عصر نو
www.asre-nou.net

شیشه


Sat 14 07 2012

یوسف صدیق (گیلراد)

درماندگان 
در کوچه  " شیشه "  مصرف می کنند
و بوی زباله در مشام سوزان آتش می پیچد.
مردی  در اتاق خمیازه می کشد
و زنی 
به چشمان عروسکی کوچک خیره می شود،
 دور از ردیف مورچه های هراسان 
که چیزی در آشپزخانه نیافته اند.
مرد از ناشناسی در خود،
می پرسد: " داداش!... تو هم مثل من ضایع شدی؟ "
.  .  .  .
بر دیوار همسایه 
گربه ای به صورت خود خنج می کشد.
از تابوتی در کوچه  صدای گریه می آید.
شیشه ای ها می خوانند:
( " بستی تو تا بار سفر از "  کوچه ی ما ... )
 و سرهاشان را بیهوده می خارانند.
.  .  .  .
شب، پشت شیشه های شکسته.
اعتیاد، همسایه ی گرسنگی.
.  .  .  .
گربه از دیوار فرومی افتد.
حروف شیشه ای 
در هوا دود می شوند و
فقر
بریدگی هایش را با سیاهی شب پر می کند.

تیر ماه  ۱۳۹۱