چکاوک ها می خندند
Sun 29 04 2012
علی یحیی پور سل تی تی
من از لایتناهی عشقت فوران در باد می گریم
اشکم ابریست که بر زندگی ام می بارد
موج دریا را در عشق تو می بینم
اشکهای آلوده به بیراهه رفتن است
اشکم لبخند عشق تو بود
من آقاقیای سپیده تو هستم
مرا با اطلسی های وجودت بیامیز
من لایتناهی دنیای نا محدودم
خورشید در من غروب نمی کند
حفره های سیاه جهل را می بلعند
هرچه هست روشنائی و غرور است
و چکاوکهای آزادی که بر بام خانهء تو خوابیده اند
بیا بیا ای همسفرم
من قلبم برای تو می طپد
با تو ابدیتی مهمان ماست
و خزر از آبهای مرداب سیراب می شود
و ره به کوههای البرز و الوند می رود
جهان تاریک و سیاه است
و مردمکهای حیات گلهای گندم را جاروب می کنند .
بیست ششم آوریل دوهزار و دوازده