عصر نو
www.asre-nou.net

اوسکار وایلـد

در دادگاه عدل الاهی


ترجمه­ ی محمد ربوبی

Fri 18 05 2012

و در دادگاه عدل الاهی سکوت حکفرما بود و انسان، برهنه، در مقابل خداوند حاضر شد.
و خداوند پرونده­ی اعمال انسان را گشود .
و خداوند رو به انسان کرد و چنین گفت: « زندگانی تو خباثت بوده، و نسبت به آنهایی که به یاری تو نیازمند بودند بی رحم بودی، و با مستمندان سختگیر و قسی­القلب . تهیدستان به تو متوسل شدند و تو سخن آنان را نشنیدی و گوش­هایت از شنیدن فریاد مخلوقات اندوهناک من کر. اموال موروثی یتیمان را تصاحب کردی و روباه­ها را به باغ همسایه­ات روانه کردی. نان کودکان را از دست آنها گرفتی و خوراک سگ­ها کردی، و مخلوقات مرا که در مرتع به سر می بردند و مرا ستایش می کردند، آواره شان کردی، و بر روی زمین من که تو را از آن آفریدم خون بیگناهان ریختی . »
و انسان پاسخ داد: » آری، این چنین کردم «.
و بار دیگر خداوند پرونده­ی اعمال انسان را گشود.
و خداوند رو به انسان کرد و چنین گفت: « زندگی تو خباثت بوده است، مشتاق زیبایی های بودی که من برای دیدن مخلوقاتم آفریدم، اما دیوارهای خوابگاهت پوشیده بود از تصاویر و در رختخواب اعمال ننگین ­ات. و الحق که می خواهم تو را روانه­ی جهنم کنم. آری، تو را به جهنم بفرستم . »
و انسان فریاد زد، « نه ، نمی توانی چنین کنی »
و خداوند رو به انسان کرد و گفت : چرا نمی توانم تو را به جهنم بفرستم، علت اش چیست؟
« چون من در تمام این مدت در جهنم به سر برده ام.»
و در دادگاه عدل الهی سکوت حاکم شد.
و پس از لحظاتی خداوند خطاب به انسان گفت: » حال که نمی­توانم تو را به جهنم بفرستم، الحق ، می خواهم تو را به بهشت بفرستم. «
و انسان گفت: » نه ، نمی توانی چنین کنی.«
و خداوند به انسان چنین گفت: « چرا نمی توانم تو را به بهشت بفرستم ، علت اش چیست؟
و انسان پاسخ داد: « چون هر کز مایل نیستم به جایی بروم که نمی توانم تصورش کنم. ».
و سکوت در دادگاه عدل الهی حکفرما شد.