‌روند و ارگان‌های دولتی اعلام می‌کنند که بچه‌های نوزاد، نوجوان و یا زنان آبستن وسالمندان نباید وارد شهر شوند و بایددر خانه‌های‌شان بمانند، بیان وخیم بودن اوضاع است. کسی که برای نیازش به شهر میاید و وارد مناسبات با اجتماع میشود باید باماسک حرکت کند وباید بناگزیر سریعاً به درون خانه‌اش برگردد که بتواند احتمالاً نفس راحت بکشد. گو این‌که ما می‌دانیم این پدیده آلودگی در فضا و در هوا پخش است و بنابراین زیان‌هایی که متوجه سلامتی است انسان را رها نخواهد کرد. فشار محیط و دوری از آرامش طبیعی روی ذهن و روان انسان فشار آورده وبطور آشکار و پنهان و مستفیم و غیر مستقیم انسان را دست‌خوش نگرانی و اضطراب و افسردگی‌های گوناگون خواهد کرد. نفس گرفتگی و نگرانی ودلهره در بطن زندگی انباشت شده و تنگناهای زیست محیطی خفگی و خستگی و نگرانی را افزایش داده است. خیال انسان راحت نیست زیرا در کنار فشار اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ومذهبی، هوای آلوده در جستجوی شکار سلامتی انسان است. طبق آمار دولتی سال ۱۳۹۰ در تهران حدود چهار هزار و ۴۶۰ نفر بر اثر آلودگی هوا جان خود را از دست داده‌اند. سرطان پس از بيماری‌های قلبی و تصادفات، سومين علت مرگ در ايران است. در حال حاضر سالانه بيش از ۳۸ هزار نفر در اين کشور بر اثر بيماری سرطان جان خود را از دست می‌دهند ویکی از علل اساسی آن آلودگی محیط زیستی است. این واقعیت دردناک در ذهن مردم اثر منفی تولید کرده و نگرانیهای شهروندان را افزایش میدهد و همه وهمه به افزایش تشویش و به فرسوده شدن روحیه و تقلیل شادمانی می انجامد.

اگر مشخصاً بخواهیم در خصوص فضاهای شهری صحبت کنیم، آیا به نظر شما، می‌توان میان مبلمان شهری یا طراحی شهری -مشخصاً شیوه‌ی گل‌کاری‌ها یا باغ‌های شهری، با وضعیت آلودگی و از آن سو خمودگی جامعه، به خصوص در شهرهای بزرگ، پیوندی یافت؟

جلال ایجادی: بله، مسئله‌ی درک از شهرسازی، درک از مسئله‌ی پارک‌ها، درک از مسکن، یک مسئله‌ی عمیقاً اجتماعی و زیست‌محیطی است. ما از نظر قواعد محیط‌زیستی ملاکی داریم که می‌گوییم باید برای هر فرد، معادل ۱۰ متر مربع گل‌کاری در هر شهر وجود داشته باشد. این موضوع مستلزم آن است که متناسب با جمعیتی که در یک شهر وجود دارد، این جمعیت بتواند در در کنار محل کار و محل تردد و مسکن خود در اسرع وقت از موقعیت گل‌کاری و فضای سبز پارک شهرها استفاده کند. منتها باید خاطرمان باشد که این ۱۰ متر مربع در یک فضای عمومی شهری قرار می‌گیرد واگر فضای عمومی آلوده باشد گلکاری اثر مثبت نخواهد داشت. هم‌اكنون سطح فضای سبز برون شهری استان تهران اعم از طبيعی و دست‌پاش حدود 60 هزار هكتار است كه با استاندارد جهانی، با توجه به اينكه 19 درصد جمعيت كشور در استان تهران سكونت دارد، خوانائی ندارد. بعلاوه در جنوب تهران مناطق نيمه خشك و بيابانی وكانون بحرانی بيابان‌زايی وجود دارد ونیز دراطراف تهران برخی جنگلها مورد تخریب سازمانهای دولتی و بخش خصوصی گشته است واین امور در افزایش ميزان آلاينده‌های هوای تهران تاثيرگذار میباشد و هوا وفضای با طراوت را کاهش داده اند.

بنابرای حتا اگر میزان گلکاری و فضای سبز داخل شهری را بهبود دهیم ولی همزمان اگر چنانچه مجموعه‌ی فضای شهری پر از ریزگرد و دود و آلودگی و... است، متأسفانه گل‌کاری‌ مورد نظر ما، نمی‌تواند جواب لازم را بدهد ونیازها را جبران کند. پارکها لحظه آرامش و دیدار و استراحت و گپ زدن و خندیدن وشادمانی و موسیقی نواختن وبازی کودکان باید باشند، ولی هنگامی که ریزگرد و گاز کربنیک فضا را گرفته پارکها از عملکرد خود بازمیمانند.

ما باید درک خودمان را از مسئله‌ی شهرسازی، از مسئله‌ی مسکن سازی و هم‌چنین از نظر طرح میدان‌ها و خیابان‌هایی که در نظر می‌گیریم، تعریف کنیم. تهران بسیار شلوغ ومتمرکز، شهر برج ها وراه بندانهاست. افرادی که از خانه‌های‌شان بیرون می‌آیند، بلافاصله با فضای شلوغ شهری، خودرو‌ها وگازهای کربنیک، آمد و رفت‌های شدید افراد و... روبرو می‌شوند و اگر چنانچه این فضای گل‌کاری و فضای سبز لازم باندازه کافی وجود نداشته نباشد، حالت‌های استرس و حالت‌های ناراحت کننده‌ در مردم افزایش پیدا میکند.

روحیه ایرانی در تاریخ وفرهنگش با طبیعت نزدیک بوده است، در ادبیات و شعر ایران طبیعت موج میزند، در مراسم و جشنهای سنتی مانند عیدنوروز لحظه پرشکوه دیداربا دوستان و فامیل و طبیعت است، برای استراحت روح رفتن به کنار دریا و سبزه زار یک تربیت دیرینه است، درسیزده بدر همه به پارک وجنگل و سبزه زار میروند. پس روح ما با طبیعت پیوند عمیق داشته و شادمانی خود را در این نزدیک شدن می بیند. این تمایل باید حفظ شود ودر شهر وروستا تمایل و احترام به طبیعت میتواند تقویت شود. آموزش نوجوانان و بزرگسالان، قواعد مربوط به فضای سبز شهری و حفظ درختان کهن و جالب در خیابان وخانه، گسترش موزه های مزبوط به درخت و گل و گیاه، برنامه های آموزشی در رسانه ها، گلکاری در شهرو کوچه و میدان ودهکده و حیاط مدرسه، همه وهمه هم احترام به طبیعت را ارتقا میدهد و هم نشاط و سرگرمی و خنده طبیعت را بما انتقال میدهد. امروز جامعه ایران نمی خندد، چهره ها عبوس هستند، دود وگازهای سمی شش ها را هدف گرفته و روندهای سرطانی درحال پیشروی هستند، خشک شدن رودها ودریاچه ها وتخریب اکوسیستم ها انسانها و پرندگان وحیوانات را پریشان میکند، پس باید بطور جدی به ارتباط خود وطبیعت بیاندیشیم. انسان بدون طبیعت مرده است.

این‌طور به نظر می‌رسد که در یکی دو دهه‌ی اخیر مردم ایران نسبت به بحران‌های محیط زیستی کشورشان تا اندازه‌ای حساس‌تر شده‌اند و به خصوص در زمینه‌ی آلودگی هوا در شهرهای بزرگ -مشخصاً تهران و اصفهان- مردم صحبت می‌کنند. اما علی‌رغم این آگاهی نسبی، به نظر می‌رسد که مردم برای بهسازی این شرایط‌شان، با شیوه‌ی دقیق مبارزاتی آشنا نیستند. به این معنی که اعتراض مستمر و خاصی را شاهد نیستیم، علی‌رغم بحران‌های شدید محیط زیستی. در این باره چه می‌توان گفت؟

جلال ایجادی: من فکر می‌کنم که جامعه‌ی ایران و از جمله شهرهای بزرگ، جامعه‌ای شدیداً مصرفی شده و فرهنگ مصرف به شدت مشغولیاتی را که در ذهن مردم برجسته کرده که نه حفظ محیط زیست بلکه رفع نیازهای مصرفی و اقتصادی‌د بلافاصله است. بسیاری به مصرف شدید وابسته اند و کیفیت زیست محیطی مسئله اشان نیست. اقشار محروم جامعه نیز از حساسیت محیط زیستی بدور است. البته باید اضافه کرد که بی‌عدالتی‌های اجتماعی‌ و فشار‌های اقتصادی و مالی‌ای که در ایران وجود دارد، بیش از پیش توجه مردم را متوجه نیازهای اقتصادی روزمره و بلافاصله‌ی خودشان کرده و آسودگی فکری لازم را از مردم سلب کرده است. به خصوص این‌که سیاست‌های حکومتی و رسانه‌های حکومتی نسبت به امرزیست محیطی توجه لازم را ندارند و جامعه‌ی ما از یک اقدام آموزشی مستمر در سطوح مختلف مانند خانواده‌ها و مدارس و محله ها محروم است. سراسر برنامه های رسانه ها از تبلیغات مذهبی و خرافی و اذان و سوگواری وگریه سرشارند. این رسانه نه آموزش میدهند و نه شادی پخش میکنند و آموزش کودکان و نوجوانان ما از فصل محیط زیستی خالی است و بزرگسالان با مشکلات خوراک و بیکاری و گرانی و زور ودروغ مشغولند. در واقع یک قشر کوچک توجه به محیط زیست میکند. بنابراین فرهنگ زیست محیطی و فرهنگ حفظ طبیعت و منابع طبیعی بسیار ضعیف است. با آلودگی ها این همه بیماری و مرگ و میر وجود دارد، ولی اعتراض رسانه ای جدی و یا اعتراض خیابانی وجود ندارد. خیلی ها از آلودگی مینالند ولی درباره منشا آلودگی و مسئولیت دولتی چیزی نمیدانند و یا بسکوت روی میاورند ویا فقط غر میزنند. دردناشی از ویرانگری زیاد است و این درد به اعتراض و مبارزه شهروند منجر نمیشود.

ازیاد نرود که بخشی از شهروندان خود نقش بسیار مخربی ایفا میکنند. عدم جداسازی زباله خانگی، کثیف کردن رودخانه ها، استفاده از خودرورهای کهنه وبا مصرف بنزین کاملن آلوده، حیف ومیل موادغذائی، خانه سازی برروی ساحلها، چوب دزدی از جنگلها، کشتن و آزار حیوانات، آلوده کردن مجراهای آبی ازطریق سوخت گازوئیل موتور قایق ها، برج سازی، قطع مخفیانه درختان خانه، رهاکردن پساب های مسموم کارخانه ها در دشت و رود ودریاچه وغیره ازجمله اقدام های خرابکارانه و غیر مسئولانه افراد میباشد. فقدان آموزش وفساد اخلاقی و روحیه خودپرستی بیمارگونه افراد را از احترام به طبیعت دورکرده است.

به هرحال این تخریبها امر خیلی ملموسی است؛ ایرانی بازنده است و سلامتی اش در خطر است. فرد به خیابان می‌آید و احساس خفگی و تنگی نفس می‌کند و متوجه می‌شود که هوا آلوده است و بنابراین نوعی هشدار خودبه‌خودی برایش به وجود می‌آید. ولی واقعیت امر این است که تخریب محیط زیست، مسموم بودن هوای تهران که از مسئله‌ی گرانی گوشت یا کمبود مرغ بسیار خطرناک‌تر است، مردم ما را به اعتراض وا نداشته است. حق مردم است که برای رفاه خود علیه دولت اعتراض کنند ولی حق آنهاست که دارای محیط زیست خوب باشند. دردما فقدان یک وجدان زیست محیطی شهروندانه است. درست است که درایران رشته زیست محیطی در دانشگاهها وجود دارد ولی فرهنگ تنومند زیست محیطی موجود نیست وروزنامه نگاران معدودی هستند که به این امر توجه میکنند.

زمینه های بهبود سازی متنوع میباشند و شهروندان و انجمنها و فعالان طرفدار محیط زیست، نیروی خود را بطور شایسته میتوانند بسیج کنند: جلوگیری از تمرکز شهری و برج سازی، مخالفت باقطع درختان و جنگلهل، اعتراض علیه خودرورهای کهنه بدسوز، اعتراض علیه مخفی کاری دولت درمورد آمار قربانیان آلودگی ها، مخالفت با تبدیل زمین های کشت به بنگاههای صنعتی، مخالفت با پروژه اتمی حکومت و خطرات ناشی از فعالیتهای اتمی و آلودگی های ناشی از اورانیوم، مخالفت با برنامه های مسجدسازی و عزای مذهبی خورد کننده روح شهروند ومصرف بودجه های هنکفت وغیره. همه این موارد در ویرانگری زیست محیطی و تخریب روحیه نقش دارند و آرامش امروز وفردای جامعه را نقض میکنند.

جدا از توده‌ها و عموم مردم، به نظر شما، چرا فعالان مدنی در این زمینه کم‌کار هستند؟ مشخصاً همان‌طور که اطلاع دارید، در دهه‌ی هفتاد، فضایی در ایران فراهم بود که برخی انجیوها شکل بگیرند و بتوانند در حوزه‌های مختلف فعالیت کنند. منتها انجیوهای محیط زیستی تقریباً در حاشیه قرار گرفتند و آن‌چنان فعالیت مستمر و جدی‌ای از آن‌ها سراغ نداریم که تداوم داشته باشد.

جلال ایجادی: این یکی از مسائل گرهی جامعه‌ی ما است. یکم آنکه یادمان باشد که حکومت و سازمان‌های دولتی به هیچ وجه حساسیتی در حفاظت محیط زیست ندارند و برعکس تخریب می‌کنند؛ فعالیت‌های تخریب کننده‌ی سازمان نیرو و شرکت نفت و دیگر سازمان‌های دولتی و سپاه را یادمان باشد.

دوم این‌که در ارتباط با محیط زیست اپوزیسیون ایران، اپوزیسیون سیاسی در ایران و یا در خارج کشور، بی دانش ویا فاقد حساسیت است. در تشکلات و شخصیتها متأسفانه نسبت به امر محیط زیست شناخت لازمه و حساسیت لازمه موجود نیست واینان این مطالبه زیست محیطی را به یکی از مطالبات اصلی خودش تبدیل نکرده و نوعی عقب‌ماندگی فکری در این زمینه وجود دارد. آنان سیاست زده بشکل سنتی هستند ومبارزه برای دمکراسی و آزادی را با مبارزه برای محیط زیست پیوند نمیزنند.

سوم‌ این‌که در ارتباط با مجموعه‌ی انجمن‌ها، نهادها و انجیوهایی که در ایران فعالیت می‌کردند و در گذشته از وجود حدود ۴۰۰ انجیو در ایران صحبت می‌شد، متأسفانه به لحاظ فشارهای گوناگون دولتی، از فشارمالی گرفته تا فشارهای مستقیم سیاسی وجاسوسی، این انجیوها پیوسته با مشکلات گوناگون مواجه شدند وبخشی ازبین رفتند ویا غیر فعال شدند. چرا که دولت و یا سازمان‌های دولتی پیوسته این انجیوها وانجمن های زیست محیطی را رقیب ویا مزاحم تلقی نمودند. فراتر از آن مراجع دولتی اینتان را نه تنها بعنوان رقیب خود بلکه حتا به عنوان جریان‌هایی که می‌توانند دارای فعالیت‌های سیاسی و یا اجتماعی بشوند، مورد ارزیابی قرار دادند و آن‌ها را با مشکلات گوناگون وعدیده مواجه کرده‌ واز فعالیت انها جلوگیری نمودند. روزنامه‌ی شرق که بخش محیط زیستی آن فعال بوده بارها با مشکل تراشیهای حکومتی با مشکل سانسوروادامه کاری روبرو بوده است. قدیمی‌ترین خبرگزاری سبز ایران و یادگار شادروان یاسر انصاری - سبزپرس - به دنبال شکایت جدید سازمان حفاظت محیط زیست دولتی بسته شد. چندی پیش بود که تعداد زیادی از دانشجویان و روزنامه نگاران و فعالان محیط زیست که در دفاع از دریاچه ارومیه تلاش میکردند دستگیر و زندانی شدند. محمدعلی دادخواه، وکیلی که در سال‌های اخیر نام اش با پرونده بسیاری از فعالان سیاسی و کنشگران دانشجویی و روزنامه نگاران و فعالان مدنی و محیط زیست، گره خورده ، به زندان افتاده است. نمونه های فوق نشان میدهد که فعالان محیط زیست پیوسته زیر فشار استبداد و بوروکراسی قراردارند و حکومت دینی سیاسی با تضعیف وسرکوب فعالان محیط زیست به زیان محیط زیست ایران عمل میکند و از رشد آگاهی مردم جلگیری مینماید. این واقعیت خشن نشان میدهد که کارشناسان و فعالان محیط زیست در ایران با مشکلات بسیار زیادی روبرو هستند.

بنابراین مسئله‌ای که وجود دارد، این است که نیروهای طرفدار محیط زیست در ایران نه تنها ضعیف هستند بلکه بعلاوه با موانع زیادی مواجه میباشند. آنهائی که در حال حاضر با جان ودل تلاش میکنند با دشواری مالی و بودجه‌ی لازمه درگیر هستند واز نیروی انسانی فعال و آماده محروم میباشند.

محیط زیست فقط مسئله‌ی طبیعت نیست، درک اکولوژیکی در ضمن ابعاد مربوط به مدیریت اجتماع، مدل اقتصاد، درک و مطالبات انسان در عرصه سلامتی، نقش فرهنگ وآموزش و رابطه‌ی انسان با صنعت و ... را نیز شامل می‌شود. به این خاطر باید بیان کرد که ما در ایران با یک نقطه ضعف اساسی دیدگاهی مواجهیم. اتکا به این دیدگاه گسترده اجازه خواهد داد تا نیروهایی که در جامعه حاضرهستند با سیاست ژرفتر در راستای اکولوژی تلاش نمایند. بالاخره باید گفت که فعالان و انجمن ها در حال حاضر پراکنده و غیر سراسری هستند و نیاز مبارزه زیست محیطی کنونی می طلبد تا محکم‌تر، استوارتر و سراسری‌تر در زمینه‌ی محیط زیست عمل شود. آنچنان ویرانگری در ایران گسترده است که دفاع از محیط زیست و گردهمائی عناصر و نیروها به یک وظیفه تاریخی تبدیل شده است.