یلدا
و دو شعر دیگر
Sun 20 05 2012
بیژن باران
یلدا
روزی می رسد
دیوار ترک دار فرو می ریزد
ما از این سو با شور
شما از آنسو با شادی
زیر فوج کبوتران آزادی
بهم می رسیم
با جهان و همسایگان
آواز می خوانیم
با هم می رقصیم
جامهای سبز
شراب سفید و سرخ
بهم می دهیم.
یلدای زمستان 100 ساله سرآید.
030212
میهن۲
۱۰۰ سال است.
سالی نمی گذرد-
رهروان عدالت در جهان
با آرمان "چه" پیش می روند در خیابان.
سرخ پرچم میهن من
فانوس دریایی برج آینده ماست.
سفید پرچم میهن من
در میدانهای پرجمعیت صلحجو در اهتزاز.
سبز پرچم میهن من
برای اتحاد ماست.
اکنون قایق دقایق حقایق
در بهار عربی
به منطقه ما رسیده است.
110211
حبس
زندانی سیاسی
عشق است؛ پشت دیوار می سوزد-
تا به جامعه نور آزادی برساند.
زندانی سیاسی
صلح است در بند دشمنان صلح.
زندانی سیاسی
با مغز و دستانش
یار عدالت است.
دمکراسی او عشق به دیگران؛
صلح با دیگران است.
زندانی سیاسی
آگاه به کرامت انسانی
شهروند مسئول جامعه و تاریخ است.
زندان تبعید آزادی است.
02201
|
|