عصر نو
www.asre-nou.net

شاپور بختیار یا مبارزه با فاشیسم
از نورنبرگ و پاریس تا تهران

بخش دوم (۱)
Fri 6 03 2009

علی شاکری زند

shakeri-zand.jpg
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
مولانا جلال الدین، دیوان کبیر
اتهام بی اساس و بیشرمانه ی تشویق صدام به حمله به ایران یا همکاری با او دراین زمینه
بر سبیل مقدمه، و پیش از وارسی زاویه ی ورود افترا از جانب یکی ازمعارضانی که ما بعنوان نمونه انتخاب کردیم، دربحث مربوط به حمله ی صدام حسین به خاک ایران، به این یادآوری بسنده می کنیم که کسانی که هنوز نمی دانند محرک این عمل جنایتکارانه و درعین حال سفیهانه، علاوه برجاه طلبی بیمارگونه ی صدام، طرح دولت آمریکا بمنظورضربه ی کاری به جمهوری اسلامی بود، از واقعیات تاریخ فرسنگ ها عقب اند؛ ضربه ای که آمریکایی زخم خورده، بعد ازخروج جمهوری اسلامی ازمجاری عادی حل و فصل اختلافات بین المللی، و بویژه اقدام به گروگان گرفتن نمایندگان یک دولت خارجی، که بنا به تعهدات بین المللی و ضمانت رسمی ملت شریف و متمدن ایران از مصونیت دیپلماتیک برخوردار بودند، با همدستی انگلستان و دسائس پشت پرده ی اسرائیل، آن را عملی کرد. باری، چنین کسانی، مانند خوش خیالان دیگری که درتعرض صدام به کویت هنوز دست دولت آمریکا را ندیده اند، از واقعیات تاریخ تنها سطح آنها را می بینند و اگراز وجود عمقی هم با خبر باشند آن را با خیالبافی برگذارمی کنند.
قرار و مدارهای مخفی باند هواداران رونالد ریگان و جمهوریخواهان در پنتاگون و سی آی ای با نمایندگان جمهوری اسلامی، که مدت ها پیش از انتخاب ریگان به ریاست جمهوری و بدون اطلاع دولت کارتر صورت گرفته بود و علاوه بر تعویق آزادی گروگان ها، چندسال بعد از آن، در سال ۱۹۸۵به فروش قاچاق اسلحه به جمهوری اسلامی، ابتدا به وساطت اسرائیل و سپس بطور مستقیم، انجامید و قضیه ی ایران گِیت (Iran Gate) را درپی داشت – واقعیت هایی که بخشی از آنها را دو برنامه ی اخیر کانال سوم تلویزیون فرانسه نیز، بمناسبت سی امین سال جمهوری اسلامی از زبان کارگردانان آن و مسؤولان سابق آمریکا افشا کرد –، در سال های نود به تفصیل در تاًلیفات اعضای سابق سی آی ای، و همچنین در آثار متعددی (از جمله بقلم گَری سیک و فخرالدین عظیمی†‡) منعکس شده است .
اتهام بالا را، که ازهمه ی پرگویی هایی که الهامات غیبی به "مورخ" ما القاء کرده اند گستاخانه تر است، چنانکه خواهیم دید، تا کنون هیچ منبع یا شخصیت معتبر و آبرومندی به شاپور بختیار نبسته است. ببینیم مستند "مورخ" باریک بین ما، چیست. ایشان می نویسند:
" آقای بختیار هیچگاه آن صداقت و شجاعت را پیدا نکرد که تمامی حقیقت را بگوید و لذا کار تحقیق برعهده روزنامه های معتبر فرانسوی افتاد که حدود ۹ ماه بعد از حمله عراق موضوع رابطه وی با صدام را با جزئیات افشا کنند. برای مثال، روزنامه لوموند با اشاره به مدارک بدست آمده از سوی محافل فرانسوی، جزئیات طرح صدام- بختیار را اینگونه بر ملا کرد: «ستاد مشترک ارتش عراق قرار بود در عرض کمتر از یک هفته خوزستان– به قول عراقیها عربستان- را اشغال کند و کردها مناطق کردنشین را در دست بگیرند و روز ۵ اکتبر در اهواز شاهپور [کذا] بختیار حکومت آزاد تشکیل دهد." (۶)
"بختیار خودش هم تحت فشار رسانه هایی که به حقایق معامله وی در بغداد پی برده بودند، یک ماه بعد از حمله عراق اظهار کرد که با صدام موافقتی شامل ۳ بند انجام داده بود: «به زیر کشیدن خمینی، برقراری روابط حسنه بین دو کشور و حل مسئله کُرد یکبار برای همیشه.» " (۷)
این نوشته ازجانب کسی که برای مجموع مقاله ی خود ۴۷ حاشیه (تحت عنوان زیرنویس) ذکر می کند و تازه درجایی هم به «آرشیو های تازه منتشرشده» ای اشاره می کند که گویا فرصت استفاده از آنها را هنوز نیافته است (کیست که با این رجز خوانی ها دچاربلوف نشود؟) البته ازیک کوری دیگر، یا تظاهردیگری به کوری، حکایت می کند.
آیا می توان فرض کرد کسی که برای افترای خود به دو شماره روزنامه ی فرانسوی لوموند (آنهم با عدم ذکر مأخذ فارسی که ازترجمه ی غلط آن استفاده شده است!) استناد می کند، از نتیجه ای که بدنبال این اتهامات دامن روزنامه ی لوموند را گرفته بی خبرباشد؟ البته این فرض درباره یک فرد عادی یا یک روزنامه باف جنجالی ِسطح پایین قابل فهم است ولی برای کسی که داعیه ی تاریخ نویسی دارد چه؟
اما آنچه که دم خروس را از پس قسم های ...(۴۷ حاشیه برمقاله) بخوبی ظاهر می سازد این است که، درست اندک زمانی پس ازمقاله ی دیگر ِهمین "تاریخ نویسِ" باریک بین ِما علیه دکتر بختیار، در ماه مارس ۲۰۰۸، در نشریه ی "انقلابِ [هنوز]اسلامیِ" آقای بنی صدر، مقاله ای درپاسخ به دشمنان زنده یاد بختیار به قلم آقای مهندس حمید ذوالنور، درتارنمای نهضت مقاومت ملی ایران، برای دومین بار منتشر شد، مقاله ای که ضمن آن درباره ی این مفتریان چنین می خوانیم:
«اگرمأخذ و منبع اتهامات» شان «به دکتر بختیار براساس ادعاهای عوامل جمهوری اسلامی باشد باید گفت وای برایشان و درغیر این صورت مآخذ خود را درمورد اتهامات نسبت داده شده به دکتربختیارباید هرچه زودترانتشار دهند.»؛ که آنها « بدون ارائه هیچگونه دلیل ومدرکی اتهاماتی را اثباتاً تکرارکرده اند که درخوریک انسان آزاده و آرمانخواه نمی تواند باشد. زیرا آرمانخواهی واعتلاجوئی جزبا پای بندی به بعضی مراتب اخلاقی که در رأس آن انصاف قراردارد سازگاری نمی تواند داشته باشد. انصاف یعنی داوری دیگران و خود برحسب موازین مورد قبول بشرمتمدن، زیرا درجامعه مدنی و دموکرات چون اِتهامی به کسی وارد شد هم قانون وهم افکارعمومی دلیل می طلبد و درصورت عدم ارائه دلیل [اتهام زننده] مُفتَری شمرده خواهد شد و قابل مجازات خواهد بود.»
آقای مهندس ذوالنور درمقاله ی خود چنین ادامه می دهد:
«چنانچه درفرانسه روزنامه لوموند همین اِتهام را تلویحاً (با واسطه گری یکی ازخبرنگاران آن که با بعضی ازسران جمهوری اسلامی روابط دوستانه داشت) متوجه بختیارکرد. و بدنبال آن دادخواستی ازطرف دکتر بختیار ونهضت مقاومت ملی علیه روزنامه دردادگستری فرانسه مطرح گردید وبالاخره روزنامه لوموند محکوم به پرداخت غرامت سمبولیک و اِنکارمقاله خود [انتشار ردیه ی دندان شکن دکتر بختیار] درهمان روزنامه شد.» (تأکید ها از ماست؛ توضیح اینکه پرونده ی قضایی قطوراین ماجرا که به عقب نشینی ِ لوموند انجامید درآرشیوهای نهضت مقاومت ملی ایران موجود است)
برهیچ قانوندان و کارشناس امور مطبوعاتی و اخبار سیاسی پوشیده نیست که، روزنامه ای با اعتبارجهانی لوموند، و احاطه ی کامل و دسترسی آن برهمه ی آرشیوهای خبری جهان، اگر سرِمویی سند و برهان درتأیید افترای مغرضانه ی روزنامه نگارِ بی وجدان و خود فروخته ی خود در اختیار داشت، پس از مدتی طولانی دفع الوقت و بسردواندن شاکی، دردفاع از حیثیت خود تا پایان ِکارایستادگی کرده، برسر موضع خود می ماند و به هیچوجه با درج ردیه ی دندان شکن دکتر بختیار به تسلیم تن درنمی داد! اگر سرانجام به این کارتسلیم شد بدین سبب بود که درصورت امتناع درهرحال به حکم قانون به این کاروادارمی شد و جریمه ی سنگینی هم می پرداخت!
حال ما پرسش بالا را به این شکل تکرارمی کنیم. نویسنده ای که داعیه ی تاریخ نویسی دارد و با آراستن مقاله ی خود به ۴۷ یادداشت پانوشت به منظور رد گم کردن از راه مستند جلوه دادن کار خود (یعنی قسم های حضرت عباس)، و اشاره به "آرشیو هایی که هنوز فرصت استفاده از آنها را نکرده است (!)"، ولو اینکه اتهام لوموند را خوانده باشد، اما حتی اصل رَدّیـه ی مبسوط و دندان شکن زنده یاد بختیار برافترای روزنامه ی لوموند را که آن روزنامه تحت فشار قانون ناچار ازانتشار آن شد، در آن نشریه نخوانده باشد – امری که خود نقصانی نابخشودنی درکار کسی است که اتهامی را بدون تحقیق کافی تکرارمی کند – ، ولی با توجه به مقاله ای که بخشی از آن در بالا نقل شد، و در تاریخ هجدهم آوریل ۲۰۰۸ برای دومین بارهم در تارنمای نهضت مقاومت ملی ایران (NAMIR) منتشر شد، چگونه می تواند بدون توجه به چنین اطلاعی و دست کم تحقیق بیشتری درباره ی چند و چون آن، افترایی را که روزنامه ای با شهرت جهانی لوموند با درج ردیه ی آن عملأ پس گرفته، از قول همان روزنامه تکرار کند(!)؛ یا اگر تکرارمی کند، چنین وانمود کند که ازدنباله ی آن، که آنهم درهمان روزنامه منعکس شده، بیخبر است؟
برای کسی که با داعیه ی تاریخ نویسی سنگین ترین افترا را به یک شخصیت تاریخی استثنائی وارد می کند "بی خبری" عذری پذیرفتنی نیست. کسی که نه فقط از جزئیات بلکه ازاُمّــَهات ِاسناد مربوط به امری بی خبراست نباید به خود اجازه ی "تاریخ نوشتن" پیرامون آن موضوع را بدهد؛ و اگر نوشت نباید به خود اجازه ی داوری و افترا زدن دهد! واگر چنین کرد و رسمأ ازکارخود ابرازپشیمانی ننمود افترا دامن خود او را می گیرد، یعنی مفتری شمرده می شود!
نقل قول های نشریات کم اعتبارترجهان نیز بطریق اولی ازاین قاعده مستثنی نیستند. چه بسیار اتفاق می افتد، و همه حتی دردموکراسی های غربی بارها شاهد آن بوده اند، که نشریه ای قول مصاحبه شونده ای را یا ناقص و مثله شده نقل، یا از راه سهو آن را غلط منتقل کرده، یا حتی به عمد مورد تحریف قرارداده، و اعتراضات یا تصحیح شفاهی شخصیت های سیاسی یا سخنگویان آنان دراینگونه موارد بدون اینکه هرباره باشد امرنادری هم نیست. درمورد شخص شاپور بختیار، به عنوان مثال، روزنامه ی معتبر فرانسوی فیگارو، در روز سی و یکم سپتامبر ۱۹۹۰، یعنی بلافاصله پس از حمله ی آمریکا به عراق برای بیرون راندن ارتش این کشور از کویت، مصاحبه ای با نامبرده انجام داده بود. دکتربختیار ضمن تکرار نقطه ی نظر های همیشگی خود نکته ای نیز افزوده بود که به طرز ترسیم نقشه ی عراق بعد از جنگ اول و مقایسه ی میان سواحل عراق و کویت مربوط می شد. از آنجا که روزنامه نگار فیگارو این قسمت از اظهار نظر مصاحب شونده را بکلی نادرست نقل کرده و دستاوریزی به هواداران دیکتاتوری شاهنشاهی گذشته برای حمله به شاپور بختیار داده بود، همان روز از طرف دفتر دکتربختیارتصحیح نامه ای برای دفترآن روزنامه ارسال شد که بدون هیچ مسئله ای در شماره ی روز بعد آن روزنامه منعکس گردید.
وانگهی، چطورمی توان قبول کرد که کسی اعلامیه دکتر بختیار درموقع شروع جنگ و محکوم کردن آن را نخوانده باشد و در این زمینه به دعوی نوشتن تاریخ بپردازد.
دکتر بختیاردراعلامیه ای که بلافاصله پس از حمله ی ارتش عراق به خاک ایران منتشرساخت نتایج شوم این فاجعه برای هردو کشوررا یادآورشد. او همچنین به سرعت به بغداد رفت تا صدام حسین را با گوشزدکردن شکست حتمی او دربرابر حس شدید میهن پرستی هموطنان ایرانی خود و اراده ی نیرومند آنان دردفاع ازوجب به وجب خاک ایران و آمادگی ملت ایران برای جانبازی دراین راه، ازادامه ی اشتباه فاجعه بار و بزرگی که با تجاوز به ایران مرتکب شده بود منصرف سازد. او دراعلامیه ی خود دراین باره از جمله گفته بود:
«درشرایط ناگوارو خطیری که ملت قهرمان ایران درحال مبارزه علیه حکومت سیاه و استبدادی خمینی است، تحریکات مستمرومغرضانه رژیم روحانی نمایان در تحمیل حکومت خود از یک سو و دخالت درامورسایر کشورها ازسوی دیگر به دولت عراق امکان داده است تا با استفاده ازآشفتگی حاکم بر کشور به خاک میهن عزیزما حمله ورگردد و مصیبت تازه ای برای مردم ستم دیده ایران ببار آورد. با درود فراوان به ارتش دلیر ایران که علیرغم همه نامردمی ها و بی عدالتی های رژیم غاصب خمینی دربرابرتجاوزبیگانه مردانه قد برافراشته و جان برکف ازخاک وطن دفاع می کند و همچنین با درود به مردم شجاع و ازجان گذشته ای که همدوش ارتش خود، دراین جنگ میهنی شرکت نموده اند، آمادگی خود را، همانطور که قبلا هم اعلام داشته ام، جهت بکار بردن کلیه امکاناتی که در اختیار دارم به منظوردفاع ازتمامیت ارضی و استقلال میهنم اعلام می دارم.»
از اعلامیه ی دکتر شاپور بختیار - پاریس ۲۱ مهرماه ۱۳۵۹(نک: تارنمای نهضت مقاومت ملی ایران http://www.namir.info/)
از اعلامیه ی دکتر شاپور بختیار - پاریس ۲۱ مهرماه ۱۳۵۹(نک: تارنمای نهضت مقاومت ملی ایران http://www.namir.info/)
باری، کیست که نداند که دکتر شاپور بختیار درباره ی حمله ی عراق به خاک ایران بارها وبارها درمُصاحبه ها وگفتارهای خود اعلام کرد که «این جنگ هدیه ایست به جمهوری اسلامی و وسیله ایست برای تقویت وتداوم آن»، چه این نظام آنرا وسیله ای قرارخواهد داد برای سرپوش گذاشتن برناتوانی های خود دراداره مملکت و سرکوب اعتراضات مردم که در حال اوج گرفتن بود و بی جهت نبود که آقای خمینی «این جنگ را رحمت الهی » نامید.
بالاخره نیز وقتی نیروهای متجاوزعراقی به خارج ازمرزهای ایران رانده شدند و شورای امنیت سازمان ملل قطعنامهً آتش بس و متارکه ی جنگ را تصویب کرد، و درزمانیکه کشورهای عربی حاضر به پرداخت میلیاردها دلار بعنوان غرامت جنگی به ایران بودند، نهضت مقاومت ملی ایران، و در رأس آن دکتر بختیار، تنها گروه سیاسی بود که آن قطعنامه را تأئید کرد و براجرای آن اصرارمی ورزید. مضافأ به این که عاقبت کار، یعنی آن خط مشی را نیز که پیرو ِآن دراثراِمتناع جمهوری اسلامی دراجرای آتش بَس وشعار ِ«فتح قدس ازطریق کربلا» هزاران نفرِ دیگرجان باختند و صد ها میلیارد غرامت واردشده به ملت ایران به دولت متعرض بخشوده، و میلیون ها دلار نیز لِفت ولیس شد و بالاخره کاربه نوشیدن جام زهرکشید ــ همه می دانند؛ و نیز اینکه آقای خمینی حتی در نطقش به مناسبت قبول قطعنامه 598 باز دست از رجزخوانی هایش بر نداشت و همچنان می خواست اسلامش را به تمام نقاط دنیا صادر نماید و گفت :
«ملی گراها تصورنمودند ما هدفمان " پیاده كردن" [کذا] اهداف بین الملل اسلامى در جهان فقر و گرسنگى است.
ما مى گوییم تا شرك و كفر هست، مبارزه هست.
و تا مبارزه هست، ما هستیم.
ما بر سر شهر و مملكت با كسى دعوا نداریم. (!)(تأکید ازماست)
ما تصمیم داریم پرچم لا اله الا اللّه را بر قلل رفیع كرامت و بزرگوارى به اهتزاز درآوریم. "و رجزهای دیگری ازاین دست...
برای ثبت درتاریخ ذکراین نکته ی مهم ضروری است که مناسبات و دیدارهای دکتر بختیار با سران یا مسئولان بلند پایه ی کشورهای جهان چون سلاطین، رؤسای جمهور، نخست وزیران، یا احتمالأ وزیران (آقای ژیسکار دستن رئیس جمهور فرانسه، انور سادات و حسنی مبارک رؤساءِ جمهور مصر، پادشاه عربستان سعودی، یا صدام حسین رئیس جمهورعراق)، همواره صورت رسمی داشته و همراه با آداب مرسوم در دیدارهایی بوده که در آنها بالاترین مرتبه ی هر شخصیت درگذشته یا حال ِ او با توجه به شئون متعلق به آن مرتبه باید رعایت شود. به عنوان مثال، ترتیب یک دیدار با یک وزیر، به لحاظ تفوق مقام نخست وزیر بر وزیر، به صورت دیدارآن وزیرازنخست وزیرسابق ایران صورت می گرفت، و نه بر عکس.
بعنوان مثال روزی که به دعوت تلویزیون فرانسه قراربود شاپوربختیار و رولان دوما وزیر خارجه ی فرانسه، مشترکأ در یک بحث تلویزیونی شرکت کنند، چون وزیر خارجه ی فرانسه، که به جمهوری اسلامی بسیارنزدیک بود و از احاطه ی کامل طرف بحث به زبان فرانسه و سیاست بین المللی بخوبی آگاهی داشت، زیربار یک بحث درشرایط برابرنرفت دکتر بختیار نیز امتناع خود ازشرکت دربحث در شرایط نابرابر را اعلام کرد.
زمامداران جهان که دردوران نخست وزیری شاپور بختیارتوانسته بودند از خلال حوادث کشور ما با شخصیت قوی و منش استثنائی او آشنا شوند، به هنگام چنین دیدارهایی می دانستند که با چه کسی روبرو می شدند. همه ی آنها به تجربه ازاین حقیقت آگاه بودند که دربرخورد با بختیار، بر سرِحرمت و منافع ملت ایران با کوهی ازغرورملی و با مدافعی سرسخت بر سر ِمصالح کشورش سروکار دارند، و آنهایی که همچون آمریکایی ها قادربه درکِ این ظرافت های فرهنگی و تاریخی نبودند، بویژه اینکه سخن ما به دوران رونالد ریگان مربوط است، نمی توانستند با او تماس مستقیمی برقرارکنند‡‡.
پس از اظهارات اهانت آمیزرونالد ریگان رئیس جمهورآمریکا، نسبت به حیثیت ملت ایران، که طی آنها ملت ما را وحشی خطاب کرده بود، در میان ایرانیانی که از آبرویی در جهان برخورداربودند، دکتر بختیار تنها شخصیتی بود که پاسخی صریح و دندان شکن، که تنها واکنش رسمی شایسته به یاوه های آن کاوبوی ِآمریکایی، و درخورمقام وعزت تاریخی ملت ایران بود، برای او فرستاد.
زمامداران جهان که دردوران نخست وزیری شاپور بختیارتوانسته بودند از خلال حوادث کشورما با شخصیت قوی و منش استثنائی او آشنا شوند، بهنگام چنین دیدارهایی می دانستند که با چه کسی روبرو می شوند. همه ی آنها به تجربه ازاین حقیقت آگاه بودند که دربرخورد با بختیار، بر سرِحرمت و منافع ملت ایران با کوهی ازغرورملی و با مدافعی سرسخت بر سر ِمصالح کشورش سروکار دارند، و آنهایی که همچون آمریکایی ها قادربه درک ِ این ظرافت های فرهنگی و تاریخی نبودند، بویژه اینکه سخن ما به دوران رونالد ریگان مربوط است، نمی توانستند با او تماس مستقیمی برقرارکنند‡‡.
پس از اظهارات اهانت آمیزرونالد ریگان رئیس جمهورآمریکا، نسبت به حیثیت ملت ایران، که طی آنها ملت ما را وحشی خطاب کرده بود، در میان ایرانیانی که ازنام و آبرویی درسطح جهان برخورداربودند، دکتر بختیار تنها شخصیتی بود که پاسخی صریح و دندان شکن که تنها واکنش رسمی شایسته به یاوه های آن کاوبوی ِآمریکایی، و درخورمقام وعزت تاریخی ملت ایران بود، برای او فرستاد.
ــ نمونه ای آموزنده از
نوع دقت جناب مورخ در ذکر مآخذ و اسامی!

درهیچ محکمه ی جهان مرسوم نیست که نام متهم را غلط بنویسند وغلط قرائت کنند، اما در دادگاه بلخ ِ آقای مورخ عجیب ما، همه چیز را می توان قلب کرد، حتی نام متهم را!
در مورد استنادات این آقای مورخ نوظهور، که پیش از این به نمونه ای ازآن اشاره شد، همین بس که از ابتدا تا به آخر، نه تنها نام ِ کسی را که به عنوان آماج حملات پوچ و مغرضانه ی خود انتخاب کرده است، بطور سیستماتیک غلط می نویسد، بلکه حتی درکار حساس ِ ذکر مأخذ نیز وقتی به کتاب قربانی حملات خود می رسد آن را غلط نقل می کند چه عنوان کتاب مورد بحث چنین است
یکرنگی
شاپور بختیار
اما مورخ بسیار باریک بین و موشکاف ما نام کتاب و نویسنده را که با حروف بسیار درشت بر جلد آن درج شده چنین نقل می کند
یکرنگی
شاهپور بختیار
اگراین کوری نیست( یا کری؛ چه نام یک شخصیت تاریخی را هرکسی به گوش هم شنیده است)، و تظاهر به کوری هم نیست، پس جز کوردلی چه نام دارد؟
اگرجهالت صرف و بی اطلاعی مطلق ازتاریخ ایران، که شاپوربعنوان اسم خاص( حتی گذشته از نام سه پادشاه ساسانی) درآن جایگاه ویژه ای دارد، نیست، پس جز نیرنگی کودکانه، در پایین ترین سطح ِ ابتذال برای ایجاد تداعی میان نام بختیار با نام افراد خانواده ی سلطنتی سابق، شاه و برادران او، به هر قیمتی که شده، چه می تواند باشد؟
کدام مدرسه رفته ای، نمی داند که کلمه ی شاهپور، مانند شاهدخت، با آنکه معنای روشنی دارد، علاوه بر اینکه اسم خاص نیست، واژه ای کهنی هم نمی باشد، و در دوران خاندان های سلطنتی دیگر، تا پایان قاجاریه وجود نداشته و بکار نرفته است؛ به شهادت لغتنامه ی دهخدا:
«شاهپور.( اِِ مرکب) [اسم ِ مرکب]) پورِ شاه . پسر شاه . فرزند نرینه ٔ شاه . شاهزاده . || (اِخ ) اطلاقی که درعصر پهلوی فرزندان شاه را کردندی بجای شاهزاده . (از فرهنگ نظام ). رجوع به شاپور شود.» (تأکید از ماست)؛
و دررجوع به اسم خاص شاپور، همین لغتنامه پنجاه مورد از اسامی خاص، را ذکر می کند که بخش اعظم آنها، به شکل ساده ی شاپور، نام ِ شخصیت های شهیرِتاریخی است، و بخش کمتری از آنها که کلماتی مرکب اند نام های تاریخی و جغرافیایی، مانند جُندی شاپور(یا گندی شاپور).
بعلاوه حتی درعصر ما نیز شاپورهمچنان اسم خاصی است که هزاران خانواده ی ایرانی بر فرزندان ذکورخود می گذارند. اما گویی این امر پیش پا افتاده هم در مخیله ی کوچک جناب مورخ ما نمی گنجد.
در نتیجه پاسخ ما به پرسش بالا این است: نه کوری، نه تظاهر به کوری، نه کوردلی؛ بلکه شدت باریک بینی و دقت بیش از اندازه در نقل صحیح حقایق و مآخذ آنها! آیا به بیراهه نمی رویم؟
آیا توسل به چنین ابتذال کودکانه ای ازجانب مردی با موهای سپید، که خود را مورخ هم می داند واقعأ خنده آورنیست. راستی که کارِ این جامعه به کجا کشیده است؟
این کوری دست کم چهارباردرذکرغلط ِ مأخذ، و دست کم دوازده بار در متن رخ می دهد. یعنی اگرنویسنده استعداد بیشتری داشت و بجای مقاله، رمانی با همین کلمه ی شاهپورمی نوشت، شخصیت رمان او به یک معما تبدیل می شد و برای فهم خواننده بشدت ایجاد مشکل می کرد!
دردنیایی که باستان شناسان خرد ترین قطعات یافته شده در کاوش های خود را با کمال دقت و مراقبت ازگزند حوادث محفوظ می دارند و ازانواع جدیدترین وسائل و روش های فنی و علمی استفاده می کنند تا مگراطلاعاتی هرچه باریک تر درباره ی گذشته های دوراز دسترس استخراج کنند و پرتوی هرچه نافذ تر بر دوران های دیرینه ی انسانیت یبافکنند؛ در دورانی که ادیبان و متن شناسان پس از عمری ممارست می کوشند تا با مقابله ی روشمند حد اکثر نـُسَخ ِ خطی اصیل موجود، درست ترین روایت دواوین شعرا، یا اصلی ترین دست نوشته ی یک اثر موسیقی را بدست آورند و درجستجوی چنین هدفی درمقابل هیچ مانعی بازنمی ایستند و از تحمل هیچ رنجی روی برنمی تابند؛ در جهانی که مورخان و زبانشناسان کوشیده اند و همچنان می کوشند تا کهن ترین ریشه های واژه های امروزی هر زبان و قدیمی ترین شکل نام های باستانی، بویژه نام های مشاهیرهزاران سال پیش ازاین را به صحیح ترین شکل آن بازسازی کنند، آیا کسی می تواند مدعی ابتدایی ترین گام درتاریخ نویسی باشد و درهمان حال شکل بدیهی ِنام واضح شناخته شده ای را هم درمتن و هم در ذکر ماًخذ، که صحت آن یکی ازمقدمات ساده ترین کار ِتحقیقی است، و نه فقط دردسترس همگان قرار دارد، که متعلق به فرهنگ عام است، یا نشناسد یا آگاهانه قلب کند ؟ آیا فوری ترین وظیفه ی چنین "محققی" این نیست که در اولین فرصت درباره ی انگیزه ها، یا دانش بسیار ابتدایی خود، و بطور خلاصه در طریق خود شناسی گام بردارد ؟ اینکه قرن های متمادی، نسل بعد از نسل، به هرزبان و هر شیوه، به شعر و به نثر، و فارسی و عربی گفته اند خود را بشناس:
خود را بشناس تا خدایت را بشناسی
مَن عَرَفَ نفسِه فََـَقــَد عَرَفَ رَبِـِه،
(حدیث)
اندراین ره که راه ِ مردان است
هر که خود را شناخت مرد آن است
(حکیم سنایی غزنوی)،
ای دل گرت شناختن راه حق هواست
خود را بدان، که عارف خود عارف خداست
(ابن یمین)،
(...)،
از این جهت بوده گفته اند بدون شناختن خود نه شناختن حقیقت ممکن است و نه، بطریق اولی، شناختن حق! و نخستین و رهایی بخش ترین ثمر ِخود شناسی نیل به فروتنی است، فروتنی قلبی و صادقانه و نه ریایی، که شخص را از وسوسه های خود نمایی و خود فروشی و قدرت طلبی درامان می دارد.
اگرناچاراز چنین توضیحاتی می شویم خواننده تصدیق می کند که مسئولیت آن برعهده ی ما نیست؛ برعهده ی کسانی است که بدون اندک آگاهی و کارآزمودگی درآنچه تحقیق می نامند، با استفاده از محیطی آشفته که کسی سخنان نسنجیده ی کسی را حسابرسی نمی کند، به خود اجازه ی هربیهوده گویی، حتی استنساخ و نقل غلط ِ نام ِ،نه یک شخصیت اوستا یا اوپانیشاد ها، بلکه یک چهره شناخته شده ی تاریخ زنده ی معاصرراهم می دهند ‡‡‡؛ ‡‡‡‡ .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
†‡) Garry Sick, October Surprise, America’s Hostages in Iranand the Election of Ronald Reagan, New York, 1991; F. Azimi, The Quest for Democracy in Iran …, Harvard University Press, 2008, pp. 360-63, 367-69, 374.

‡‡) اینجا درباره ی نگاه و روش برخورد دکتر بختیار نسبت به سیاست ایالات متحده یک یادآوری تاریخی مهم ضرورت دارد.
در دوران دولت امینی، زمانی که جبهه ملی توانست مردم را به اجتماعی در میدان جلالیه ی آن زمان دعوت کند، اجتماع موفقی که به میتینگ صدهزار نفری موسوم شد، بختیار یکی از سخنرانان رسمی جبهه ملی بود. برخی از رهبران جبهه ملی که با موقعیت متزلزل امینی حمله ی مستقیم و فوری به سیاست آمریکا را به مصلحت روز ندانسته بودند احتیاط بیشتری را لازم می دانستند و رعایت آن را از سخنرانان خواسته بودند. اما آنچه آن روز اجتماع بزرگ جلالیه، یعنی اولین تظاهرات بزرگ بعد از ۲۸ مرداد را با ابراز احساسات حاصران به لرزه درآورد سخنان بخت÷یار بود، زمانی که او اعلام کرد« ما [در صورت تشکیل دولت جبهه ملی] در پیمان های ظالمانه ی منعقد شده از طرف دولت ایران با دول دیگر، از جمله پیمان سنتو، تجدید نظر خواهیم نمود.»، و کسی که در موهومات موجود در یکی از نمونه هایی که در این مقاله بدان اشاره شد، گستاخانه متهم شده که سیاست خود در قبال زیادت طلبی های آیت الله خمینی را بنا به رهنمود های کارتر تنظیم می کرده، همان کسی است که پس از متینگ تاریخی جلالیه، بدلیل صراحت لهجه دربرابر سیادت طلبی آمریکا، مدت مدیدی مورد انتقاد برخی از همترازان خود در جبهه ملی قرار گرفته بود. نک، مرغ طوفان، همان، ص۱۴.

‡‡‡) حال دیگر چه جای شگفتی از اینکه چنین "محققی" از« اجماع متخصصان انقلاب » درباره ی انقلاب ۱۹۵۷ ایران سخن بگوید. گدشته از این که اجماع یکی از اصول چهارگانه ی فقه اسلامی است ( درکنار ِ کتاب، سنت و عقل) و تازه تعریف خود آن هم از ابتدا میان نحله ها و مذاهب اسلام محل اختلاف بوده( تعریف خود اجماع مورد اجماع نیست)، اگر از راه توسع ازاین مفهوم اتحاد نظر را اراده کنیم، باید بلافاصله بگوییم که در علوم، خواه علوم جدید و خواه علوم قدیم، هرگز اجماع محلی از اعراب نداشته است. تنها کسانی که تازه در رشته ای زبان باز کرده باشند ممکن است ندانند که حتی درعلوم دقیقه مانند ریاضیات، منطق و فیزیک نیز از آغاز تکوین روش ها و فرضیه های جدید در این رشته ها هرگز بر سر هیچ فرضیه ای اجماع بوجود نیامده است. نظریات اساسی گالیله و نیوتون از همان ابتدا مورد بحث و معارضه ی متخصصان معاصر آنان قرارگرفت. زمانی که یکی از عمده ترین مشکلات نظریه نیوتون ( اثر نیروی جاذبه با وحود فاصله میان دوجسم ) با نظریه نسبیت عمومی آینشتین مرتفع شد، در نظریه اخیر مشکلاتی بو حود آمد که هنوز ادامه دارد و مهمترین آنها به ساده ترین زیان عدم همخوانی آن با فیزیک کوانتوم ( یعنی فیزیک کوانتوم میدان ها) است که تقریبأ همزمان با آن بوجود آمد. حتی پیش از پیدایش معضل اخیر، در ابتدای قرن بیستم ، متخصصان تاریخ علم، بویژه فیزیکدان فرانسوی پیر دوهم (Pierre Duhem) در تاًلیفات خود، از حمله کتاب " نظریه در فیزیک" (La Théorie Physique) با استناد به مثال ها و ادله ی فراوان متذکرشده بود که نظریه ی نهایی یا دائمی در فیزیک امکان پذیر نیست. حتی همین نظر پیر دوهم نیز، به شکلی که او بیان کرده بود، خود مورد "اجماع " صاحبنطران بعد از او قرار نگرفته است !... در ریاضیات، بحث هایی که به علت وحود تناقضات موجود در این رشته ، در قرن نوزدهم در طرح تئوری جدید اعداد بوجود آمد، با اینکه اعداد یکی از ارکان ریاضیات بشمارمی رود، و با وجود ِ، یا به علت ِ، اثبات قضایای بسیارمهمی ( دو قضیه ی معروف گودل" Kurt Gödel "، منطقی و ریاضیدان بزرگ اتریشی) که دریچه های حدیدی را به روی این علم باز کرده، تا امروز نظریه ی کاملی که محل اتفاق همه ی ریاصی دانان باشد بوجود نیامده است. البته چنین حاشیه ای جای تفصیل در این مباحث نیست وگرنه دامنه ی موضوع بیکران است.
این تصور نیز که وجود کاربرد های بسیاری از نظریات علمی، که همواره در محدوده ی تقاریب عملی اعتبار دارند، دلیل اعتبار کامل و قطعی شکل نظری آنهاست تصوری است باطل و ابتدایی.
حال تنها اضافه می کنیم درجایی که درعلوم دقیقه اتفاق نظر متخصصان امکان پذیر نباشد، چگونه می توان از "اجماع متخصصان انقلاب" ـ آری فرآیندی به پیچیدگی انقلاب سیاسی ــ سخن گفت و آنگاه خود را محقق پنداشت.
‡‡‡‡) در یکی از نوشته هایی که به قلم یک مبارز ملی باسابقه اندک زمانی پس از قبول نخست وزیری از طرف شاپور بختیار، بدون ذکر نام نویسنده، منتشر شده و طی آن نویسنده از جمله خاطراتی را نیز نقل می کند که همگی جنبه ی سیاسی دارد، به نکته ای در این باره بر می خوریم که مربوط به سال های بعد از کودتاست. نویسنده نقل می کند که : بیزاری او از شاه «در محاورات عادی و خصوصی و تلفنی هم همیشه آشکار بود، و برای کسانی که او را می شناختند مسلم بود که در این بیانات [سرزنش سخت و طرد کسانی (بویژه از دوستان و همرزمان قدیم) که، ولو به قصد خدمت به مردم، پست سیاسی در دولت می پذیرفتند] صادق است و بهیچوجه تظاهر نمی کند و ریا نمی ورزد. او حتی به کسانی که اشتباهأ نام کوچکش را به جای شاپور، شاهپور تلفظ می کردند با ناراحتی تذکر می داد که " آقا من شاهپور نیستم و از این تلفظ نیز خوشم نمی آید؛ من شاپورم و بختیار.» همان، ص. ۱۳.