ما تسلیم شدگانیم!
Tue 2 10 2012
شهاب طاهرزاده
بر آی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
حافظ
ما تسلیم شدگانیم!
آفتاب
تسلیم شد؟
ما
دستها در جیب
نگاهها بر زمین
!دنبال حذف خود می گردیم
آفتاب
تسلیم شد؟
چه شد
که آفتاب و میهن
به یک نام از دهان تو
بیرون می زند
و از لبهای تو
.می شکنند و به زمین می ریزند
آفتاب
تسلیم شد ؟
در این سوی جهان
آفتاب چشمگیر است
در آنسو که تویی
.آفتاب را با سوزنی شکار می کنند
!ای هم یاد
تو در بند آنی
که آفتاب را فراموش کنی
دستهایت را بالا بگیری
.و به جلو پشت کنی
آفتاب را بنگر
!به ما می خندد
ما
!می ترسیم
ما
!تسلیم شدگانیم
در گوشهء آسمان
دیگران را می بلعیم
و کم کم
فکر آفتاب
از سر ما
...می رود
ما
به شهاب می مانیم
چند ثانیهء روشن می شویم
و بعد
.می میریم
13 09 2012