عصر نو
www.asre-nou.net

ممنوعیت قلم و اعدام اندیشه ممنوع


Thu 27 12 2012

نسرین مدنی

زبان یعنی جسارت ، یعنی توانایی ایجاد اندیشه،
یعنی به زبان آوردن آن
و از این راه واقعیت بخشیدن به اندیشه .

سلمان رشدی

از آیه های شیطانی بسیار نوشته اند و خواهند نوشت همچنان که کشورهای مسلمان بسیاری آن را تکفیر و ممنوع الچاپ کرده اند و حتی به این نیز اکتفا نکرده .
ایران نیز با حکومتران های مُسلم از این قاعده مستثنی نبوده است . این کتاب در ایرن ممنوع الچاپ است و حتی داشتن آن جرم محسوب می گردد .
تنها کتاب ممکن درباره ی آن ، کتاب نقدی منتشر شده از آقای سید عطاء الله مهاجرانی با نام نقد توطئه آیات شیطانی است که از عنوان آن می توان به مضمون آن پی برد . نقدی یک سویه ، زینت شده به چنین تقدیم نامه ای « برای : امام خمینی ، که چراغ صاعقه خاکستر سرودش بود »
در این نوشته بر آنم به زعم خود ، زوایای دیگری از این کتاب روشن کنم که پیش از آن لازم است به نقد نظرهای مهاجرانی نیز بپردازم .
در نهج البلاغه حکمت ۵۵ ، وقتی از حضرت علی پرسیده می شود بزرگ ترین شاعر کیست ؟ پاسخ می دهد :« شاعران در یک وادی روشنی نتاخته اند تا پایان کار معلوم شود و اگر ناچار باید داوری کرد ، پس پادشاه گمراه بزرگ ترین شاعر است » .( ۱)
بر این باورم که پیش از سرسپردگی به شخص یا مکتب یا ایدئولوژی ، داشتن انصاف و به دور بودن از حب و بغض ، آن هم برای منتقد بسیار ضروری است . چه رسد به منتقدی چون مهاجرانی که به زعم من پیش از سپردن عقل و اندیشه به امام عصرشان ، باید به اولین مولای خود اقتدا می کردند و جانب انصاف را رعایت .
به ناچار باید به برخی انتقادات مهاجرانی پاسخ داد .
در کتاب نقد مهاجرانی آمده است : « صلیبی های بی فرهنگ در آن روزگار کاروان هایی از فواحش را همراه داشتند تا سلحشوران بی بهره نمانند . »( ۲)
طعنه ای است به جنگجویان صلیبی . همان قدر برای آن ها شرم آور که برای سربازان مسلمانی که به راهبه ها تجاوز می کردند . ضمن آنکه قتل عام و کشتار و تجاوز صلبیون و مسلمانان امری دو جانبه بود و تنها متوجه یک طرف جنگ نبود .
در صفحاتی (۳ ) که مربوط به فصل « پدیده سلمان رشدی » است دلایلی چند آورده شده که به عقیده ی مهاجرانی ، زنا زادگی سلمان رشدی قطعیت می یابد . منتقد از بذل و بخشش کردن صفت حرام زادگی به نویسنده هیچ ابایی ندارد و گویا با چنین عناوینی مرتبه اش در نظر مرشد – امام - بالاتر می رفته است .
منتقد که از این دست باشد مرشد وامام آن پیداست !
آیات شیطانی از دیدگاه این منتقد « تنها یک کتاب نیست . تصویری از یک توطئه است . » ( ۴ )
در شتابزدگی فتوای ِ خمینی به نوشته ای در این نقد نامه بسنده می شود .
« در مورد فتوای امام یکی از اعضاء دفتر حضرت امام گفته است :
" وقتی که مسأله کتاب سلمان رشدی به امام رسید ، بنده خدمت ایشان رسیدم و گفتم آقا این اهانت اتفاق افتاد شما چه تصمیمی دارید ؟ امام فرمودند که من همین الان می خواستم به شما بگویم که بروید به دولت بگوئید که فردا عزای عمومی اعلام کنند و هنوز من واسطه پیام به دولت بودم که یک مرتبه دیدم که اعلامیه امام صادر شد و حکم اعدام سلمان رشدی را امام با قاطعیت دادند و فقط به تکیه ی دفاع از اسلام و مسلمین ... " » ( ۵ )
مفتی اعظم سوریه – شیخ احمد کفتارو – نیز کتاب و نویسنده ی آن را تقبیح کرده و خواستار مجازات او در دادگاه شده بود .( ۶ )
در کتاب نقد مهاجرانی ، در فصل چهارم ماجرای کعب بن اشرف و اشعارش در دوره ی پیغمبر و شایسته دانستن مرگش آورده می شود و با مثال آوردن او، مهاجرانی صراحتا سلمان رشدی را نیز شایسته ی کشته شدن دانسته آن هم بدون هیچ تردیدی( ۷ ) .
در خبرها خواندم (۸ ) بعد از گذشت سال ها ، مهاجرانی صریحا عدم موافقت با قتل سلمان رشدی را اعلام کرده است .
برای احترام گذاشتن به حق آزادی بیان ، باید به تمامی به آن احترام گذاشت لذا در سایت مهاجرانی – مکتوب – بیان شده است کتاب نقد ایشان به چاپ بیست و پنجم در سال ۱۳۸۴ رسیده است ، با توجه به تغییر رأی ایشان و ادای احترام به اندیشه ی نویسندگان ، آیا نباید مهاجرانی از ناشر خواستار آن باشد که چاپ آن را متوقف کند؟
تغییر موضع مهاجرانی می تواند تاثیر زندگی کردن در لندن باشد که این خود نشان خوبی است از قدم گذاشتن در راه آزادی بیان و اصلاح اشتباهات .
پیش از رمان آیه های شیطانی ، سلمان رشدی دو رمان به نام های بچه های نیمه شب و شرم نگاشته بود که در اولی با بیوه لقب دادن خانم گاندی باعث انتقادات تندی شد و در رمان بعدی - شرم - نیز بینظیربوتو را باکره ی تنکه آهنی خواند که منجر به ممنوعیت آن در پاکستان شد .
با پیوستن آیه های شیطانی به مجموعه آثارش ، سه گانه های جنجالی او تکمیل شد .
سلمان رشدی را به طور خلاصه بنا بر گفته خود ، این طور می توان توصیف کرد : « بچه های نیمه شب هند ِ کودکی ِ اوست . شرم نیز پاکستانی که پناهگاه پدر و مادر او بود . و آیه های شیطانی سرزمین مهاجرت و پناه دهنده به او » .
برخی سبک او را همطراز رئالیسم جادوئی گابریل گارسیا دانسته اند که به عقیده ی من گابریل گارسیا مضامین خود را با لفافه ی تخیلی گیرا پیچیده تر کرده است در حالی که سلمان رشدی در برخی ماجراها چیرگی مسلطی در پیچیده کردن مضامین داشته است . به بیانی دیگر ، صرف در نوردیدن زمان و مکان و ایجاد سرزمین های ناکجا آبادی و نقش آفرینی ِ تناسخ نمی توان به قاطعیت همطرازی او با گابریل گارسیا رسید ؛ با توجه به آنکه کشش و گیرایی چنین سبکی از ادوات لازم آن است ، ابزاری که در پیشبرد تمامی ِ قصه های این رمان دیده نمی شود .
در جای جای اثر ، حجم انبوه مضامین ملغمه ای به وجود آورده است که گاه خواننده را با خستگی مفرط مواجه می کند . استحاله ی انسان ها از شیطان به فرشته و دیگر موجودات در رمان سهم بسزایی در به پیش راندن قصه ها دارد .
رمان از نه فصل تشکیل شده شده است .
فصل اول جبرئیل فرشته ، فصل دوم ماهوند [محمد ] ، فصل سوم ال – او- ان دی – او – ان ، فصل چهارم عایشه ، فصل پنجم یک شهر آشکار اما ناپیدا ، فصل ششم بازگشت به جاهلیا ، فصل هفتم عزرائیل ، فصل هشتم شکافتن دریای عرب ، فصل نهم چراغ جادو .
فصل اول به نجات معجزه آسای دو هنرمند هندی از هواپیمای منفجر شده ای می پردازد ، با نام های جبرئیل و دیگری صلدین ( صلاح الدین ) . صلدین بعدها در لندن به سالدین تغییر نام می دهد .
با سقوط هواپیما ، سقوط ارزش ها و آغاز غربت زدگی در این چند سطر به خوبی نمایان است :
" بازمانده های معنویت ، خاطره های بریده و منقطع ، شخصیت هایی چون پوست کهنه ی خزندگان به کنار افتاده ، زبان های مادری فسخ شده ، حریم های خصوصی تجاوز دیده ، لطیفه های ترجمه ناپذیر ، آمیزه هایی چون جرقه های خاموش و عشق های گمشده ، مفهوم از یاد رفته ی تهی ، واژه های غرنده ی میهن ، مایملک ، خانه ، فرو می ریخت . " ( ۹ )
طعنه های فراوان و گزنده بر مقدسین و خدا و ... از همان ابتدا بر زبان شخصیت ها جاری است ؛ برای نمونه از زبان جبرئیل اینگونه خوانده می شود :
" او تنها به بدترین شکل زنباره شد ، بلکه هنر پنهانکاری را نیز آموخت . زیرا مردی که در نقش خدایان ظاهر می شود بایستی بی عیب و نقص باشد . " ( ۱۰ )
جایی دیگر :
"همینکه جبرئیل شامپانی را به لب برد [ رکا ] به طعنه گفت : خدایان که نوشابه های الکلی نمی نوشند . جبرئیل در جواب آنچه را که از یکی از مصاحبه های آقا خان بیادش مانده بود تکرار کرد :
می دانی ، من فقط ظاهرا شامپانی می نوشم ، چون بمحض اینکه به لبانم برسد به آب تبدیل می شود . " ( ۱۱ )
همچنین در این فصل ، بسیاری از آداب و رسوم کهن هندوان و مسلمانان با نیش طنز به باد انتقاد قرار می گیرد .
فصل دوم که از فصول جنجالی رمان است ، مربوط به ماهوند [ محمد ] و ماجرای غرانیق است .
ماهوند به گفته ی سلمان رشدی مترادف شیطان است که با انگیزه ی پیامبر شدن کوه می پیماید و عزلت می گزیند .
ماجرای غرانیق آن بود که پیامبر برای ایمان آوردن کفار دو آیه بر زبان می آورد و به مدح بت های سه گانه – لات ، عزی و منات - می پردازد . بعدها آن دو آیه را باطل اعلام می کند و بیان می دارد که القای شیطان بوده است . همین امر دست مایه ی نویسنده برای شبهه آمیز دانستن قرآن و دین محمدی شده است . در این بخش شخصیت های صدر اسلام از هند گرفته تا حمزه و بلال و سلمان فارسی به وصفی دیگر در آمده اند .
به غیر از فصل باز گشت به جاهلیه که مستقیما به محمد و زنان مربوط است دیگر فصول با بسطی مفصل به رخ داد ها و فجایع مهم جهان در همان دهه می پردازد از جنگ ویتنام ، مواد مخدر گرفته تا رفتارهای نژاد پرستانه و ... .
فصل مربوط به عایشه – دختر پروانه ها و تمثیل آن برای مهاجرت - خواننده را دل زده می کند ؛ مصروعی که پروانه می خورد و رهبری ِمردمی را عهده دار بود که رو به سوی حج داشتند .همچنین خمینی در این فصل اینگونه تصویر می شود :" امام ریشو و عمامه به سر نقشه ی انقلاب را می کشد " .
این فصول خواننده را با مسائل مختلف و متنوعی که موجب سردرگمی خواننده می گردد ، روبه رو می کند که هر کدام به تنهایی می توانست موضوع رمان های چند صد صفحه ای باشد .
فصل " بازگشت به جاهلیه " از فصول مهم و خوش ساختی است که ثقلِ آن بر دوش کل رمان احساس می شود ؛ فصلی که حکم اعدام را برای نویسنده اش به ارمغان آورد .
در این فصل تمامی ماجراهای پیغمبر با زنانش در صدر اسلام از اختلاف زنان با یکدیگر ، عاصی بودن آنان و قهر یک ماهه ی پیامبر و حتی به جا ماندن عایشه از کاروان و برگشتن او با صفوان ، ارث و میراث و ... به تمامی از زبان سلمان پارسی به طعنه و مسخره برای بعل ِ شاعر روایت می شود .
در این فصل با فاحشه خانه ای به نام پرده یا حجاب مواجه هستیم که محبوب ترین روسپی خانه ی جاهلیه است . روسپی خانه ای با دوازده زن و مادامی پیر که گرداننده ی آن است . روسپی ها چنین اسامیی دارند ، عایشه ، حفسه ، رامله ، سواده ، زینب ، زینف ، میمنت ، صفیه ، حوریه ، ام سلمه ، راهانه ی یهودی و ماریه .
" روسپی پانزده ساله ، عایشه ، سوگلی مشتریان بود . درست مثل عایشه اصلی که در دل ماهوند جایی ویژه داشت و چون او که با عفت و عصمت در آپارتمان مخصوص بخش حرمسرای مسجد بزرگ یثرب می زیست ، عایشه ی جاهلیه نیز شیفته ی سوگلی بودن خود شده و اگر مشتری ِ هر یک از خواهران اضافه می شد و یا اینکه انعام کلانی می داد سخت حسادت می کرد . "( ۱۲)
بعل ِ شاعر ، جایگزین ماهوند می شود و همزمان نقش ِهمسرِ دوازده زن فاحشه خانه را بازی می کند .
" و همسرانش به او فهمانده بودند که کلیه ی وظائف شوهری را به جا آورد با تمام جزئیات . و خود جدولی برای نوبت خدمات تنظیم کردند که بر مبنای آن بعل هر روز را با یکی از آنان می گذراند . " ( ۱‍۳)
عملکرد عایشه بی هیچ تفاوتی ، رفتار عایشه ی صدر اسلام را متبادر می کند ؛ با همان نیش زبان ها و جسارت ها :
" دختر نمی توانست تاب بیاورد که شوهرش آنهمه زن بخواهد ، این بود که او برایش از ضرورت ها و پیمان های سیاسی و غیره گفت ولی بیهوده بود و کجا می تواند به دختر ایراد بگیرد ؟ آخر سر – خوب معلوم است دیگر به یکی از آن عوالم خلسه اش رفت . و پس از بهوش آمدن پیامی از جبرئیل به همراه آورد . ملک مقرب آیاتی خوانده بنام خداوند از او پشتیبانی کرده بود . حالا دیگر خود خدا به او اجازه داده بود هر قدر می خواهد با زنان جماع کند و عایشه بیچاره بر علیه آیاتی که از جانب خود خدا آمده بود چه می تواند بکند ؟ میدانی چه گفت ؟ گفت " عجب خدایی که هر وقت احتیاج داری کارت را راه می اندازد . "( ۱۴ )
در ابتدای این فصل ، گفتگوی گزنده ای از زبان سلمان با بعل نگاشته شده است ؛ سلمانی که یکی از نزدیک ترین یاران پیغمبر محسوب می شده در اینجا با صفت خردمند توصیف می گردد :
" بعل بیاد آورد : تو همان مهاجر هستی . سلیمان پارسی .
ایرانی لبخند کجش را زد و گفت : سلمان . من خردمند نیستم ، اما خواهان صلحم .
سلمان به تلخی پاسخ داد : هر چه به شعبده بازان نزدیکتر باشی زودتر به رمز و راز حیله هایشان پی می بری و دستشان را می خوانی . " (۱۵ )
جای دیگر :
" سلمان گفت : برای هر آنچه که فکرش را بکنی قانون آورد . مثلا اگر مردی بگوزد ، باید بلافاصله صورتش را به سمت باد بگیرد ، برای اینکه مؤمنین بدانند کدام دست برای طهارت گرفتن است ، قاعده ی خاصی وضع کرده ، تو گویی هیچ یک از عرصه های زندگی نمی بایست خارج از قوانین ، آزاد بماند . وحی – یا آنچه که او از بر می گفت – به مؤمنین می آموخت که چقدر حق دارند بخوابند ، عمق خوابشان چه اندازه باید باشد و کدام شکل از اعمال جنسی از دیدگاه خداوند پذیرفته است .آنان آموختند که عمل لواط با زنان و نیز جماع در حالیکه زن به پشت دراز کشیده باشد از نظر ملک مقرب حلال است و اشکال ممنوع کلیه ی وضعیاتی که زن بر روی مرد و مسلط بر او قرار بگیرد را شامل می شود . "( ۱۶ )
همچنین :
" او زن های مادر صفت و یا دخترانه را می پسندد . زن اولش را در نظر بیاور و بعد عایشه را مجسم کن : یکی خیلی پیر و دیگری زیادی جوان است . اینها دو عشقش هستند ، او به زنهایی که مناسب خودش باشند تمایلی ندارد . " ( ۱۷)
" در دنیا هیچ تلخی ای به پای احساس مردی که پی می برد به باد هوا معتقد بوده نمی رسد . " ( ۱۸ )
همین طور در مورد زیر :
" سلمان به بعل گفت : اگر ماهوند [ محمد ] بعد از نزول وحی نظر خود را اعلام می کرد ، وضع تفاوت می کرد . اما نه ، همیشه اول او قانون را می آورد و بعد فرشته بر آن مهر تأیید می نهاد و این بود که کم کم دیدم دارد گندش در می آید و بویش همه جا را برداشته . " ( ۱۹ )
گراییدن یک ایرانی – سلمان فارسی – به خردگرایی پس از شناخت پیغمبر و گریز از او ، می تواند تعریضی باشد به آنکه تنها خردگرایی و کشوری به دور از دیانت ایران زخم خورده را که در بوته ی آزمایش دام خمینی و ایدئولوژی او قرار گرفته بود ، برهاند . قبول اشتباه ذوب شدن در اعمال و رفتار و کردار ولایتی و پشت کردن به ایدئولوژی ِ ابتر خمینی ، و رفتن به سوی جهانی آزاد .
در بخش پایانی پیش بینی ِ آینده ی دنیای مدرن و دستاوردهای آن ، در این گفتگو به خوبی آشکار است :
" برو تاریخ بخوان ال لویا . در این قرن تاریخ دیگر به جهت گیری رایج و درونی واقعیت توجهی ندارد. یعنی این روزها دیگر شخصیت سرنوشت ساز نیست . اقتصاد است که سرنوشت را می سازد . ایدئولوژی سرنوشت ساز است ، بمب سرنوشت ساز است. برای قحطی ، اتاق گاز یا نارنجک چه فرقی می کند . تو زندگی ات را چگونه گذرانده ای ، بحران و مرگ در راهند و وجود رقت آور ما جز تحمل آثار ان چاره ای ندارد . " ( ۲۰)
در آخر رمان سرنوشت دو شخصیت محوری داستان بسته می شود ؛ صلاح الدین چمچا پس از فراز و نشیب ها ، دغدغه ها و دشواری های بسیار به زندگی و به اصل خود باز می گردد اصلی که گم کرده بود؛ جبرئیل به روان پریشی دچار شده و راهی جز خودکشی برایش باقی نمانده .
دنیای طرح شده در آیه های شیطانی دنیایی پر از تضاد است ، دنیایی که مملو از تنهایی و خیانت است که رو به ویرانی دارد :
" دنیا پر از تضاد است . این را هرگز از یاد نبر . در اینجا اشباح ، نازی ها و قدیسین همه هم زمان زندگی می کنند و در حالیکه در گوشه ای به اوج خوشبختی میرسی ، در پایان راه ، جهنم انتظارت را می کشد . دنیایی از این وحشی تر وجود ندارد . "( ۲۱ )
در پایان باید به این مهم پرداخت که اساسا چرا یک مفتی یا امام باید برای اندیشه تصمیم بگیرد ؟ آیا زمان آن نرسیده که اندیشه توسط پیشوایان دینی ترور نشود؟
این جمله سلمان رشدی برای افراطیون چه مسلمان و چه غیر آن کفایت می کند : « اگر روحت را بفروشی نمی توانی آنرا دوباره ارزان بخری » .
خلاصه آنکه به زعم من ، هیچ مرجع و هیچ ایدئولوژی و مکتبی نمی تواند خط بطلان بر اندیشه و قلم بکشد .

پی نوشت :

۱.پادشاه گمراه منظور امرؤالقیس شاعر دوره ی جاهلی و صاحب یکی از معلقات سبعه است .
۲. نقد توطئه ی آیات شیطانی ، سید عطاء الله مهاجرانی ، انتشارات اطلاعات ، چ سوم آذر ۶۹ ، ص 25
۳. همان ؛ ص ۴۶ و ۴۷
همان ؛ ص ۱۱۶ ۴.
۵. همان ؛ ص ۱۱۹
۶. همان ؛ ص ۱۷۸
۷. همان ؛ ص ۱۲۳ و ۱۲۴
۸. جهان نیوز به تاریخ ۱۱ / ۷ /۱۹۸۹ ، همچنین : گفتگوی مهاجرانی با شبکه ی العربیه درباره ی حکم خمینی
۹. آیه های شیطانی ، چاپ اینترنتی ، ت : روشنک ایرانی ، ص ۳۸
۱۰. همان ؛ جبرئیل فرشته ، ص ۴۳
۱۱. همان ؛ جبرئیل فرشته ، ص ۴۶ و ۴۷
۱۲. همان ؛ بازگشت به جاهلیه ؛ ص ۱۸۷
۱۳. همان ؛ بازگشت به جاهلیه ؛ ص ۱۸۹
۱۴. همان ؛ بازگشت به جاهلیه ؛ ص ۱۹۲ و ۱۹۳
۱۵. همان ؛ بازگشت به جاهلیه ؛ ص 1۱۶۴
۱۶. همان ؛ بازگشت به جاهلیه ؛ ص ۱۶۵
۱۷. همان ؛ بازگشت به جاهلیه ؛ ص ۱۶۸
۱۸. همان ؛ بازگشت به جاهلیه ؛ ص ۱۷۰
۱۹. همان ؛ بازگشت به جاهلیه ؛ ص ۱۶۶
۲۰. همان ؛ عزرائیل ؛ ص ۲۵۲
۲۱. همان ؛ یک شهر آشکار اما ناپیدا ؛ ص ۷۸