عصر نو
www.asre-nou.net

دربااره انتخابات آزاد


Thu 16 08 2012

مباحث زیر در ای میل لیست اتحاد جمهوریخواهان ایران حول انتخابات آزاد صورت گرفته است و گزیده ای از این بحث انتخاب شده و برای استفاده عموم منتشر می شود. در مجموعه زیر مطالبی از فرخ نگهدار، حبیب پرزین، بابک امیرخسروی، رضا سیاوشی، مهدی فتاپور، اسفندیار طبری، کاظم علمداری و محمد برقعی آمده است.

***************************

فرخ نگهدار

سلام مجدد

به نظرم بحث در باره استراتژی انتخابات آزاد یکی از مفید ترین و ضرورترین بحث ها بین فعالان سیاسی مخالف وضع موجود در کشور ماست. راست این است که تفاوت برداشت از این مفهوم گسترده است:

گروهی از ما اصلا قبول ندارند که چیزی بنام «استراتژی انتخابات آزاد» می تواند وجود یا معنا داشته باشد. آنها می گویند «انتخابات آزاد» استراتژی نیست. یک هدف مهم برنامه ایست.
گروهی از ما آنچه که تحت عنوان استراتژی انتخابات آزاد مطرح شده را «تدبیری برای هموار کردن راه برای اتحاد وسیعِ تمام نیروهای اپوزیسیون» می فهمند؛ از جمله اتحادِ اصلاح طلبان و سرنگونی طلبان، از جمله جمهوری خواهان و طرفداران سلطنت و فعالان قومی می فهمند. و هیچ شعار دیگری نیست که چنین ظرفیتی داشته باشد.
گروهی از ما می گویند آنچه تحت عنوان «استراتژی انتخابات آزاد» طرح می شود در واقع استراتژی نیست و فقط یک شعار و یا یک مطالبه است. آنها طرح این شعار را بی معنا می شناسند چون در جمهوری اسلای و نظام حقوقی کنونی قابل تحقق نیست و لذا صرفا نقش بهانه ای برای عدم شرکت و تحریم خواهد شد.
گروه های دیگری از ما هم شاید برداشت های دیگری داشته باشند.

من مدافع پیگیر سمت دادن تمام تلاش آزادیخواهان در سمت گشادن شرایط و بستر سازی برای برگزاری انتخابات آزاد در ایران هستم. معنای این کار هم چیزی نیست جز طراحی یک طرح استراتژی و تاکتیک برای نهادینه کردنِ انتخابات آزاد. لذا نه تنها چیزی به نام «استراتژی انتخابات آزاد»‌ برای من قابل فهم و قابل قبول است،‌ بلکه این نام گذاری را دقیق و متضمن مقصود می دانم. تردید ندارم که دیرتر یا زودتر جریان اصلی آزادی خواهی و جنبش عمومی ضداستبدادی در کشور ما در خواهد یافت که دگرگون سازترین خواسته از حاکمیت جمهوری اسلامی همانا تن دادن به همراهی با آزادیخواهان برای بستر سازی برای انتخابات ازاد است. سمت دادن تمام تلاش ها برای فراهم کردن شرایط برای برگزار شدن انتخابات آزادآماده کردن ایران برای انتخابات آزاد هم نیاز به یک استراتژی روشن و همه فهم دارد و هم نیاز به طراحی تاکتیک های ممکن و موثر. از این روی نقد فله ای و گاه توام با پیش داوریِ آنچه تحت عنوان «استراتژی انتخابات آزاد» مطرح شده کاری سنجیده و مفید نیست.

این که تمام طیف های فعال سیاسی، که علیه استبداد عمل کنند، شعار انتخابات آزاد را یک هدف بزرگ، پسندیده و مطلوب می یابند، خود یک نقطه قوت بسیار مهم و قابل اتکاء برای همه تلاش هایی است که برای دموکراسی در ایران برداشته می شود.

از نظر من این وظیفه ی تنها حکومت نیست که شرایط انتخابات آزاد را مهیا کند. وظیفه اپوزیسیون مهم تر است. حرف کسانی که می گویند با این حکومت انتخابات آزاد برگذار شدنی نیست ناسنجیده است. آمدن همه پای صندوق ها فقط در شرایطی میسر است که حدی از وجود اعتماد میان همه نیروها، منجمله میان حکومت و مخالفان، وجود داشته باشد. حداقل این است که هیچ کدام فکر نکنند هر کس برنده شود قدرت خود را صرف حذف و بیرون کردن دیگری از صحنه انتخابات بعدی خواهد کرد.

برای برگذاری انتخابات نخستین شرط این است که از تنش میان نیروها باشد کاسته شود. شرایط انتخابات آزاد وقتی مهیاست که همه بلد باشند با هم حرف بزنند و بتوانند به حرف زدن ادامه دهند (این حرف ریچارد رورتی فلیسوف فقید امریکایی است که تاثیر تداوم گفتگو را مهم تر از خود گفتگو می دانست. او می گوید تداوم گفتگوست که آزادی را میسر می کند)

نیروهایی که دیگران را بایکوت می کنند به سیمای آزادی خدشه می کشند. و کسانی که چنین کنند پای صندوق های رای هم خواهان مشارکت بایکوت شدگانشان نخواهند شد.

همین الان صحنه مصر پیش روی ماست. دعوا بر سر این است که کدام نیروها حق شرکت دارند. هم نظامی ها و هم اپوزیسیون دارد می گوید طرف مقابل نصف بیشترش حق شرکت ندارد چون سابقه آن چنانی دارد. در عراق هم همین بساط بود. هنوز هم هست. فرض بگیرید همین امروز جمهوری اسلامی اصلا نیست. آیا «بقیه» به حضور «بقیه» در پای صندوق های رای با حقوق مساوی تن می دهند؟ جواب این سوال اصلا مشکل نیست. مناسبات حاکم میان «بقیه»‌ اصلا طوری نیست که «بقیه»‌ بتوانند مشارکت کنند. همین امروز اکثریتِ بزرگِ سرنگونی طلبان در پیش وجدان خود کاملا قانع هستند که اگر این رژیم را سرنگون کنیم، هرگز نباید بار دیگر به این «این آدم خورها» حق شرکت در انتخابات و عوام فریبی مجدد داشته باشند.

نیروهای سیاسی بردباری که قابلیت همنشینی و گفتگو و فهم همدیگر را داشته باشند از آسمان برای کشور ما نازل نخواهند شد. آنها که به آن حد از تحمل میرسند که حضور «دیگری» را پای صندوق رای تحمل کنند قطعا بر بستر تجارب و میراثی که همین نیروهای عملا موجود بر جای می گذارند سیاستِ مدرن را می آموزند. بند ناف آنها قطعا به یکی از همین نحله های عبوس امروزین ما خواهد رسید، درست همانگونه که بند ناف همه ما به نسل دیروز بسته بوده است.

کسی که استراتژی انتخابات آزاد را پیش می کشد ولی وظایف مربوط به نرم کردن و تحمل پذیر کردن شرایط سیاسی را به بعد از پایان دادن به این رژیم می خواهد شروع کند کسی نیست که نهادینه کردن انتخابات آزاد را پی می گیرد. او در واقع می خواهد با انعقاد یک قرار داد سیاسی (تعهد به تقسیم قدرت از طریق برگزاری انتخابات آزاد) فعلا نیروی کافی برای برداشتن «مانع اصلی» مهیا کند. موضوع یک چنین استراتژی نرم کردن فضا و تحمل پذیر کردن شرایط برای حضور همگان پای صندوق های رای نیست. موضوع این استراتژی موکول کردن جنگ به بعد از پیروزی بر خصم امروزین است.

برخی برگداری یا عدم برگداری انتخابات آزاد تابع تناسب قوا میان حکومت و مخالفان می دانند. برخی دیگر فکر می کنند برگدار نشدن انتخابات آزاد به «ماهیت حکومت» بستگی دارد. اما این ارزیابی ها دقیق نیست. برگداری یا عدم برگداری انتخابات آزاد قبل از همه به نوع مناسبات نیروهای سیاسی عمده ی کشور بستگی دارد. با این حد تنش میان نیروهای سیاسی، اگر تناسب قوا هم به هم بخورد انتخابات آزاد برگزار نخواهد شد. ایکاش نه در باره تناسب قوا میان حکومت و مخالفان، که از تناسب قوا میان حکومت و نهادهای مدنی سخن گفته می شد. تجربه بشری نشان می دهد که آنجا انتخابات آزاد پدیده ای نهادینه است که نهادهای مدنی واقعا قدرتمند باشند.

هیچ ضابطه تاریخی، ایدئولوژیک یا هویتی ماهیتی برای همکاری کردن یا همکاری نکردن با نیروهای سیاسی دیگر، اعم از اسلام گرا، سلطنت طلب، مجاهد، کرد یا طرفدار غرب و شرق را قبول ندارم. ضابطه ای که معیار است تنها یک چیز است: همسویی در استراتژی. همه نیروهایی که موضوع استراتژی سیاسی خود را بستر سازی «برای همزیستی همه مولفه های سیاسی کشور» قرار می دهند می توانند جدا از سوابق هم با هم همکاری داشته باشند. روی واژه «همه»‌ تاکید می کنم. زیرا این شرط اصلی است. با این معیار کسانی که در برای بسط گفتگو میان حکومت و مخالفان و کاهش از میزان هراس متقابل را جزو استراتژی خود قرار نمی دهند، برعکس تشدید هراس طرفین از همدیگر را «مفید» ارزیابی می کنند نیز دیرتر یا زودتر راه همکاری با همدیگر را پیدا خواهند کرد.

بحثِ «گفتگو با شاهزاده» با بحثِ «استراتژی انتخابات آزاد» رابطه ای جداناشدنی دارد. درست به همانگونه که «بحث گفتگو با خامنه ای»‌ و بحثِ «استراتژی انتخابات آزاد» رابطه ای گسست ناپذیر دارند. این که کاظم علمداری می نویسد ترویج گفتگو پایه ای ترین تلاش در راه دموکراسی است حرفی کاملا سنجیده است. تنها محدودیتی که در سخن اوست این است که او دامنه این گفتگو را در درون صفوف گسترده اپوزیسیون، از اصلاح طلبان تا سلطنت طلبان، محصور می کند. حرف او بیانِ کامل استراتژی انتخابات آزاد بود، هرگاه طیف های گسترده نیروهای حاکم، به شمول رهبر جمهوری اسلامی ایران، را نیز به دایره گفتگو فرا می خواند.

فرخ

****

حبیب پرزین

فرخ عزیز

در ادبیات گذار به دمکراسی چیزی بنام استراتژی انتخابات آزاد وجود ندارد. اگر وجود داشت بخصوص دوستانی که من میدانم بدنبال آن خیلی جستجو کرده‌اند، آنرا بما نشان میدادند. چرا چنین چیزی وجود ندارد؟ برای اینکه در تمامی راههای قابل تصور برای رسیدن به دمکراسی در پایان انتخابات آزاد انجام میگیرد. در تلاش برای دمکراسی از طریق اشغال نظامی (نمونه عراق) از اولین کارها بعد از اشغال برگزاری انتخابات آزاد بود. در مدل انقلابی رمانی انتخابات آزاد برگزار شد. در مدل تحول از بالا مجارستان انتخابات آزاد برگزار شد. همینطور در تمامی مدلهایی که جنبه‌هایی از این اشکال را داشته‌اند هم انتخابات آزاد برگزار شده. حتی اگر بخاطر دمکراسی کودتا هم بشود باز باید بعد از آن انتخابات آزاد برگزار بکنند. بدین ترتیب استراتژی انتخابات آزاد هیچ راه معینی را نشان نمی‌دهد، چون همه راه‌ها به انتخابات آزاد ختم می‌شوند.

از آنجایی که هر تغییر دمکراتیکی اجباراً باید از طریق انتخابات آزاد عملی بشود، هیچ جریان دمکراتیک یا حتا نیمه دمکرتیکی که مخالف آن باشد وجود ندارد. اصلاح طلبان از رفسنجانی تا کروبی، ملی مذهبی‌ها، جمهوری خواهان سکولار، طیف طرفداران جنبش توده‌ای بدون خشونت تا مبلغان انقلاب و حتا طرفداران آشکار و پنهان اشغال خارجی، همه معتقد به انتخابات آزاد هستند. اگر قرار است وحدت همه این جریانات سیاسی حول هدف نهایی باشد و نه راه رسیدن به آن، چرا نباید از وحدت حول دمکراسی صحبت کرد. که هدفی روشن و دقیق است. میدانی که انتخابات آزاد لزوماً به معنی دمکراسی نیست. در کمون پاریس هم انتخابات آزاد برگزار شد ولی دیکتاتوری پرولتاریا بود و نه دمکراسی.

آنچه را که تو بنام استراتژی انتخابات آزاد توصیف کردی نه استراتژی است نه نامش انتخابات آزاد. نام دقیق آن آشتی ملی است. که اروپایی‌ها آنرا «قرار داد»می‌نامند. آشتی ملی شکل شناخته شده گزار به دمکراسی است. آشتی ملی برخلاف انتخابات آزاد، روش معینی است که حساب خودش را از طرفداران اشغال و انقلاب و نظایر آن جدا می‌کند. علت اینکه شعار آشتی ملی برخلاف انتخابات آزاد طرفداران زیادی ندارد، این است که نمیتوان هم آشتی ملی را تبلیغ کرد و هم ژست انقلابی گرفت. آن بخش ازطرفاران انتخابات آزاد که از یک طرف آنرا راه مسالمت آمیز می‌نامند ولی از سوی دیگر انتخابات آزاد را با برچیده شدن ولایت فقیه عملی میدانند، این تناقض را فقط با یک شعار گنگ مانند انتخابات آزاد می‌توانند حل کنند، آشتی ملی جایی برای ابهام باقی نمی‌گذارد.

انتخابات آزاد استراتژی نیست، حتا آشتی ملی هم با وجود اینکه روش معینی را انتخاب می‌کند، هنوز استراتژی نیست. برای اینکه موضوع اصلی استراتژی نیروها هستند. نیروهایی که برای تحقق دمکراسی تلاش می‌کنند و نیروهایی که در مقابل آن قرار گرفته‌اند و رابطه و تعادل این نیروها. استراتژی چگونگی آرایش و تقابل نیروهای ما در مقابل نیروهای حریف است. برای درک درست استراتژی باید یک بازی که در آن دو یا چند بازیگر در مقابل هم تلاش می‌کنند را بررسی کرد. مانند بازی فوتبال در این بازی باید علاوه بر مهارتهای فردی به دهها تاکتیک و استراتژی جمعی هم مسلط بود. اینکه کدامیک از آنها بکار خواهند آمد در جریان بازی روشن می‌شود و از قبل قابل پیش بینی نیست. مهم آماده بودن برای هر شرایطی است.

شاد باشید

حبیب پرزین

*****

بابک امیر خسروی

دوست ارجمندم فرخ، پس ازسلام!

صادقانه بگویم، شگفت زده ام که تو مقصود دوستانی را که شعار«انتخابات آزاد» را مطرح ساخته اند، هنوزدرنیافته ای؟ آیا این «تجاهل عارف» است یا علت دیگری دارد؟ برخلاف آنچه تومی پنداری، از منظرآنها، معنای شعار«انتخابات آزاد» طراحی« یک طرح استراتژی و تاکتیک برای نهادینه کردنِ انتخابات آزاد»، نیست. یعنی فراهم کردن شرایط سیاسی که درآن، برگذاری همۀ انتخابات ها درشرایط آزاد، میسرباشد؟ مثلاً درمورد: انتخابات ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی، شوراها ومجلس خبرگان وغیره!

تو دربارۀ فواید نهادینه شدن انتخاباتی که درشرایط آزاد برگذارشود، مثلاً نظارت استصوابی نباشد، مطبوعات آزادباشند، احزاب آزادباشند، تبعیض نباشد، صحبت می کنی. ولی این مطالب ربطی به شعار«انتخابات آزاد»، ندارد که برخی ازدوستان ما مطرح می کنند وتازگی هم ندارد. آنها خواستاربرگذاری یک انتخابات آزاد زیرنظرناظران بین المللی هستند که باید دربارۀ رژیم مطلوب مردم درلحظۀ آن انتخابات تصمیم بگیرد. انتخاباتی که نقشی درمقام «همه پرسی» دارد نه انتخابات عادی! بی آنکه روشن بگویند، چنین استنباط می شود که هدف این دوستان ازانتخابات آزاد، (Régime Change) است. راه تحمیل چنین «انتخابات آزاد»را بررژیم حاکم، تاکتیک«محاصرۀ مدنی» که یک اصطلاح نظامی است، پیشنهاد می کنند. درطرح این دوستان، دستکاه حاکمه نقشی جزتسلیم به خواست انتخابات آزاد زیرفشارتوده های مردم ندارد.

امیدوارم من اشتباه می کنم ونظراین دوستان رادرست نفهمیده ام. جا دارد آقای گنح بخش که طراح آنست، این سوء تفاهمات را مرتفع بکند. روشن بگوید انتخابات آزاد پیشنهادی آنها، چه وظیفه ای برعهده دارد؟

ارادتمند بابک امیرخسروی

06/05/2012

*****

فرخ نگهدار

دوست ارجمند بابک عزیز و گرامی

ممنون از اظهار نظر.

بابک جان من در ابتدای نوشته ام تصریح کرده بودم که درک واحدی از آنچه "استراتژی انتخابات آزاد" مطرح شده وجود ندارد. مساله تجاهل عارف نیست. من می دانم و می دانستم که برخی دوستان در سجا مراد دیگری از آنچه «استراتژی انتخابات آزاد» می نامند ارایه می دهند. مراد آن دوستان از «استراتژی انتخابات آزاد»‌ که شما هم به آن اشاره کرده ای این است که: همه نیروهای اپوزیسیون از راه «محاصره مدنی» به حکومت متحدا فشار بیاورند که قبول کند که زیر نظارت بین المللی در ایران انتخابات آزاد برگزار شود. این که برخی از دوستان در سجا به غلط نام استراتژی سیاسی خود را «استراتژی انتخابات آزاد» گذاشته اند دلیل این نمی شود که هیچ استراتژی سیاسی روشنی برای فراهم کردن شرایط برای انتخابات آزاد وجود نداشته باشد. در پائین خواهیم دید که چرا استراتژی دوستان با یک استراتژی سیاسی برای بستر سازی برای انتخابات آزاد زاویه دارد و چرا و چگونه می توان و باید یک استراتژی سیاسی واقع بینانه و متضمن مقصود برای بستر سازی و فراهم آوردن شرایط برای انتخابات آزاد طراحی کرد.

همه می دانیم که، در نوشته های دوستان در سجا، نه در باره یک نقشه راه برای فراهم کردن زمینه انتخابات آزاد سخنی روشن دارد و نه در این مورد که زمینه مذکور را باید در همین حکومت هموار کرد یا در حکومت بعدی سخنی گفته شده است. لذا به هیچ تعبیر نمی توان آن را یک استراتژی برای تحقق شرایط انتخابات آزاد قلمداد کرد.

مراد امیر گنج بخش و رضا سیاووشی از آنچه تحت عنوان «استراتژی انتخابات آزاد» بیان می کنند در واقع تلاش برای رسیدن به نوعی توافق میان همه نیروهای سیاسی مخالف وضع موجود است بر سر شیوه تشکیل حکومت. مراد این دوستان این است که همه مخالفین جمهوری اسلامی با هم توافق کنند که نوع و ترکیب حکومت از طریق صندوق رای، با نظارت بین المللی و با تضمین حق مشارکت تمام نیروها، تعین شود. معنای این سخن سخنی کاملا روشن است و برای همه دموکراسی خواهان هم کاملا پذیرفتنی است. همان طور که گودرز اقتداری هم نوشته است: فقط مستبدین و سلطه جویان ممکن است در عمل مخالف آن باشند.

بنابراین واژه «استراتژي»‌ را دوستان سجا بجا بکار نمی برند. آنچه در سجا تحت عنوان «استراتژی انتخابات آزاد» اعلام می شود در واقع «هدف استراتژی» است و نه خود استراتژی.

آنچه امیر گنج بخش و رضا سیاوشی می گویند یک استراتژی سیاسی است. اما نه برای بستر سازی برای انتخابات آزاد. استراتژی آنان، به استنباط من، این است که همه نیروهای مدافع انتخابات آزاد را برای به دست گرفتن قدرت باید با هم متحد کرد و پاسخ به این سوال، که انتخابات آزاد مطالبه ای از همین حکومت است یا از حکومت بعدی، را به همان اتحاد واگذار واگذار نمود.

و من، بابک جان، درست عکس این دوستان فکر می کنم.

فکر من این است که فقط کسانی می توانند و باید با هم متحد شوند که مصمم اند در همین حکومت و از همین امروز برای بستر سازی برای انتخابات آزاد، تا هرجا که ممکن است، تلاش کنند. هیچ گاه معتقد نبوده ام و قبول ندارم که کسانی که معتقدند برای برگذاری انتخابات آزاد اول باید این حکومت را از سر راه برداشت، می توانند با کسانی که با وجود جمهوری اسلامی می خواهند نظامات انتخاباتی موجود را به سمت آزادی بیشتر و مشارکت بیشتر سوق دهند نیروهایی هم فکر یا همسو هستند و می توانند با هم در این زمینه همکاری سیاسی داشته باشند.

تفاوت نظر فوق قطعا به یک تفاوت نظر جدی تر فرا می روید. تفاوت نظری که به جدایی نابهنگام این دوستان از اجا انجامید: معتقدم به همان اندازه که کاستن از فضای خصومت، بد فهمی، و انگ زنی labelling، میان گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایران اهمیت دارد (و در تاکید بر این اهمیت من و امیر و رضا و کاظم همه هم نظریم) به همان اندازه کاستن از فضای تنش و تخاصم و دشمن انگاری و ترس میان گروه های اپوزیسیون جمهوری اسلامی و حاکمان بر جمهوری اسلامی هم حائز اهمیت است. آرزویم این بوده و هست که احتیاط و توجهی که در سخن و در رفتار امیر و کاظم و رضا نسبت به گروه های غیر جمهوریخواهِ مخالف جمهوری اسلامی هست، نسبت به رهبران جمهوری اسلامی ایران هم دیده می شد.

هم عقل سلیم و هم تجارب ما ثابت می کند که در هیچ کجای دنیا نیروهایی که با هم اختلاف وجودی existential دارند، اگر زورشان برسد حق یک دیگر را برای شرکت در انتخابات مراعات نمی کنند. محور اصلی هر استراتژی سیاسی برای سوق شرایط حاکم بر کشور به سمت انتخابات آزاد - از نظر من - همانا تلاش برای ریختن ترس نیروهای سیاسی از به حکومت رسیدن دیگری است. و هسته اصلی این محور همانا مداوم کردن و نهادینه کردن دیالوگ میان آن نیروهاست. اصلا بیهوده و تصادفی نیست که در تمام جوامع دموکراتیک مهم ترین و پایه ای ترین رکن آزادی همانا آزادی بیان شناخته شده است.

راست این است که هم از «شرایط مطلوب برای انتخابات آزاد» و هم از «شیوه هموار کردن راه برای انتخابات آزاد» در بین ما دو درک متفاوت وجود دارد. من نام آنچه را که دوستان در سجا آن را «استراتژی انتخابات آزاد» نهاده اند استراتژی انتخابات آزاد نمی گذارم. نام آنچه آن دوستان می خواهند «اتحاد میان نیروهای معتقد به انتخابات آزاد برای کسب قدرت و توزیع آن بر اساس انتخابات آزاد» است.

من در اعتقاد این دوستان و دیگر متحدانشان به انتخابات آزاد هیچ تردید ندارم. آنها واقعا قصد دارند «تناسب قوا» میان اپوزیسیون و حکومت را شکسته و انتخابات آزاد در ایران برگزار کنند. اما مگر «توازن قوا» تنها مانع نهادینه نشدن انتخابات آزاد در ایران است؟ مگر در عراق توازن قوا شکسته نشد؟‌ مگر در سوریه و لیبی توازن قوا شکسته نشده؟ مگر انقلاب بهمن توازن قوا را نشکست؟ حرف مهدی فتاپور راست است که می گوید: با درکی که سازمان های اصلی سیاسی ایران در ایام پس از انقلاب از مقاصد یک دیگر داشتند، با آن سطح از بدگمانی و زیادت طلبی همگانی، حتی اگر دست بالا را هم پیروان آیت الله خمینی نمی گرفتند و مجاهدین و سلطنتی ها و چریک ها فائق تر از این می بودند باز هم بسیار بعید بود که همه گروه ها حق وحقوق دیگران را برای مشارکت محترم می شمردند.

برای مشارکت سیاسی همگانی باید مناسبات میان نیروها دگرگون شود و نه فقط تناسب قدرت اجتماعی و سیاسی میان آنها.

انتخابات آزاد را دگرگونی در تناسب قوا میان حکومت و مخالفین نهادینه نمی کند. انتخابات آزاد را دگرگونی در مناسبات نیروهای سیاسی عمده در کشور نهادینه می کند.

من تا این جا به بخش مهم دیگری از تفاوت ها با استراتژی سیاسی برخی دوستان در سجا اشاره نکردم. بخشی که به همسویی یا ناهمسویی با فشارهای خارجی علیه جمهوری اسلامی ایران باز می گردد. میدانیم که بخشی از نیروهایی که دوستان در سجا جزو نیروهای متحد «استراتژی انتخابات آزاد» در نظر می گیرند کسانی هستند که معتقدند برای شکستن تناسب قوای موجود میان حکومت و مدافعان انتخابات آزاد می توان و باید از فشارهای بین المللی علیه جمهوری اسلامی نیز بهره گرفت. منظورم کسانی است که فشار بیشتر بر جمهوری اسلامی را از جمله در مساله هسته ای، از جمله در انتقال بازار نفت کشور به کشورهای حاشیه جنوبی خلیخ فارس، از جمله حمایت فعال تر از ارتش آزاد سوریه، و چیزهای دیگر را جزئی از پروژه شکستن تناسب قوا میان حکومت و مخالفین و به سود انتخابات آزاد تصور می کنند.

و همه ما به خوبی آگاهیم که کسانی که برای شکستن توازن قوا میان خود و حکومت به افزایش فشار خارجی دل می بندند با تقسیم ایرانیان به نیروهای چشم دوخته به شرق و غرب به بی اعتمادی و تقابل میان آنان دامن می زنند. آنها با این کار چشم انداز انتخابات آزاد را باز هم دورتر می برند.

و می دانم که من و تو با اکثریت بزرگ فعالان اجا در این عرصه عمیقا همدلی داریم.

سلامت و سبز باشی

******

رضا سیاوشی

چه اشکالی دارد اگر درک های متفاوت از استراتژی انتخابات آزاد وجود داشته باشند. آیا گناه یا خطا است. چه بسا آینده نشان دهد که درک دیگری بجز درک ما صحت داشته است. همچنان که گذشته نشان داده است. می توان نشان داد که از 4-5 سال پیش که استراتژی انتخابات آزاد بصورت کنونی طرح شده ، آهسته ولی پیوسته در حال گسترش و فراگیری بوده است. این گسترش تنها به خارج و یا آپوزیسیون هم محدود نبوده ، سخنان تاج زاده و یا محمدرضا خاتمی و حتی سخنان خود محمد خاتمی و شروطش، و مقاله اخیر اشکوری در مخالفت، نشان از گستره این دیسکورس- چه موافق و چه مخالف- دارند. بنا براین خواهی نخواهی یک دیالوگ عمومی به گرد آن در سایت های خارج و حتی داخل شکل گرفته است . ایمیل لیست حاضر هم می تواند این دیالوگ را در خود بازتاب دهد، یا می تواند تصمیم بگیرد که به آن نپیوندد. نوشته فرخ را هم من در همین راستا درک می کنم. برای اینکار باید تلاش کرد تا دو یا سه نظر روشن در مقابل هم فرموله شوند. برای اینکار نیاز به یک دیالوگ هدفمند و سیستماتیک و محدود به درک های متفاوت از استراتژی انتخابات آزاد، و موافقت یا مخالفت با آن است. نه به قصد آنکه تئوری ها و تز های ما یکی شوند- که اگر بشوند هم اشکالی ندارد.- بلکه مهمتر آنکه تز های متفاوت در تقابل نظری با یکدیگری تدقیق شوند و تکامل یابند. تصور من این است که امروز همه ما به این نتیجه رسیده ایم که شیوه رایج در سابق که «اول بگو اصلاح طلبی یا برانداز تا ببینم با تو حرف بزنم یا نزنم» دیگر کار ساز نیست، در گذشته هم نبوده است. .

در مورد مخالفین استراتژی انتخابات ازاد هم پک اشاره کوتاه بی فایده نیست. از میان مخالفین استراتژی انتخابات آزاد، دست کم بخشی (نه همه ) دلیل مخالفت اشان آنست که اساسا" ضرورت داشتن استراتژی را قبول ندارند یا نسبت به مفاهیم حوزه استراتژی بی توجه یا نا آشنا هستند . آنها با «استراتژی» مخالفند ، با هر نوعش! نشانه اش هم آنستکه در مقابل استراتژی انتخابات ازاد هیچگاه خودشان استراتژی آلترناتیوی ارائه نمی دهند.

در نهایت بحث اصلی و سودمند بر سر رقابت دو یا چند استراتژی گذار در حوزه نظری است. اما استراتژی رقیب انتخابات ازاد کدام است؟

*******

بابک امیر خسروی

دوست ارجمندم آقای سیاوشی، پس ازسلام فراوان!

پرسش اصلی ومشگل این نیست که«درک های متفاوت ازاستراتژی انتخابات آزاد وجود داشته باشند» یانه. خواهش می کنم درنظرداشته باش که استراتژی انتخابات آزاد که شما ازآن سخن می گوئید، ازنوعِ برخی آیۀ هایِ آبسترۀ قرآنی نیست که تعبیروتفسیرهای گوناگون ازآن مجازباشد.

شعار«انتخابات آزاد» اگرمی خواهد استراتژیِ سیاسی فراگیرباشد ومردم را تجهیزکند ومردم ونیروهایِ سیاسی رابه پیکاروجانفشانی وادارد، دردرجۀ اوّل باید روشن وساده وهمه فهم ومورد پذیرش وقابل اجرا باشد. چگونه می شود دورِشعاری حلقه زد وآن را به موتورتحرکات سیاسی ـ اجتماعی مبدل کرد، که هرکس تفسیرودرک خاص خودراازآن دارد؟

سیاوشی عزیز! گمان کنم وقت آن رسیده است که شما ویاآقای امیرحسین، طرح رابازکنید وتوضیح بدهید. ودرضمن آن، لطف کرده، چند نکتۀ زیررا نیزروشن کنید:

1 ـ اگرمدّ نظرتان حرکاتی ازنوعِ خیزش های کورخیابانی نیست، که فکرکنم چنین نباشد؟ پس فکرمی کنید درنبود حداقل آزادی ها، چگونه می توان نقشۀ راه «محاصرۀ مدنی» راعملی ساخت؟ وبا کدام ایزار؟ اگرمعتقد هستید که درگام اول تامین حداقل آزادی ها درکشورالزام آوراست، وبدون دستیابی به آن تحقق پروژۀ محاصرۀ مدنی ناممکن ویا دشواراست. پس چرانقشۀ راهی برای دستیابی به آن رادرحال حاضرمطرح نمی کنید که نیروهای گسترده ای درایران خواهان آنند؟

2 ـ هنگامی که «محاصرۀ مدنی» پیشنهادی شماموفق گردید ورژیم تسلیم شد وبه برگزاری «انتخابات آزاد» مورد نظرشما تن داد؛ موضوع آن انتخابات چه خواهد بود؟

3 ـ آیاپروژۀ شما اساساً راهکاری دردرون جمهوری اسلامی است، یا درورایِ آن وباتحمیل آن ودرواقع، بانادیده گرفتن دولت برسرکاروتسلیم آن؟

پرسش آخر!

دوست عزیزم! آیا واقعاًفکرمی کنی پیوندمفهومی میان طرح شما؛ بامثلاً پیش شرط های محمد خاتمی برای برگذاری انتخابات مجلس شورای اسلامی درشرایط نسبتاً آزاد ویا سخنان تاج زاده ومحمدرضا خاتمی وجود دارد؟ پیشنهاد آنها درراستای احیاء مواد به فراموشی سپرده شدۀ قانون اساسی جمهوری اسلامی است؛ حال آنکه طرح شما درگذارازاین قانون اساسی، ودرنفی آنست!

قربانت بابک 08/05/2012

*********

مهدی فتاپور

فرخ و رضای عزیز

اینکه یک استراتژی بتواند نیروهایی با اهداف مختلف را حول یک راستا متشکل کند نشانه قدرت آن است ولی این در صورتی است که تدوین کنندگان آن استراتژی با همین منظور راستای معینی را مورد تاکید قرار دهند و بقیه عوامل را مسکوت بگذارند این امکان را پدید آورند که نیروهایی را که دریک یا چند راستا همسو هستند با هم متحد شوند ولی استراتژی های طرح شده برای انتخابات آزاد با این هدف تدوین نشده و چنین خصوصیتی ندارد و مشکل درک های متناقض و یا متضاد از آن است و نتیجه تنها اغتشاش و دشوارشدن بحث هاست. فکر نمیکنی رضا جان باید دنبال یافتن مشکل بود.

شما رضا گفته اید که بخشی ازدوستان ضرورت داشتن استراتژی را قبول ندارند یا نسبت به مفاهیم حوزه استراتژی بی توجه یا نا آشنا هستند از دوستان خواسته اید که استراتژی های خود را ارائه دهند. و یا بگویند که استراتژی ندارند. فکر میکنم اکثر گرایشها در اجا تا بحال مشخص کرده اند که میخواهند چه کنند. ولی مشکل امروزبین ما فقط تفاوت نظر در راهبردهای سیاسی نیست. متاسفانه کم نیست مفاهیمی که ما برداشت های کاملا متفاوتی از آنها داریم و در نتیجه وقتی با زبان متفاوت صحبت میکنیم فهم نظر دیگری دشوار و یا ناممکن میشود. وقتی شما از من میپرسید که استراتژی شما چیست برای من روشن است که ما باید ابتدا راجع به اینکه از استراتژی چه میفهمیم و با چه متدی با راهبردهای درازمدت برخورد میکنیم بحث داشته باشیم و من به همین دلیل در چند نوشته خود همان متدی که اسفندیار طبری مطرح کرد بکار گرفته ام و بدون بکار بردن این اصطلاحات تلاش کردم آنچه به نظرم میرسد را بیان میکنم.

سال گذشته هنگام شکل گیری سازمان جمهوریخواهان بعضی دوستان مثل مهرداد و بخصوص امیر در نوشته های خود طرح کردند یک گرایش نیرومند در اجا کسانی هستند (که منظورشان من نیز بود) فاقد استراتژی و سیاست هستند و میانه رواند. صرف نظر از تندی کلماتی که بکار گرفته شد ومن ناشی از فضای جدایی میدانم و نپسندیدم ولی در بطن این حرف یک واقعیت نهفته بود. من آنچیزی را که توسط خیلی از گرایشها بعنوان استراتژی و سیاست روشن عرضه شده و مرزبندی های دقیق با دیگران را ترسیم میکند تایید نمیکنم. از نظر من این روشها مطلق کردن یک سناریو برای آینده و تک عاملی کردن و یا ساده کردن گوناگونی روندهاست و طبیعی است که طرف مقابل متد مرا بی استراتژی بودن بداند. مثالی میزنم

بیست سال پیش در سازمان اکثریت امیر ممبینی و من طرحی بعنوان طرح اقلیت به کنگره ارائه دادیم که امیر ممبینی آنرا استراتژی موازی نامید. مطابق این طرح ما باید از یکسو برای تقویت و پیشبرد هر اصلاحی که به بهبود شرایط منجر میشود تلاش کرده و سیاست عملی امروز ما در این جهت باشد و از سوی دیگر با توضیح مشکلات ساختاری سیستم زمینه برای پذیرش وسیعتر و امکان پذیرشدن تغییرات بنیادین را در آینده آماده میکردیم. هم در آن کنگره و هم در سالهای بعد این طرح توسط هم بهزاد کریمی و هم بخصوص فرخ نگهدار (از دو زاویه ضد هم) بعنوان نمونه ای از نداشتن استراتژی و میانه بازی مورد حمله قرار گرفت. این سیاست ناروشن تر و مبهم تر از ایده های رادیکال و معتدل آنروز این سازمان نبود و امروز بخش عمده مخالفین آن مضمون آنرا پذیرفته اند ولی متد برخوردش فرق میکرد. اشکال من امروزاین نیست که دوستان با این طرح مخالف بودند بلکه اشکال این بود که این طرح سیاست نداشتن تلقی میشد. اشکال من این نیست که ما در تدوین استراتژی با هم اختلاف داریم اشکال من اینست که تدوین استراتژی تنها به متدی که امروز در درون نیروهای سیاسی غالب است محدود نمیشود.

مطابق این نوع برخورد از سیاست و استراتژی اوباما معلوم نیست میخواهد با ایران چه کند معلوم نیست میخواهد رژیم را سرنگون کند یا امتیاز بگیرد و سیاست و استراتژی را فقط باید در اسراییل و کره شمالی جستجو کرد. در حالیکه سیاست چماق و هویج هم خود یک سیاست است که اهداف استراتژیک معینی را تعقیب میکند و میتوان با آن مخالف یا موافق بود

من همین مشکل را در بحث های امروزی دارم. در طرح انتخابات آزاد که شما و امیر منتشر کردید شما سناریوی معینی را برای گذار ترسیم کرده و واکنش خودتان را به آن سناریو را تشریح میکنید. در طرح شما چگونگی دست یابی به آن سناریو مبهم است. فرخ طرحش (جدا از اسم که اگر من روی آن اسم بگذارم میگویم طرح مبارزه برای آزادی انتخابات از طریق مشارکت در انتخابات کنونی، اعمال فشار برای بازتر شدن تدریجی آن و بوجود اوردن فضای اعتماد بین هم نیروهای سیاسی چه پوزیسیون و چه اپوزیسیون) با تعاریف پذیرفته شده یک استراتژی، کامل و بی تناقض است ولی او هم فقط با یک سناریو بازی میکند. سناریویی که در ترکیه در حال پیشرفت است ولی در طرح او روشن نیست که اگر این ایده‏های خوب پیش نرفت چه بلایی سر این استراتژی میاید. در همین راستا خیلی دقیقتر (از نظر من نادرست تر) آقایان سازگارا و فرهنگ قاسمی دو پروژه یکی بنام پروژه رفراندوم و دیگری بنام پروژه انتخابات آزاد در سالهای اخیر ارائه داده‏اند که ممکن است اکثر دوستان فراموش کرده باشند. در این دو پروژه گامها و مراحل مختلف پیشبرد این دو استراتژی مشخص شده بود. امروز این دو پروژه که هر دو روی آنها خیلی کار کرده بودند و خیلی هم در میان برخی نیروها زمانی مورد استقبال قرار گرفت بی هیچ توضیحی فراموش شده است چرا که در همان یکی دو گام اول اتفاقی در ایران افتاد که در این دو پروژه پیش بینی نشده بود و آن هم شکل گیری جنبش سبز بود. در این دو طرح تصور میشد پس از شکست دو خرداد اصلاح طلبان حکومتی دورانشان تمام شده و وقتی این جنبش شکل گرفت تمام پروژه رفت روی هوا. یا جای دیگر بخشی از فرهیختگان و سیاستمداران کشور ما میروند در کنفرانس استکهلم و بر استراتژی انتخابات ازاد برای عبور از رژیم توافق میکنند و توجه نمیکنند که انتخابات آزاد یعنی پذیرش متدی با نتیجه نامعلوم. معلوم است که همه خواهان انتخابات برای بردند ولی از کجا معلوم که حتی اگر انتخابات رفراندوم باشد شما نبازید. این نوع بیان با نفس پذیرش انتخابات آزاد بیگانه است ولی اشکال در این نیست که دوستان (یا حداقل اکثر دوستان) در این زمینه تردید داشته باشند مشکل در خود متد است که این تناقض را شکل میدهد.

در همه این طرحها استراتژی یعنی پیشبرد و واکنش معین به یک سناریو و اگر کسی از این سیستم تبعیت نکند بی استراتژی و اسیر روزمرگی تصور میشود. باید حتما باید به این سوال که رژیم اصلاح پذیر است یا نه پاسخ آری یا نه داد. شما خود بهتر از من واقفید که چه سوالات بجایی در رابطه با استراتژی انتخابات آزاد شما مطرح شده. انتخابات آزاد هدفی است که با هر تحولی باید به آن دست یافت ولی شما از استراتژی انتخابات آزاد ترسیم یک سناریوی دلخواه برای دست یابی به آنرا مورد نظر دارید و همه سوالات، نقد آن سناریو و عمدتا گذاشتن یک سناریو دیگر بجای آن است. با حمله یا نقد سوال کنندگان مشکل حل نمیشود. مشکل خود مساوی دانستن استراتژی با یک سناریو و بعد بر اساس آن نیروها را به موافق و مخالف تقسیم کردن و بر اساس این دوگانه نیروها اتخاذ سیاست است. مشکل تلاش برای تعیین خطوط و واکنش نیروها در شرایط و تعادل نیرویی است که شکل نگرفته و معلوم نیست شکل بگیرد. مشکل ساده کردن صحنه بدو قطب (اصلاح طلب، برانداز ---- طرفداران و مخالفان استراتژی انتخابات ازاد---طرفداران و مدافعان دخالت کشورهای غربی) است. در واقعیت زندگی هم سناریوها در آینده دور متنوعتر است و هم صف بندی نیروها متنوعتر از این تقسیم بندی های ساده شده است و هم واکنش نیروهای سیاسی به تغییر شرایط متنوع و متغیر است. آنچه باید بر اساس سمت گیری های خود روی آن مکث کنیم و دقت بخشیم مسیرها و واکنش های ما در قبال تحولات امروز و آینده نزدیک است.

من دو ماه پیش برای مصاحبه ای از طریق اسکایپ به تلویزیون اندیشه دعوت شده بودم. گوینده که گویا مواضع مرا نمیدانست از من پرسید که شما چه طرح و پیشنهادی برای شکل گیری شورای انتقال دارید. من از این سوال حیرت کردم و گفتم حکومت که فعلا سرجایش است، شما دارید از الان بر سر تشکیل شورای انتقال طرح میریزید و اختلاف پیدا میکنید. از من بپرسید که چه کاری میتوانیم انجام دهیم برای این مردمی که برای احقاق رایشان به خیابان آمدند. چه کاری میتوان انجام داد که سایه جنگ از سر کشور ما برطرف شود. آن دوستان از من میخواستند نقشه راه کنار رفتن رژیم را ترسیم کنم و جوابهای مرا نمی توانستند بفهمند چون در سیستمی متفاوت با من فکر میکردند. من آنروز در بحث داغی که داشتم بیشتر متوجه شدم وقتی الفبای بحث ناروشن باشد بحث چقدر سخت است.

خلاصه کنم در طرحی که من از استراتژی در ذهن دارم گامهای امروز باید روشن و دقیق باشد و روندهای فردا کلی. راجع به فردا فقط میتوان از سمت گیری و سمت تاثیر گذاری خود بر روندهای اتی و خلاصه از انتخاب و سمت جانبداری خود سخن گفت و نه بیشتر

*********

حبیب پرزین:

آیا کشوری وجود دارد که بدون انتخابات آزاد به دمکراسی رسیده باشد؟

رضا سیاوشی عزیز

خوشحالم از اینکه به این بحث پیوستی، چون ممکن است بعضی نکات ناروشن حل بشوند. من چندسوال دارم

آیا کشوری وجود دارد که بدون انتخابات آزاد به دمکراسی رسیده باشد؟

چگونه میتوان بدون انتخابات آزاد به دمکراسی رسید؟ یا آلترناتیوهای انتخابات آزاد چه هستند؟

آیا فقط یک استراتژی انتخابات آزاد وجود دارد، یا استراتژیهای متفاوت انتخابات آزاد وجود دارد

چرا طرح بابک به استراتژی انتخابات آزاد نزدیک است اما طرح فرخ نیست؟ این قضاوت بر اساس مقایسه با کدام الگوی شناخته شده آکادمیک یا تاریخی صورت گرفته؟

*******************

اسفندیار طبری

باعرض سلام،

خطاب من به همه دوستان این مبحث است.

با توجه به تمامی بحثهایی که شده من از „استراتژی انتخابات آزاد“ این برداشت را کرده ام که اگر اشتباه است خواهش می‌کنم تصحیح کنید:

منظور از استراتژی در اینجا ، یک هدف دراز مدت است که راه رسیدن به آن را نیز در بردارد. به عبارت دیگر استراتژی در این مباحث هم راه است و هم هدف،از یک راه مشخص میخواهیم به هدفی مشخص برسیم.
منظور از „راه“ در اینجا رفتار اپوزیسیون در برخورد با رویدادها در ایران می‌باشد.
هدف در این مفهوم یک اوتوپی نیست ، بلکه شرطی است که بدون آن تحول و تغییر مشخصی غیر ممکن به نظر میاید.
انتخابات آزاد یک هدف مرحله ای است برای رسیدن به هدف اصلی‌ یعنی‌ دمکراسی.
من در این مباحث سه راه متفاوت دیده ام :
راهی‌ که رضا سیاوشی و کاظم علمداری به دنبال آن هستند: از آنجا که رژیم مخالف انتخابات آزاد است ، تمامی نیروهای سیاسی میتوانند حول این متحد شوند و از حکومت „بخواهند“ که تسلیم این خواسته شود.استراتژی انتخابات آزاد در مفهوم راه و برنامه این خواهد بود که برای رسیدن به تمامی شرایط‌ لازم برای رسیدن به انتخابات آزاد ، نظیر آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات ، خلع قدرت سیاسی ولی فقیه ، مجازات مسببین کشتارها رژیم و غیره. زیرا انتخابات آزاد به مفهوم تضمین نتایج آن نیز هست که با وجود یک دیکتاتوری نظیر ولی‌ فقیه غیر ممکن است.
برداشت که بابک امیر خسروی از انتخابات آزاد دارد: انتخابات آزاد در شرایت فعلی‌ یک اوتوپی است و اتحاد اپوزیسیو باید بر حول هدف انتخابات آزاد باشد، بلکه به طور پراگماتیک با بیروهایی در جامعه که توان تغییر در شرایط سیاسی راا دارند هر چند که حتی آنها نیز آنه خوهان انتخابات آزاد به مفهوم واقعی آن باشند.
برداشت فرخ نگهدار از انتخابات آزاد : همه نیروههای سیاسی میتواند حول این هدف متحد شوند ، شرط آن این است که این نیروها به دنبال آن باشند، که بر چهارچو ب حقوقی که رژیم به آن متعهد نیست ، رژیم را وادار به چنین رفتاری کنند، یعنی‌ رژیم زمانی‌ مجبور به اجرای این انتخابات شود.

( باز هم خواهش می‌کنم، اگرنظری را اشتباه بیان کرده ام ، اصلاح کنید )

اما نظر من:

استراتژی در مباحث مربوطه هنوز به مفهوم اصیل خود نرسیده است و به همین دلیل لازم است ، از آنجا که یک بحث تیوریک است، پایه های تیوریک آن را نیز به درستی مورد ارزیابی قرار داد. یک استراتژی سیاسی بر سه بعد استوار است : واقعیت اجتماعی ، بازیگران سیاسی و سطوح عقلانیت .

یک استراتژی سیاسی که با راه مشخصی به دنبال هدف مشخصی است باید با واقعیت های اجتماعی در هارمونی باشد. یکی‌ از واقیت های مهمی که به جنبش سبز انجامید،فقدان انتخابات آزاد در بافت استراتژیکی که نیروهای دمکرات به آن معتقد هستند نبود ، بلکه تقلب در یک انتخابات „کماکم“ آزاد در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی و اعلام قدرت ولی‌ فقیه بود. استراتژی انتخابات آزاد از این جهت که آیا نتیجه آن واقعا دمکراسی‌ باشد یا نه بسیار مبهم است. قبل از آن باید از نظر قانونی از سوی یک مجلس موسسان که نمایندگان آن به نوبه خود در یک انتخابات آزاد انتخاب شده اند، شرایط حقوقی چنین انتخاباتی تنظیم شده باشد، که مثلّا دوباره به یک دیکتاتوری دیگری نظیر جمهوری وایمر کشیده نشود و یا هر چهار سال یکبار ادامه پیدا کند و غیره. بنابر این به نظر من شرایط اجتماعی برای انتخابات آزاد یک استراتژی „کلان هدف“ است که با استراتژی پرژه ای قابل حل نیست.

از نظر بازیگران سیاسی استراتژی انتخابات آزاد نمیتواند همه راا در بر گیرد، زیرا بازیگران سیاسی بسیار هم در درون، حکومت، هم بیرون از آن در ایران، و هم در خارج تصورهای بسیار متفاوتی از آن دارند. که البته به نکته حبیب پرزین نیز اشاره کرده است: در همین لیست با چند استراتژی بسیار ناهمگون آشنا شده ایم…

یک استراتژی که تنها خود را به یک سطح عقلانیت محدود میکند، خود را در موقیت بسیار خطرناکی قرار میدهد. به طور مثل همه ما در کودکی بازی „قچی، سنگ، اتش ، کاغذ „ را میشناسیم. اگر یک بازیگر همواره قچی بگوید به امید اینکه طرف مقابل همیشه با کاغذ مسلح شود حتما خواهد باخت. اگر ما معتقد به رفتار سیاسی هستیم باید به دنبال استراتژی های متفاوتی باشیم. به این دلیل به نظر این درست نیست که از انتخابات آزاد که همه در نهایت به آن اعتقاد داریم یک پرژوه محدود سیاسی بسازیم.

اما پیشنهاد من:

اگر همه دوستانی که معتقدند با وجود سیستم های نظارتی موجود در درون حاکمیت نظیر شورای نگهبان یا مجلس خبرگان و ولی‌ فقیه تحول سیاسی به سوی انتخابات آزاد ممکن نیست، پس چرا خواهان حذف این نهادها به ویژه ولی‌ فقیه نباشیم؟ ولی‌ فقیه عمده ترین مشکل برای یک تحول سیاسی در جامعه است که در این مورد حتی نیروهای اصلاح طلب در درون ایران نیز شاکی‌ ندارند. ونام این پروژه را میتوان „ آزادی از دیکتاتوری فردی „ گذاشت . این میتواند یک پروژه در کنار پروژه های دیگر باشد که هر تغییر سیاسی راا در برمیگیرد.

که از آنجا که طولانی شد، اگر لازم بود در نوشته بعدی بیشتر در این باره خواهم نوشت.

*******

حبیب پرزین

با سلام به فرخ عزیز
من تاکنون نظر خودم را در باره استراتژی تغییرمطرح نکرده ام، امیدوارم تا آخر هفته آینده این کار را انجام بدهم

من با اینکه برای یک استراتژی جدید نامگذاری جدید هم بکنیم یا برای یک استراتژی شناخته شده با نام دیگر یک نام جدید ایرانی بگذاریم هیج مخالفتی ندارم. من با توجه به وجود استراتژیهای متفاوت با نام انتخابات آزاد فقط به گنگ بودن این نام اشاره کرده ام. در همین نوشته تو به دو استراتژی کاملاً متفاوت انتخابات آزاد اشاره شده. استراتژی انتخابات آزاد (فرخ) و استراتژی انتخابات آزاد(بابک) هردوی اینها یک وجه مشترک دارند و آن اینست که ابتدا باید روند لیبرالیزه کرده به پایان برسد و بعد مرحله دمکراتیزه کردن آغاز بشود، اما تفاوت آنها در این است که یکی نیروی اصلی تغییر را در خود حکومت می بیند و دیگری در جنبش توده ای و احتمالاً نیروهای اصلاح طلب در حاشیه حکومت

در مورد استراتژی های انتخابات آزاد دو نوع اختلاف وجود دارد اول اینکه عده ای مانند شما معتقداند که اول آزاد سازی سیاسی (لیبرالیزاسیون) و دوم شروع روند دمکراتیزاسیون گروه دیگری معتقداند که باید مستقیم وارد روند دمکراتیزه کردن شد. در مورد نیروهای مختلف تغییر هم نظرات متفاوتی وجود دارد. عده ای نیروی اصلی تغییر را در حکومت میبینند ، عده ای در جنبش توده ای و عده ای در فشار خارجی و اگر ترکیبات مختلف اینها را هم در نظر بگیریم آنوقت استراتژیهای انتخابات آزاد شماره 3 ، 4 و 5 و ...هم پیدا خواهد شد.. یعنی همین وضعیت کنونی که با خواست انتخابات آزاد یا با بیان نام استراتژی انتخابات آزاد به تنهایی هیچ چیز مشخصی نگفته ای و از آن اشتباه تر اینکه تصور کنی چون همه از استراتژی انتخابات آزاد صحبت میکنند میتوان بین آنها وحدت بوجود آورد

********

کاظم علمداری

برخی تقاوت ها و توافق ها برای دگرگونی آنطور که من می فهمم:
فرخ نگهدار از یکسو به سیاووشی و از سوی دیگر به امیرخسروی نزدیک است. او هم به استراتژی انتخابات آزاد و هم به پیش شرط های انتخابات آزاد تکیه می کند. او می خواهد با همه نحله ها، از جمله رژیم گفتگو کند. او فرض را برآن نهاده است که رژیم هم یک نحله است و اهل گفتگو. این امر سبب می شود طرح او از دیگران جدا بیفتد. او گفتگو را برای تامین پیش نیازهای انتخابات آزاد لازم می داند.
بابک امیرخسرویاستراتژی مبارزه با رژیم را به مراحل مختلف تقسیم می کند. پیکاربا رژیم در مرحله نخست برای آزادی های اولیه مانند آزادی قلم و بیان (پیش نیازهای انتخابات آزاد) است. مرحله بعدی خواست انتخابات آزاد طرح می شود. رفع سایر مشکلات برای برقراری حاکمیت مردم، از جمله جدایی دین و دولت و پایان بخشی به ولایت مطلقه فقیه در مراحل نهایی انجام می گیرد.
رضا سیاووشی باید از خواست منطقی، قانونی، خالی از خشونت انتخابات آزاد برای چالش رژیم و سازماندهی مردم استفاده کرد. برخورد او به این خواست استراتژیک است. به این معنا که تا عملی شدن این خواست باید این شعار حفظ شود. فرض او این است که رژیم دیگر رأی اکثریت را ندارد و در رقابت انتخاباتی آزاد نهایتا بازنده خواهد بود و جامعه با هزینه کم به دمکراسی می رسد.
امیرحسین گنج بخش می خواهد با شعار انتخابات آزاد، نهاد های مدنی بوجود آورد که ضمن محاصره و درتنگنا قرار دادن خالی از خشونت رژیم با این نهاد ها، دمکراسی آینده را هم تضمین کند. (دمکراسی بدون نهاد های مدنی دوام نمی آورد)
حبیب پرزین، استراتژی انتخابات آزاد را درست نمی داند و بر آشتی ملی تکیه می کند.
کاظم علمداری گفتگو با رژیم، حتی اگرممکن باشد، شطرنج با گوریل است. آشتی ملی منوط به تناسب قوا یا درماندگی رژیم است، که فعلا وجود ندارد. ریشه استبداد دینی ادغام دین و دولت و مقام مادام العمری ولایت مطلقه فقیه است. دیکتاتوری در هیچ جامعه اجازه انتخابات آزاد و شکل گیری پیش نیازهای آن را نداده است. اما انتخابات آزاد خواستی قانونی، خالی از خشونت و مردم پسند است ومی تواند درخدمت رشد جنبش های اجتماعی قرار بگیرد. تنها جنبش های اجتماعی حریف دیکتاتوری می شوند. بنابراین جنبش سبز را باید دوام و قوام بخشید.
رژیم جمهوری اسلامی انتخابات آزاد و پیش نیازهای آنرا اهرم از دست دادن قدرت انحصاری خود می بیند. بنابراین، با تمام توان مانع آن می شود. آنها سهیم کردن نیروهای متزلزلی مانند خاتمی درقدرت را صدمه به ساختارقدرت انحصاری خود می بینند. تنها ادامه وضعیت کنونی را می پذیرند و به جای گفتگو و کنار آمدن با مخالفان، سرکوب را راه حل مشکل خود می دانند.
اگر برداشت من نادرست است می بخشید. لطفا اصلاح کنید

*******

مهدی فتاپور

کاظم جان در جمعبندی تو یک برخورد مورد توجه قرار نگرفته. من در اینجا این برداشت از استراتژی و انتخابات آزاد را مینویسم

انتخابات آزاد یکی از اهداف استراتژیک اجاست که مجموعه به هم پیوسته آن در بیانیه ده ماده‏ای اجا منعکس گردیده. در سالهای اخیر بدلیل رشد تمایل به مشارکت در حیات سیاسی بالاخص توسط اقشار میانی این خواست مورد توجه وسیعتری قرار گرفت و بهمین دلیل درست آنست که بعنوان خواست مرکزی نیروهای دمکرات مورد تاکید قرار گیرد. امروز در این راستا خواست مشخص تامین پیش شرط های انتخابات آزاد و تامین آزادی انتخابات میتواند همسو کننده وسیعترین نیروهای خواهان تحول باشد.

استراتژی اجا تکیه بر جنبش های مدنی، تلاش برای تحقق رفرمهایی که بتواند در وضعیت زندگی مردم و یا باز شدن فضای سیاسی موثر باشد و تلاش برای تغییرات بنیادین سیاسی و تحقق اهداف استراتژیک اجا با کمترین تلاطم های اجتماعی است

توضیحات :

1 - من در رابطه با خواست های مشخص امروز تامین آزادی انتخابات را ذکر کردم و هدفم تاکید بر نسبی بودن آزادی انتخابات و روند تامین آنست. شاید بتوان واژه بهتری در این رابطه بکار برد

2 – خواست های استراتژیک دیگر ما که در ده ماده همایش اول منعکس گردیده مثلا رفع تبعیض یا غلبه بر فساد یا تعدیل شکافهای اجتماعی زیر مجموعه خواست انتخابات آزاد نیست. مبارزه برای تحقق این خواسته ها نباید تحت الشعاع مبارزه برای انتخابات آزاد تلقی شده یا بگونه ای بر خواست آزادی انتخابات تاکید گردد که این تصور بوجود آید پیگیری آنان بدوران پس از تحقق انتخابات آزاد موکول میگردد

3 انتخابات آزاد و خواسته های مشخص ناشی از آن که ذکر شد، در شرایط کنونی وِیژگی مرکزی یافته این تصور که یک خواست استراتژیک میتواند همواره نقش مرکزی در خواسته های ما داشته باشد نادرست است و میتواند مثلا در شرایطی مقابله با خطر حمله نظامی یا ماجراجویی در سیاست خارجی یا مقابله با تبعیض نقش جدیتر و وحدت بخش تری ایفا کند

4 اگر برای اجا و سازمانهای سیاسی مشابه خواست آزادی انتخابات میتواند خواستی وحدت بخش باشد؛ این الزام برای همه جریانهای سیاسی وجود ندارد که ضمن پذیرش وحدت و همراهی حول این خواست اولویت های مشابه ما داشته باشند. مثلا جریانهای سیاسی موضوعی مثل جمعیت همگرایی زنان یا احزاب قومی ضمن تاکید بر انتخابات آزاد نمیتوانند مرکز مبارزه شان مبارزه با تبعیض نباشد ویا برای جریانات چپ مبارزه با فساد و شکافهای اجتماعی اولویت و یا یکی از اولویت هایشان نباشد.

5 تحقق خواست استراتژیک ما در پیشبرد تحولات بنیادین با کمترین تحولات اجتماعی نیازمند شکل دهی اعتماد بین نیروهای اجتماعی سیاسی است. این اعتماد باتکا رابطه و وزن پایه های اجتماعی این جریانات میتواند شکل گیرد. تلاش برای شکل دهی به این اعتماد یکی از اجزا این استراتژی است و در ضمن هر اقدامی که با انگیزه جلب اعتماد مخالفین به تشتت و بی اعتمادی درون نیروهای جمهوریخواه یا نزدیکان آن بیانجامد علیه شکل دهی اعتماد عمل میکند. این امر هم در مورد نیروهای درون حاکمیت و هم در رابطه با نیروهای اپوزیسیون ولی مخالف اهداف و استراتژی ما صادق است

6 در جهان به هم پیوسته امروز کسب حمایت جهانی از تحولات دمکراتیک ضرور است. در این راستا هم اقداماتی که به بی اعتمادی یا بدتر از آن شکل دهی دیوارهای غیر قابل گذر میان نیروهای سیاسی اجتماعی کشور منجر شود با استراتژی ذکر شده مغایر است

7 موقعیت سیاسی اجتماعی کشور و حاکمیت آن زاینده جریانات خواهان رفرم در درون و پیرامون حاکمیت ایران است. وجود چنین جریاناتی حتی معتدلترین آنان برای تحقق استراتژی فوق الذکر ضرور و اقدامات آنان تا آنجا که در دفاع از رفرمهایی باشد که بتواند تغییرات محسوسی را در راستاهای ذکر شده موجب گردد مورد تایید ماست

8 شکافهای عمیق اجتماعی کشور به شکل گیری مداوم جریانهایی که به شعارها و شیوه های رادیکال تر مبارزه اعتقاد داشته باشند منجر میشود. عملکرد چنین جریانهایی تا آنجا که به توضیح شکافهای اجتماعی و بسیج نیرو برای غلبه بر آنان است مثبت و مورد تایید ماست و آنجا که علیه مبارزات و تحولات آرام است علیه این استراتژی است. رابطه، دیالوگ و تلاش برای تقویت همسویی با این نیروها میتواند بسود تحولات آرام اجتماعی باشد

9 اجا برای مبارزه قانونی و نیمه قانونی (اشکالی از فعالیت که هنوز رسمیت قانونی نیافته ولی در عمل پذیرفته و اجرا میشود) میکوشد. در این راستا هم تلاش برای جلب حمایت تحقق این حق و هم احتراز از کلام و اقداماتی که بتواند در آینده تحقق این امکان را دشوار سازد لازم است

10 چگونگی روندهای آینده و گذار ناروشن است و ما بر تکیه بر اصول استراتژیک خود در برابر هر شرایط واکنش مناسب را نشان خواهیم داد. تعمق در امکانات مختلف گذار تنها برای آمادگی در برابر هر شرایطی و نه محدود کردن خود بیک فرم آن مثبت است

********

محمد برقعی

نخست سپاس از دکتر علمداری که هر از چندی موضوعی بحث برانگیز را مطرح میکند و با انرژی فراوانش متفکران بسیاری را درگیر میکند و امثال من هم در این میانه بهره ها می بریم

خلاصه دکتر علمداری کار مرا راحت کرد سپاس از ایشان. من هم مثل بسیاری در این ایمیل لیست این مباحث را دنبال میکنم اما اسیر دو حس متضادم یکی لذت از مباحث نظری و پخته که نشانگر کلی اندیشه و فکر است دیگری همان حس دیرین سرخوردگی از خواندن مباحثی که بیشتر نظری ودر عالم خیال است تا یک واقعیت سیاسی. مباحثی که در محافل دانشگاهی میتواند جاذب باشد اما ربطی به میدان سیاست عملی ندارد جایی که کالای اصلی" برنامه کار" است نه فضل و خوش قلبی آرمانگرایانه. همان خطایی که سالها نیروهای روشنفکری را از تاثیر بر جامعه باز داشت

اجازه بدهید نظر خود را از رویایی ترین طرح ها آغاز کنم تا طرح هایی که به عمل سیاسی می پردازد

دکتر گنج بخش

زمانی که طرح " محاصره حکومت از طریق نهادهای مدنی" در اولین کنگره جمهوری خواهان مطرح شد من فکر کردم یک شوخی است و یا نظری از سر استیصال که در آن ایام بازارش گرم بود و نوع مبتذل آن "هخا" بود .وقتی در جمع تصویب شد و جزو اساسنامه آمد بر فهم خود شک کردم ونه تنها در آن چند روز بلکه بعدها هم از هر صاحب تظری می پرسیدم معنی آن در سیاست عملی چیست . از خود اقایان گنج بخش و مشایخی هم بارها پرسیدم که چگونه در چنین حکومتی نهادهای مدنی می خواهید ایجاد شود آن هم با آن وسعتی که حکومت را محاصره کنند جواب همیشه آن بود که نمیدانیم اما اگر بشود به قول معروف چه دوغی میشود این دریا. و من با خود که اگر چنین چیزی بشود که دیگر به توصیه ما چه ربطی دارد و اصلا نقش ما در ایجاد این نهادها چیست که در استراتژی و تاکتیک آن نقش داشته باشیم. سالها گذشت ودیدم ما حتی در ایجاد یک نهاد کوچک هم عاجزیم پس از سالها "اجا" یک دفتر ود ستک ندارد و هنوزهم درحد یک محفل دوستانه است تا یک مجمع سیاسی واز همین حلقه هم عده ای به اسم اختلاف در عقیده ولی در حقیقت بر سر مسایل شخصی جدا شدند بی آنکه با خود بگویند اگر ما با این ها نتوانیم کار کنیم با که میتوانیم. چنین بود که دیدم چرا آن نظریه خیالی به تصویب جمع رسید زیرا تقریبا همه ما مشتی خیالپرداز بودیم که فکر میکردیم اهل سیاست عملی هستیم ودر همین سالها مذهبیون بریده از حکومت با کمک مردم دهها مسجد و خانقاه و خانه ایران وغیره ساختند

آقای سیاوشی

. یک تحلیل جانا نه از نیروهاداده اند که هیچ راهکاری را نشان نمیدهد جز آنکه باید فرض کنیم حکومت تن به یک انتخابات سالم بدهد و خوب فرض ایشان هم آنستکه حکومت پایگاهی ندارد و می بازد اما ایشان نمیگویند آخر ایشان چگونه انتظار دارند که حکومت تن به این خود کشی بدهد واگر او نمیدهد کدامین نیرویی واقعی را میشناسید که حکومت را مجبور به انجام آن کند نکند مثل اقای براتی می اندیشند که میگفتند ما باید از دولت های غربی بخواهیم که به حکومت ایران بگویند ما اپوزیسیون هم نماینده های خود را داشته باشیم. بی آنکه معلوم کنند چگونه چنین فشاری ممکن میشود و اگر هم بشود کی ما را می شناسد که به ما رای بدهد( توجه شود من از صلاحیت علمی یا فهم مسایل جهانی یا صداقت صحبت نمیکنم که مسلما جمع ما از بیشتر منتخبین و منتصبین در ایران بالاترند بلکه از سیاست عملی و پایگاه مردمی می کنم) و بالاخره آقای سیاوشی نمیگویند نقش اپوزیسیونی که ایشان میشناسند در این به زانو در اوردن حکومت چگونه است مقاله نویسی و سخنرانی آن هم در خارج از کشور. و بعد هم ایشان از کجا به این نتیجه رسیدهاند که همین حکومت از تک تک این گروه پراکنده سیاسی(که در همین فضای آزاد خارج از کشور هر روز انشعابی جدید میکنند)رای بیشتری ندارد وچگونه این حکومت چنین بی پایه است که در یک انتخابات آزاد به هر کسی وگروهی

می بازد ومثلا سلطنت طلبان ، مجاهدین ، یا دهها گروه کوچک جمهوری خواه میبرند.بهرحال در این طرح عالمانه یک راه حل عملی با توجه به ملت ما در کجاست داخل ایران پیشگش در خارج نسخه عمل چیست و زمینه آن را کجا دیده اند

آقای حبیب پرزین

: ایشان هم از یک رویای شیرین میگویند که در طول سی سال هم هر چه تلاش در این زمینه شده از سوی مشتی انسان خوش قلب و رویایی بوده که خواست دل را عمل ممکن دانسته و هنوز نتوانسته اند یک راه حل عملی نشان دهند یا یک نمونه انجام شده

دکتر علمداری

ایشان هم بر روال همیشه مباحث بسیار زیبا مطرح کرده اند بی آنکه کوچکترین راه حلی نشان دهند حقانیت استدلالهای خود را متکی به نشان دادن غیر عملی بودن حرکت در این حکومت سرکوبگر میدانند ووقتی بابک عزیز از او می پرسد چکونه میخواهی مردم را بسیج کنی و بعد هم آنان را در جاله افراطیون نیندازی از جواب اول کاملا پرهیز میکنند و به این بسنده میکنند که طرح بابک هم غیر ممکن است و بعد هم خوش بینانه میگویند نگران نباشید در جنبشهای آمریکای لاتین نشد و در کشورهای عربی هم معلوم نیست بشود ودر آخر هم بی آنکه هیچ برنامه کاری ارائه دهند یک وعده ظهور امام زمانی میدهند که جنبش مردمی خواهد آمد بی آنکه معلوم کنند نقش امثال ایشان در ایجاد آن چیست و بعد هم مثل همان مذهبیون دلخوش به امیدهای گنگ ووهم آلود میگویندحمایت و تداوم" جنبش سبز " که معلوم نیست تعریف آن چیست و متولی این امامزاده کیست . به نظر میرسد بخش مذهبی آن را قبول ندارند چون شاهد تعطیلی "رسا" بودند وکاری نکردند و "جرس" هم در همین وضع است وتازه ایشان "اصلاح طلبان" را که مدتها است قبول ندارند که هیچ بلکه میگویند آنها ویرانگر جنبش سبز هستند وباید با آنان مبارزه کرد. لذا من بازهم ماندم که جنبش سبز مورد نظر ایشان کدام سازمان ونیرو است وآیا هویت آن بیشتر خیالی نیست تا واقعی . وحتی برای همان هم که مورد نظر ایشان است چه برنامه عملی دارند . آخر نمیشود مرتبا از جنایات نظام گفت و بسته بودن راهها و دلخوش کردن به یک جنبش نامعلوم (درست نسخه بدل انتظار ظهور امام زمان)

بابک امیر خسروی

درست است که ایشان واقعکرا هستند و به عمل می اندیشند نه به حقانیت وذهنیت اراده گرایانه لذا هم خواسته را تا حد امکان عمل پائین می آورند و هم اجرای آن را منوط به امکان همکاری با نیروهای همراه یا همدل داخلی میکنند . اما توجه دارند که این رابطه در عمل محدود است به ارتباط با اصلاح طلبان و طرفداران جنبش سبز در خارج از کشور. در رابطه با داخل حساب ارزیابی سود وزیان رابطه است واینکه انان هزینه سنگین رابطه با خارج را به چه امیدی باید بپذیرند. آیا ما نهادهایی داریم که مهاجران این جمع را در ماههای اولیه گریز از دیار از نظر شخصی و اجتماعی حمایت کنیم جا ومکانی برایشان تهیه کنیم. فرصت داشته باشیم تا آنان را با موسسات بین المللی و محل سکونتشان آشنا کنیم. دانشی را که انان در مورد غرب ندارند در اختیارشان بگذاریم ویاصدای داخل را به خارج برسانیم( نه در نشریات ایرانی که در وسایل ارتباط جمعی جهانی) فایل منظمی از ارتباطات با محافل و نشریات و رادیو تلویزیونهای غیر ایرانیداریم ( به ویژه کشورهای اسلامی و جهان یوم کخ حکومت به ان حیای است و یا حتی هند وچین والا کشورهای غربی را که تا حدود زیادی داخلی ها هم میدانند) ووووو. وبالاخره گشودن چشم نیروهای داخل به جهان از طریق همفکرانشان در خارج تادر فرصت مناسبی که امکان رابطه مستقیم به وهمکاری عملی با آنان پیش بیاید بجای آنکه پیرو آنان شویم یار و مکمل آنان باشیم دو موجود مستقل که مفید حال یکدیگر باشند . آیا ما نهادهایی اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی ایجاد کرده ایم که مدعی شویم نمونه هایی از خود برای نشان دادن به آنان و الگو های قابل اجرا داشته باشیم . یا مفسری هستیم از وقایعی که آنان لمس بیشتری در اثر بودن در داخل وعمل در آنجا دارند یا اگر آیران را ترک کرده آند پیوند هایی زنده و محکمی با آن دارند. من بارها آزموده ام که چه فعالان داخل چه مهاجران تازه از راه آمده تشنه آنند که ما به آنان شناختی دقیق و ملموس و مبتنی بر دانش و تجربه زیستمان در خارج به آنان بدهیم. بدینسان ما نه پیرو می شویم نه پیشرو وبرنامه ریز برای داخل. متاسفانه در این زمینه ها من دستاورد قابل ملاحظه ای در جمع خارج نشینان ندیده ام . از جمله در همین جماعت گریخته از حکومت دینی و حساس به دین دینداران ونه تنها سکولار که بسیاری دین گریزها صدها مسجد و محافل عرفانی و خانقاه ساخته شده که هیچ یک با حکومت ایران رابطه ای ندارند و خرجشان را همین مردم میدهند اما نهادها وموسسات سکولارچنان فقیرانه و غیر حرفه ای هستند که برای تامین مخارج جلسات خود دست به دامن موسسات غربی اعم از دولتی و مردمی میشوند..ما نه با توده ها در درون که در همین خارج و با جماعت از جنس خود نیز در فعالیت های عملی رابطه موفقی نداشته ایم. و تا در میدان کار خود از نظر مالی، خدماتی، سازماندهی موفق نباشیم در بده و بستان با داخل ونیروهای در صحنه به بازی نخواهیم بود کوتاه کلام ما که در جامعه باز کار عملی ونهاد یازی نمی کنیم چه نسخه ای برای داخل یا خارج جز خرف و خرف و خرف داریم بهمین سبب هم ایراد آقای علمداری بر شما وارد است که بگوید طرح شما در اجرا چگونه از طرح تمامیت خواه ما موفق تر است

مهدی فتاپور

ضمن موافقت با واقعگرایی با بک بر چند بعدی انسان تکیه میکند که از این رهگذر نه همه حرکات اجتماعی از عقل و منطق پیروی نیکنند و نه آنگونه که بابک گفته همیشه از جزئ به کل نذا شعارهای کلی مردم برانگیز و رویایی هم لازم است ولی اگر بر بابک ایراد است که به چگونگی اجرا و عمل نمی پردازد مسلمی این نقیصه شامل مهدی هم میشود

فرخ نگهدار

وی با جسارتی بسیار تابو ها را می شکند و راه مینمایاند ولذا میشود راهش را نقد و اصلاح کرد . من هم موافقم که مسیله توازن قوا نیست که با شرایط موجودتنها یک خوش خیالی است و رویا و ارزو را بجای واقعیت گرفتن درست است که باید کوشید که راه گفتگو با همگان هموار شود و به حاکمان بفهمانیم که من نه "عدوی توام و نه حتی انکار تو" بلکه شهروندی هستیم که بدنبال حقوق خود هستم و این دیار همانقدر ملک من است که ملک تو . ومن بر آن هستم که تو اگر چه غلط می اندیشی ولی بسیاری از شما هم با دید نادرست خود بدنبال خیر جامعه هستید و لذا مراوده با من به معنی مراوده با دشمن خواستار حذف ونابودی تو نیست بلکه چه بسا باعث نجات تو از دست خودت است اما ایشان آیا توجه دارند که "خوابیده را می توان بیدار کرد اما کسی که خود را به خواب زده است را نمی توان " بسیاری در این حکومت آگاهانه راه هر گفتگو را بسته اند و هر چه طرف گفتگو صادق تر باشد آنان آگاهانه بیشتر راه را بر او میبندند. نهضت آزادی" نمونه مشخصی که سالها با تحمن همه ملامت ها راهی را که توصیه مینید رفت و نتیجه ای نگرفت که هیچ دستاورد او در این زمینه منفی بود وحال هم بیشترین سرکوب نیروهایش را شاهد استوشاید بهمین سبب حال دکتر یزدی زبان گشوده به ناگفتنی هایش لذا فرخ باید معلوم دارد که با این جماعت آگاهانه دشمن تراش و آشوب خواه چه میکند. بعدهم چگونه مردمی راکه این تلاش بی ثمر را شاهدند می خواهد با خود همراه و هم رای کند. ماجرای نامه او به آقای خامنه ای نمونه همین توهم بود که حاصلی جز اتلاف انرژی نداشت و برای مدتی کلی گرد وخاک برپا کرد بی آنکه سواری از آن میان پیدا شود بالاخره در میدان سیاست نمی توان سر خود گرفت و رفت و در اندیشه وجود همراه و کج فهمی ها نبود.آیا اینکه میخواهید با حکومت گفتگو کنید بر مبنای کدامین منطق و یا تجربه ای ممکن و کار آی دانسته اید در حالیکه شواهد بسیاری عکس آن را نشان میدهد تجربه اول انقماب سازمان شما و حزب توده چه حاصلی داشت جز کوبیدن دری که هرگز به رویتان باز نکردند و خشم اکثر مردم بر شما که خود را سکه یک پول کردید

وبالاخره اگر سیاست شما کار نکرد که در پاسخ آقای علمداری هم گفته اید نمیکند راه آلترناتیو شما چیست نمیشود شهادت طلبانه هم از خرمای بغداد محروم ماند ن وهم از گندم ری . و باکوبیدن مدام بر در بسته همه را از خود راندن. به ویژه که آشوب طلبان حکومتی هم میدانند که مذاکره با شما در نهایت به تقویت مخالفان اصلاح طلب و جنبش سبز تمام میشود. و اصلا یاین گفتگو با کسانی که حضورشان در صحنه منتهی به تضعیف آنها میشود زیانبار است .شما را اگر یک حیله گر ندانند در اوجش یک خیرخواه ساده دل میدانند که رابطه با شما در عمل سبب تضعیف آنان می شود بر فراز آن شما تک سواری یا چند سواری بیش نیستید بدون پشتوانه قدرتی که نه نیرویی برای فشار دارید و نه نیرویی برای حمایت به ویژه که امثال شما را در اوج قدرتتان در اول انقلاب بهمین دلیل با همه سازشتان طرد کردند

جان کلام
همه این نظرات و طرخ های عالی در گرو یکی دو امر ایت 1- بسیج نردمی و فشار از پایین و یا اقناع دولتمردان و اصلاح از بالا و سوال من ان ایت که این انرژی حرکت و ماده اولیه ای که بدون آن هیچ طرحی از خیال به عمل در نمی اید کجاست . برای مثال آیا تایید یا تحریم نا در وردن یا نیاوردن مردم به پای صندوق های رای تا به حال اثری داشته که آینده را بر ان مبنا طرح میریزیم آیا به همین خواسته ها در خارج از کشور با فضای باز و مردم عموما مخالف خکومت رسنده ایم یا در حال رسیدن هستیم حضور ما در زندگی عملی نردم چیست میدان مار و اثر ما در خارج از فضای وسایل ارتباط جمعی کجاست آیا ما چون اخزاب واقعی با منافع مردم گره خورده است تا مثل حمی قابل حذف نباشیم و نیروی نا هنه مجازی نباشد و شامل سخن سعدی نشویم که " به عمل کار براید به سخندانی نیست" و یا " دوصد گفته چون نیم کردار نیست " آیا تجربه وسیع کنفدراسیون در خارج و مباحث روشنفکری در داخل ( پیش از انقلاب ) برای اموختن کافی نبوده که هنوز هم همان راه را میرویم. عمن سیاسی تا در رابطه با زندگی روزمره مردم نباشد و مردم در ان سودی ملموس برای خود نبینند تبدیل به بحث های انتزاعی میشوند که مشتری ان فقط همای تولید کنندگان و هم سلیقه های آنان هستند

می بینید که من غیر از نقد وایراد هیچ نکردم نه راهی نشان دادم نه روش نوی نشان دادم. بهمین سبب هم ماهها است سخت با خود درگیرم که فایده این فعالیت ها چیست آیا تنها عادت ،یا در اوجش معنی دادن به زندگی و بجای "هنر برای هنر" سیاست برای سیاست". آیا امثال من همان راه بی ثمر یا کم ثمر کنفدراسیون و مشابهاتش را نمیرویم همان صداقت وشخصی ولی بدون ارزیابی با فاصله از خود راه ، با موج رفتن و از عادت پیروی کردن. آیا من هم مسئله دار شده ام!!!!

با احترام به همه گرامیان

********

اسفندیار طبری

اقای برقعی عزیز،

با تشکر از نظر شما.

من دو برداشت متفاوت از انتقاد شما دارم:

- اینکه رهکارهای سیاسی داده شده در نظر دوستان بسیار تیوریک و به دور از واقعیت جامعه می‌باشد.

- اینکه بحث تیوریک اساسن بی‌ فایده است و ما را از عمل دور میکند. پس باید از آن پرهیز کرد.

در مورد اول من هم تا حدی در مسیر شما فکر می‌کنم و به همین دلیل هم در این باره نوشتم که ما باید خود راا به عنوان بازیگران سیاسی با استراتژیهای متفاوت بنگریم و نظراستراتژی مخلوط را دادم که لازم به تکرار نیست. فراموش نکنیم که موضوع انتخابات آزاد است.،. که در حال حاضر، در آن بافت کاملی که مورد نظر بر خی از دوستان است، یک موضوع انتزاعی است و ربطی به شرایط موجود ندارد ، زیرا در چهارچوب سیاسی کنونی غیر ممکن است . از این موضوع انتزاعی ، همانطور که من در جای دیگر نوشتم هر رهکار سیاسی عملی یا غیررا عملی را میشود بیرون کشید که همانطور که دیدیم در این بحث هم این شد. اما نکته مهم این است، که اگر یک تئوری امروز غیر عملی باشد ، دلیل ندارد که فردا هم ممکن نباشد و اشتباه باشد.

به طور مثال استراتژی ایجاد نهادهای مدنی اگر در عمل امروز غیر ممکن است، نمتوان آن را رد کرد، زیرا شاید در آینده چنین امکانی پیش آید . به نظر من همه نظرهای جاری مطرح شده در چهارچوب „ آرمان“ انتخابات آزاد با تمام واگرایی که دارند میتواند

در شرایط مشخص راهکاری برای رفتار سیاسی ما باشد، حتی اگر برخی از این نظرها امروز کاملا مجرد و تیوریک و به دور از عمل به نظر میایند. دقیقا به همین دلیل ، اکنون به برداشت دوم میپردازم، این بحثها از اهمیت بسیاری برخوردارند و ما را در شرایط مشخص میتواند به عمل از پیش فکر شده ای برساند. اگر“ آرمان“ انتخابات آزاد بتواند همه این واگرایی هارا همگرا کند ، به گونه ای که در این لیست هم مشاهده کردیم به بحث متقابل بینجامد، چرا نباید به استقبال آن برویم؟

با سپاس

*********

محمد برقعی

اسفندیار گرام

هیچ عاقلی منکر ضرورت بحث نظری نیست والا میشود حرکت کور و سردرگم . نکته همین جاا است که هدف . مقصود رفتن و عملکردن است یا فقط لذت از بحث کردن بردن . در حالت اول مباحث نظری پا در عمل دارند و در تمام لحظات در خدمت عمل هستند در حالت دوم که فضای حاکم بر عموم حلقه های روشنفکری ما است مباحث انتزاعی است که البته برای یک محفل دانشگاهی و مطالعاتی بسیار هم خوب است اما مناسب یک گروه سیاسی نیست درک نادرست از همین تفکیک ساده بلای جان فعالان سیاسی ما در خارج از کشور در حداقل پنج دهه گذشته شده ودر داخل هم که من از جوانی درگیر بودم در اکثر موارد همین را در میان روشنفکران میدیدم و اعتراض میکردم و مطرود میشدم وحاصلش را در انقلاب دیدیم که هیچ یک از نام آورانمان رای نیاورد ند <انهمه ایثار و عشق بی نتیجه ماند زیرا همه حرف های خوب را گفتیم بی آنکه کاری برای رساندن صدایمان کرده باشیم شاید موفق ترین مجموعه حزب توده بود که برای زنئگی ملدوس وروزمره مردم هم برنامه داشت و با قشر وسیعی از انان رابطه برقرار کرده بود نه رابطه روشنفکری وسیاسی بلکه رابطه فایده رسانی و اجتماعی واقتصادی

بحث هایی چون :محاصره حکومت از طریق جوامع مئنی بدون امکان یا حوصله ایحاد نهادهای مدنی، حتی در حد حرفه ای کردن "اجا"، را من انتزاعیات و ورزش فکری میخوانم. یا شعار انتخابات دادن بدون هیچ نقشی واثری در این کار داشتن اگر انتزاعی و "بحث برای بحث " نیست پی چیست