عصر نو
www.asre-nou.net

نامردمی


Tue 31 07 2012

کتایون آذرلی

katayoun-azarli-s.jpg
رازِ رهایی و فرجامِ این جان ِ پُر سکوت را
با تیزـ خشم ِ نگاهت از چهره ام نتوان زُدود

بیهوده به ستیز آمده ایی
این راز ِ نگشوده ی سکوت
سرودـ ساز ِ هیچ فریاد و نغمه ای نیست برایت

ای از پاکی تَهی
کامیاب نمی سازد تو را لبان بسته ی من
آغشته اند به سکوت این همه حرف و واژه و فریاد
سرانگشتانم
نوازش نمی کند تو را در این گداختگی و رنج و اندوه بی پایان
در این وسعت بدگمانی
در این حیرت و جستجو و نیافتن فریادی

تنها زاده شده
تنها زیسته
تنها مُرده در نرم ـ سای ِ ارغوانی ِ سایه ای سرد
در سنگستانی پر ز سکوت
و آسمانی وجب به وجب ستاره پوش

شیفته ام نمی کند نامردمی هایت
آه
بیهوده به ستیز آمده ای
یک شمع و این همه تاریکی
یک راه و این همه بن بست
یک دهان و این همه سکوت؟

بدـ اندیش ِ نمازگزار
با جنون و جهالت هم پیمان
طنین کدامین تازیانه ای برای فریاد؟
ای غنوده در تیرگی
نمی گشایم انبه ی لبانم را برایت
نمی شکنم قفل این سکوت را
هق . هق کنان پایانش نمی دهم ای تازیانه به دست

دریغ و درد کنار نامردمی هایت
انسان بودن و سنگ و سرد و سکوت واره شدن.


از مجموعه شعر: تبسم سکوت
کتایون آذرلی