خسته ام
Sun 22 07 2012
مثل قصّه شنیدنی هستم
داستانم ، روایتی تاریک
عابری میهمان تنهایی
شب ِ یک کوچه، کوچک و باریک
دیدنی نیستم ، مخواه از من
دیدنی نیست گیجی و گولی
مثل تصویر ماه رنده شده
روی جویی، کنار سلولی
خسته از واژه های مخملی ام
فحش نابی نشسته در دهنم
حرف خود را درشت می گویم
خسته ام، خسته از منی که منم
خسته از خویشکاری خویشم
خسته ام از سرشت بارانی
دوست دارم صدام می کردی
عنق عوج لعنتی ، جانی
خسته ام ، خسته ، خسته ، خسته ترین
رخوتی سنگ گونه ، کوه ، انگاری
پیله ای مرده ، مرده ای در خویش
پیله ای خسته ، مرده – بیداری
بوف کور هدایتم انگار
شاید آن پیرمرد خنزر و پنزر
زن لکاته ای اسیرم کرد
من شدم خانگی ترین عابر
باش ای زن، زن اثیری: شعر
باش در خلوت و حریم دلم
دوستی کن که دوستت دارم
مثل تنهایی عظیم دلم
مهدی خطیبی
7 تیر 1391
تهران
www.mehdikhatibi.com
www.mehdikhatibi.blogfa.com
khatibi_mehdi@yahoo.com
|
|