عصر نو
www.asre-nou.net

آنجا که رنگ ها سخن می گويند ...

کمال الدين بهزاد
Sat 7 07 2012

پيرايه يغمايی

pirayeh-yaghmaii-s.gif
کمال الدين بهزاد يکی از اعجوبه های زمان است.
فرنگيان او را مانی دوم ناميده اند
وی در سال 854 هجری قمری/1450 ميلادی در هرات چشم به جهان گشود.
از دوران کودکی اش و نيز از خانواده اش اطلاع درستی در دست نيست چرا که به قولی بسيار خردسال بود که پدر خويش را از دست داد و از آن پس تحت تربيت و پرورش «روح الله ميرک هروی» قرار گرفت و نقاشی را هم نزد وی و «پير سيد احمد تبريزی» آموخت و پس از آن با تشويق و توجه «سلطان حسين بايقرا» و وزير فرهيخته اش «اميرعليشير نوايی» مراحل هنر را مرحله به مرحله طی کرد.
با زوال دولت تيموری مدت يازده سال عمر وی در انزوا و بر کشيدن نقاشی هايی سپری شد که مردم عادی سفارش می دادند چنانکه هنوز هم تصويرهای پراکنده ای که از بهزاد باقی است، يادگار همان سال هاست.
بعد از آن به فرمان «شاه اسماعيل صفوی» به تبريز آمد و در سال 928 به رياست کتابخانه ی شاهی منصوب گرديد و از آن پس در هنر از جايگاهی والا که شايسته ی ذوق و بينش و آگاهی او بود، برخوردار گشت. و به اعتبار حسن تشخيص و توانمندی در نوآوری توانست شيوه ای را که قبل از او در تبريز معمول بود، منسوخ سازد و سبک نقاشی خود را جايگزين آن نمايد.
بهزاد در زندگی و مرگ آنچنان نام والايی يافت که مردم از دورترين مکان ها طالب آثار او می شدند و همين امر سبب شد که جمعی به جعل آثار وی بپردازند تا جايی که امروزه فقط چند اثر محدود را می توان از آن ِ او دانست.
قدیمی ترین آثار بدست آمده از او بوستان سعدی است که آن را سلطان علی مشهدی در سال 1478م به رشته تحریر در آورد و بهزاد با نفيس ترين شيوه اش تزيين نمود. اين اثر گرانقدر هم اکنون در کتابخانه چستربیتی دوبلین است.
بعد از آن باز بنا به خواهش سلطان حسين بايقرا ديگر بار بوستان سعدی را تزيين نمود. اين کتاب حاوی دوازده مجلس است که از اين دوازده مجلس شش مجلس اول از آثار بهزاد و شش مجلس بعدی از آثار شاگردان اوست.
از مجالس ششگانه ی بهزاد هم مجلس اول و دوم فاقد امضای اوست اما صحت انتساب آنها به بهزاد قطعی است چرا که صحنه سازی و منظره پردازی و ترکيب رنگ ترسيم چراغ و ساختمان های باغ و رسم جانوران همه شواهد قدرتمندی است که اين مسأله را تأييد می کنند.
از اين مجالس ششگانه (که اين مجموعه نيز در کتابخانه ی ملی قاهره نگهداری می شود.) به ترتيب زير می توان ياد کرد:
مجلس اول: تصوير «سلطان حسين بايقرا» در ميان دوستان و نديمان است که در باغ خوش منظره ای گرد آمده اند و به شادکامی و باده گساری مشغول اند.
مجلس دوم: نمای يکی از خانه های قصر را در بر دارد.
مجلس سوم تصوير صحنه ای است که در آن دارا در حالی که سوار بر اسب است، با ميرآخوری که در مقابل او ايستاده، سرگرم گفت و گوست و منظره ی پيرامون او را اسب هايی پُر کرده اند که در پای کوه به چرا مشغول اند و در نهايت زيبايی ترسيم شده اند. در اين تصوير امضای بهزاد به صورت « عمل العبد بهزاد» به روی جعبه ی تيری که به کمر پادشاه آويخته است، ديده می شود.
مجلس چهارم، تصوير محوطه ی مسجدی را نشان می دهد که در يک سوی آن جمعی از علما سرگرم مباحثه اند و در سوی ديگر نمازگزارانی به عبادت و راز و نياز مشغول. در بيرون مسجد نيز با اندکی فاصله مردی در حال وضو گرفتن است و نيز بينوايی که از عابری کمک می خواهد. در اين مجلس شيوه ی معماری و نگاره های پيش تاق و نقش ديوارهای زمان بهزاد به وضوح بسيار مشاهده می شود و ابنيه و کتابه های طلايی و لاجوردی آن در کمال خلاقيت و استحکام قلم رسم شده.
در اين نگاره امضای بهزاد در کتابی که در دست يکی از علماست به همان صورت « عمل العبد بهزاد» به چشم می خورد.
مجلس پنجم هم باز تصوير مسجدی است با نمايی شکوهمند که در آن جلسه ی تدريس و مباحثه برقرار است و اين جايگاه به باغی مشرف است و از پنجره ی تالار مسجد می توان به آشکاری گل ها و درختان را که در نهايت درخشانی تصوير شده اند،ديد.
در اين نگاره هم امضای بهزاد هم به صورت « عمل العبد بهزاد فی سنه 894» در انتهای کتابه به چشم می خورد.
مجلس ششم تصوير يوسف و زليخاست که به تصديق همه ی صاحب نظران فنّ نقاشی شاهکاری بی نظير است. بهزاد اين مجلس را بر اساس دو متن يعنی هفت اورنگ جامی و بوستان سعدی به تصوير کشيده چرا که اگر به اين مجلس به دقت توجه کنيم، می بينيم که تخيل بهزاد در اين اثر کاملا ً ترکيبی و دارای ويژگی های سينيتيک چند ساختی و چند ضرب آهنگی و به قول موسيقيدان ها دارای ايقاعات ترکيبی است.
از ديگر ويژگی های اين نگاره ترکيب هندسی آن است و کاخ زليخا چند اشکوبه و دارای راهرو ها و
پله کان های پيچ در پيچ و پاگردهای بسيار است که بگونه ای نمادين حکايت از پيچيدگی عشق ناممکن زليخا به يوسف می کند و نشانگر آن است که با وجود اينکه زليخا می تواند، يوسف را به دورترين خلوتکده ی خود بکشاند و راز عاشقانه ی خود را با او در ميان بگذارد، اما يوسف معصومانه از اين تو در تو های سمبليک می گريزد و انگار که اين اتاق ها و پلکان ها و پنجره های بسته دشواری رهايی يوسف را از دام اغوای زليخا با زبان بی زبانی بيان می کنند.
از سويی ديگر بهزاد کاخ را به گونه ای تصوير زده که بيننده می تواند هر ناپيدايی را مشاهده کند و بيرون و درون اتاق ها را همزمان ببيند که اين روايت تصويرگرانه «همزمانی» ناميده می شود.
جلوه ی رنگ آميزی هم در اين نگاره بيداد می کند؛ جامه ی يوسف سبزی درخشان است که در عرفان رنگ تقدس و پاکی شناخته شده و جامه ی زليخا سرخ که از حرارت و تمنای عشقی درونی حکايت می کند. از تزيين بنا و نقوش در و ديوارها و رنگ های به کار برده شده که مجموعه ی شگفت انگيز و چشم نوازی را پديد می آورند، چه می توان گفت که هر چه گفته شود، سخن شرمسار می شود.
در اين اثر نيز امضای بهزاد به صورت گفته شده، بر جداره ی ديوار اتاقی که در سمت چپ تصوير قرار دارد، به چشم می خورد و نيز بر بالای در ورودی تاريخ 893 هجری قمری خودنمايی می کند.



کمال‌الدین بهزاد برخلاف نگارگران پیشین به جهان واقعی توجه کرد و توانست حالات ظريف آنچه را که می ديد با وضوح کامل تشخيص دهد و به ذهن شگفت انگيز خود بسپارد. از اين رو در همه ی نگاره هايش انسان و حیوان و درخت و صخره و کوه از خصلت های خاص خود سرشارند. بهزاد به ياری طراحی قدرتمند خود، پیکره های سنگين و يکنواخت و مسخ شده و بی حالت را تکان داد و به حرکت در آورد، به انسان ها و حيوانات تصوير شده زندگی بخشيد و به چهره ها حالات روحی داد. طبیعت بی رمق و ابنيه ی ساکن نقاشی های پيشين را صحنه ی جنب و جوش زندگان کرد و در اين صحنه ها برای هر پيکره جايی مناسب و حالاتی عميق در نظر گرفت. و اگر چه درختان سپیدار پاييز زده و گلبوته ها و تپه ها و جويبارها از عناصر اصلی کار او بودند اما گاه زمين را بدون گل و گياه و کوه و درخت و جويبار تصوير می زد تا نقش انسان در آن بارزتر خودش را نشان بدهد. و در اين تجسم ظرافت و هوشمندی بسيار به کار می برد. برای نمونه می توان از نگاره ی «ساختن قصر خورنق» نام برد که کارگران با تقسيم کار در حالی که حتا يک ناوه کش زنگی هم در ميانشان وجود دارد، توازنی بی دغدغه ايجاد می کنند و هر چند در آن با بخش بندی ها ی فضا و کثرت اشياء و تنوع انسان های پرحرکت روبرو هستيم اما اين تنوع هرگز ذهن را آشفته نمی کند.
يکی ديگر از ويژگی های کار بهزاد نوآوری در کاربرد رنگ ها و شيوه ی رنگ بندی در تصوير بود. که به وضوح نشان می داد او خصلت رنگ ها را می شناسد و از تأثير رنگ های متقابل و مکمل بر هم به خوبی آگاه است.گزینه ی رنگی او مشتمل بود بر انواع آبی ها و سبزها، سرخ، نارنجی، زرد اخرایی، قهوه‌ای روشن، و طلایی. در بهترین کارهایش سطوح کوچک آبی و سبز و سرخ را به شکلی هماهنگ بر زمینه‌ای از رنگ های خاکی و خاکستری های فامدار گرم توزیع کرده است.



آنچه گفته آمد تنها اشاره ای کوتاه به هنر بهزاد و ذهنيت شگفت انگيز او بود، چونان قطره ای از اوقيانوس. بايد اشاره داشت که نگاره های او سرشار از نوآوری هايی است که هنوز کمتر کسی به آنها راه برده است.
يادش جاودانه باد که جاودانه زندگی کرد.

...

باغ کمال: باغ کمال در محله ی بيلانکوه تبريز است که خانه ی آخرين جمعی از شعرا و عرفا و هنرمندان در آن قرار دارد و از اين رو زيارتگاه عاشقان جهان است.
در ميان اين هنرمندان می توان به نام های آشنايی چون «کمال الدين مسعود خجندی /کمال خجندی» و « کمال الدين بهزاد» اشاره داشت.
درباره ی وجه تسميه ی اين مكان در منابع تاريخي آمده است که پس از آنکه کمال خجندی، زادگاه خود خجند ( شهری در تاجيكستان امروزی ) را به عزم زيارت مكه ترك گفت، در بازگشت از سفر به تبريز آمد و در آنجا ماندگار شد .حضور كمال خجندی در تبريز مقارن با حکومت آل جلاير بود و سلطان حسين جلايری که از ارادتمندان کمال خجندی بود، در
محله ی بيلانكوه ( = ويلانكوی ) باغچه ای به او هديه کرد و در آنجا خانقاهی به نامش برپا نمود و از آن زمان آن مکان به «باغ کمال» معروف گشت.
کمال خجندی باغچه ی خود را بسيار دوست می داشت چنانکه اين موضوع را در بعضی اشعار خود هم آورده کرده است از جمله:
زاهدا تو بهشت جوی که کمال
ويلانکوی خواهد و تبريز
پس از مرگ کمال در سال 830 هجری قمری – به دليل عشق و علاقه ای که به اين باغچه و خانقاه داشت، در همانجا دفن گرديد.
و سال ها پس از او هنگامی که کمال الدين بهزاد هم در تبريز چشم از جهان پوشيد(سال 942 هجری قمری)، در همان باغ و در کنار مزار کمال خجندی به خاک سپرده شد.
بعد از آن باغ کمال به مرور زمان به گورستانی متروکه بدل شد تا آنکه در دهه ی پنجاه، انجمن آثار ملی ايران نسبت به سامان دهی آن اقدام کرد چنانکه امروزه بنای سردابی شکل تقريبا ً در وسط محوطه ی باغ قرار دارد و پس از پايين رفتن از پله ها می توان از تربت دو هنرمند گرامی – دو کمال – ديدار کرد. باغ کمال در سال 1377 در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسيد و هم اينک هم ايجاد مرکز آموزش نگارگری در اين مکان در دست اجراست.


آرامگاه بهزاد با تنديسی از او در تبريز/ باغ کمال