عصر نو
www.asre-nou.net

نزار قبانی

از «خاطرات روزانه در آپارتمانی مبله»

ترجمه از حسن عزیزی
Sun 29 04 2012

nazar-kabbani.jpg
ـ۱ـ
این سرزمین چون آپارتمانی مبله است
که تنها مالک آن شخصی است به نام «عنتره» ۱
سراسر شب را مست در کنار درب نشسته
جمع می کند اجاره خانه ها را
و درخواست ازدواج می کند از زنانشان
آتش می گشاید به درختان، کودکان و چشمه ها
و به گیسوان عطرآگین

ـ۲
تمامی این سرزمین مزرعه شخصی عنتره است:
آسمانش، هوایش، زنانش
و کشت زارهای سرسبزش

ـ۳ـ
در همه ساختمان های این جا عنتره سکنی دارد ...
بر همه پنجره های این جا تصاویر عنتره است ...
همه میدان های این جا نام عنتره را دارد

ـ۴
عنتره در لباس هایمان اقامت دارد:
در لقمه ی نان، در شیشه کولا،
در رویاهای محتضرمان،
در گاری های کاهو و خربزه،
در اتوبوس ها، در ایستگاهای قطار،
در گمرک فرودگاه ها، در تمبر های پست،
در زمین فوتبال، در پیتزا فروشی ها
و در همه معاملات پولی تقلبی ...

ـ۵
این جا شهری است متروک و به زور تخلیه شده،
که در آن نه موشی مانده است و نه موری،
نه جوی آبی .. و نه درختی ..
چیزی در آن نیست که توریستی را به شگفتی اندازد
مگر تصویر رسمی تعیین شده
از ژنرال عنتره ..
در اطاق پذیرایی .. در حمام .. در توالت ..
در سال روز تولد خجسته اش
در مراسم با شکوه ختنه اش
در کاخ های مجلل و بلند و محصورش ..

ـ۶ـ
هیچ چیز تازه ای در زندگی این شهر مستعمره نیست
اندوهمان تکراری .. و مرگمان تکراری ..
و بوی قهوه لبانمان تکراری ..
از آن هنگام که بدنیا آمدیم خود را در حصار شیشه ای فرهنگی پوچ یافته ایم،
و سخنان پوچ
از آن هنگام که به مدرسه رفتیم ..
هیچ درسی نیاموختیم مگر در وصف ذات یگانه ای
در باره عضلات عنتره ..
و کرامات عنتره .. و معجزات عنتره
و نمی بینیم در تمامی فیلم های سینما .. مگر یک فیلم عربی کسل کننده ای ..
با بازی گری عنتره !!

ـ۷ـ
هیچ خبر مهمی از رادیو صبحگاهی نمی شنوی
خبر اول از عنتره است ..
خبر آخر از عنتره است
هیچ چیز در برنامه دوم آن نیست مگر:
نواختن تاری از ساخته های عنتره ..
و مشتی از بی ارزش ترین شعر ها ..
با صدای عنتره ..
و یک تابلو رنگ و روغنی
با خطوطی کج و کوله از کار های عنتره

ـ۸ـ
این جا سرزمینی است که:
در آن روشنفکران تقدیم می کنند آثارشان را
به پیشوای روشنفکران، جناب عنتره ..
زشتی هایش را زیبا جلوه می دهند، دوره اش را ثبت، و افکارش را پخش می کنند
و می کوبند بر طبل جنگ های پیروزمندانه ش

ـ۹ـ
هنرپیشه ای بر صفحه تلویزیون نیست
مگر عنتره ..
با آن قامت رعنایش و قهقه خنده هایش
روزی در لباس دوک یا امیری
روزی دیگر در قالب زحمتکش فقیری
یک روز چون قادری یگانه
روزی سوار بر تانک روسی
روزی سوار بر زره پوشی
و روزی دگر سوار بر شانه های شکسته مان !!

ـ۱۰ـ
کسی را جرئت آن نیست که «نه!» بگوید،
به ژنرال عنتره
کسی را جرئت پرسش نیست از عالمان شهر که :
آیا خدا قبل از عنتره بود؟
یا بعد از عنتره؟
انتخاب این جا محدود است،
میان رفتن به زندان ..
یا رفتن به گورستان!!

ـ۱۱ـ
هیچ چیز در این شهر هزاران تابوتی نیست :
مگر تلاوت قرآن، و خیمه های بزرگ و جنازه های در انتظار
هیچ جیز ... مگر مردی که در چمدانش می فروشد
جواز های دفن را
و نامش هست عنتره

ـ۱۲ـ
عنتره ِ عبسی .. ما را لحظه ای رها نمی کند
گاه، از غذای ما می خورد ..
گاه از نوشیدنی ما می نوشد ..
گاه، به رختخوابمان می خزد ..
و گاه مسلح به دیدارمان می آید ..
تا اجاره خانه ها را بگیرد ..
در سرزمین به اجاره رفته مان !!

ـ۱۳ـ
آیا می شود؟
آیا می شود؟
که خدا از آسمانش استعفا دهد
و خورشید بمیرد ..
و ستارگان ..
و دریاها ..
و بیشه ها ..
و پیامبر .. و ملائکه ..
و نمیرد عنتره؟؟

لندن ـ ۱۹۹۰

۱ـ عنتره بن شداد عبسی: از سوارکاران و جنگجویان معروف عرب در عصر جاهلیت بود. او نیز یکی از شعرای بنام آن دوره و سمبل پهلوانی ـ اساطیری در نزد اعراب به شمار می آید. شاعر در این جا به طعنه و کنایه این نام را برای حکام قلدر و مستبد عرب به کار گرفته است.