عصر نو
www.asre-nou.net

بهار زحمتکشان خجسته باد!


Sat 17 03 2012

رحمان عبدی

بهار از راه می رسد با عطر شکوفه های رنگینش،با رویش بنفشه و گل پونه های زیبا در مسیر رودخانه ها،با زمزمه و ترنم جویبارهای پیچنده در ژرفای دره های خرمو سر سبز،
بهار می آید با شقایقهای سرخش در گندمزارهای خونین ترکمن.
بهار می آید با لاله های سرخ و خونینش در کوهپایه ها و قله های سرکش و مغرور کردستان انقلابی.
بهار می آید و آذین می بند کوه و دشت و دمن و صحرا را با سنبل و یاسمین و عطر اقاقیها،و پرواز دل انگیزپرستوهای عاشق و مهاجر،بشارت میدهد آغاز زندگی نوین.
بهار بار دیگرفرا میرسد وسار و غناری و بلبل با آوازی دلنشین می سرایند ترانۀ مرگ
برودت و سرما و رخوت زمستان را. بهار،زایش سکرآور نشاط و سرزندگی است از
بطن خاک تیرۀ زمستان . بهار می آید و تلالوخورشید نیمروزانش می گسلد از هم،بند از بند یخ ها و برفها،این آخرین نشانه های رخوت وسرمای زمستان در قله های بلند و
سرافراز البرزوالوند و ارسباران و برهم میزند بساط سرد و ساکت و بی روح ،عجوزۀ پیرجادوگر،ننه سرمای لوس و لجوج را و طراوت و تازگی و نشاط می بخشد به تن همۀ علفهای بیابانی.
طبیعت جان تازه ای بخود می گیرد، زندگانی نوینی آغاز میشود ار بطن شکست لشکر منحوس سرما و نخوت زمستانی . بهار طبیعت بیان و جلوۀ پیروزی زندگانی نوین است بر دنیای کهنه و فرتوت، غلبۀ عشق و نشاط است بر نفرت و تباهی،نشان و گواه تفوق تازگی و بالندگی است بر هر آنچه کهن است و میرنده،آئینۀ تمام نمای آمال . آرزوی رهائی میلیونها انسان در قید ستم و استثمارو بندگی ناشی از جامعۀ طبقاتی است که در امیدهای ابدی خویش برای آن مبارزه می نمایند. بهار می آید و طنین گامهای پر طنینش پیام آور روزهای پر شکوه آینده و امید بخش مبارزات امروز برای بنیان فردائی روشن و بنای جامعه ای عاری از ستم و بردگی بر ویرانه های نظام طبقاتی که در آن انبوه ثروت اجتمائی در یک قطبانباشته شده و میلیونها انسان از اردوی بیشمار کار در فقر و بی خانمانی غوطه می خورند و غول استثمار شیرۀ جانشان را می مکد.
اولین روز بهار ، نوروز، سنت دیر پای ایرانشهر، مفهوم نشاط و شادی و سرور،روز آتش افروزی بر بام های بی نشان از برف و سرما،روز زدودن زنگار غم از سینه های پر اندوه و خاموش،روز برون آمدن برزیگران که زمستان را به امید بهار چشم داشته اند و گشودن بازوان و فشردن دست های رنج بر دشتۀ داس و خیش و هجوم بر فراخنای دشت و کاویدن زمین سخت به بازوی کار،به امید فردای بهتر،نه بدین گونه که هست فردائی با نان و آب و آزادی. نوروز این سنت کهنسال،بر جای مانده از روزگاران دور، یادگار باز مانده از جمشید. یاد آور کاوۀ چرمینه پوش،زادل رنج،کوبندۀ آهن و فولاد، سازندۀ داس و خیش و شمشیر،در آویخته با پتک و سندان در گرمای کورۀ آتش. کاوه،بازوی غیرت مردمان خویش،جرمینۀ خویش درفش کرد،خروشید بسان رعد و شورید چ.نان آتش برهر آنچه که درد بود و ستم بود و گرسنگی و هر آنکه درد می آفرید و رنج و مغز سر جوانان،خورش ماران جای گرفته بر دوش خویش میکرد. کاوه شورید، ضحاک از سریر خون آلود فرو افکند و به دماوندش به بند کشید، و فریاد برآمد از مردمان،که آنک، این است فرجام هر آنکه ستم و گرسنگی به ارمغان آورد برای ما. درفش کاوه بیان و جلوۀ آرزوی دیرین رهائی رنجبران و برزیگران. درفش کاوه رویای سفرۀ پر نان بود نرد تهی دستان و خالی سفره گان. دریغا نشد آنچه که باید میشد و شد آنچه نباید میشد. ستمگری دیگر از تبار شاهان بر سریر ستم تمیه زد. فریدون بر تخت بر نشست و نیزۀ ستم فرو کوبید برسینه های پردرد انبوه عظیم گرسنگان و برهنگان،و تازیانۀ ستم حکم راند بر رنجبران و برزیگران،چونان پیش از آن و نیز بفد از آن. و اما نوروز ،بجای مانده از جمشید،یادآورقیام کاوه و چنین است که این سنت بر جای مانده از روزگاران دوررا،مردمان ایرانشهر پاس میدارند.
آخ امروز، بر ایران زمین ما چه میگذرد؟ سی سال و اندی پیش از این اردوی بی شماران رنج و کار،شوریدند بر تاجداران و سلالۀ شاهان،در نبردی سخت، حماسه ها آفریدند، در آنی طومار ننگین شاهان در هم پیچیدند،به امید دیرین رهائی و نان. دریغا که شد آنچه نباید می شد. این بار نیز ستم بارگانی دیگر، بر تخت جلوس کردند و خرد نمودن استخوان پشت رنج و کار را در زیر سم ستوران ظلم و ستم و استثمار.
آه! امروز در ایرانشهر ما چه میگذرد؟ پدرانمان بضاعت آنشان نیست که کت برادر کوچکمان علی را نو کنند. آن خواهر طبق دار پنیر فروشمان امسال نیز چون سالیان پیش نتوانست چادر نماز کهنه و نیمدارش را نو کند. کارگری بیکار از شرم دستان خالیش شب را دیر بخانه برگشت تا از برق نگاه زن و کودکانش خود را بر حذر دارد. چوپان چیر در کمرکش تپۀ سر سبز بالای آبادی ،غم کهنه و هزاران ساله اش را در نی لبک چوبیش میدمد. شهسوار ایل پشتش از زخم خنجر دشمن خونین است و دندان خشم به جگر می ساید. پیشمرگی قهرمان ایستاده بر قله ای بلند سرود عشق را از دهانۀ سرخ تفنگش می سراید و پژواک آن سرتاسر خاک میهن را در می نورد و لرزه می اندازد بر چهار ستون نظام جلادان. شلاق دژخیمی کف پای بفیقی را شیار میزند.طنین سرود رفیقی سکوت سحرگاه اوین را در هم می شکند و فرمان آتش مزدوری،پرستوی عاشقی رابه خون خود می غلطاند و فردا مادری در کنار گور فرزند دلبندش زانوان غم به بغل گرفته است. نشاط است.
سردمداران حکومت جهل و خرافه ، دشمنان عشق و مهر، از آن جائی که با هر چه شور و شادی و سرزندگی است و هرآنچه نام زندگی و پویندگی بر آن است،در ستیزند. چهارشنبه سوری را حرام اعلام کرده اند. اما آتش های بر افراشته در چهار سوق ها و میادین شهرها و رقص و پایکوبی دختران و پسران در خیابان های شهرها، نشان داد که ولی فقیهان را دیگر ارجی نمانده است و این کهنه دفتر را دیگر ارزش خواندن نیست.
امسال توده های کارگر و زحمتکش میهن ما در شرایطی به استقبال سال نو می روند که خفاش خون آشام دیکتاتوری و اختناق سایۀ سیاه و شوم خود را برتمامی سطوح زندگی آنان گسترانیده است. هر صدای آزادیخواهی را در گلو خفه میکنند،سفیر گلوله در تپه های اوین و گوهردشتو میدان چیتگر و هر جای جای میهن به خون نشسته سکوت دل انگیز سحر رادر هم میشکند. جوبه های دارآباران آذین بند میادین شهرها گشته ،هر کجا مراسم سنگ باران زنی نگونبخت بر پاست.
فساد و دزدی و فحشا تا اعماق جامعه ریشه دوانیده ، میلیونها جوان در چنگال اهریمن اعتیاد، این رهاورد نظام سرمایه ، اسیرند. فقر و گرسنگی بیداد می کند.گلوی میلیونها کارگر بیکار در دستهای بی رحم فقر و گرسنگی فشرده میشود.
بحران اقتصادی تمام شئونات جامعه را درنوردیده است و بار آن بر زندگی زحمتکشان سر شکن شده است. معیارها و ارزشهای انسانی را پایمال کرده اند. بازار اشاعۀ جهل و خرافه همچنان داغ است. رژیم جمهوری اسلامی سخت ترین شرایط غیر انسانی را بر زندگی زحمتکشان میهن ما تحمیل نموده است و با سر نیزۀ ستم از آن حفاظت می نماید. اما چنین نخواهد ماند و بهار زندگی رنجبران از دل این سیاهی و تیرگی بر خواهد دمید.و مبارزات امروز کارگران و توده های در بند اگر چه افت محسوسی نموده است و مبارزات آن ها بصورت خرقه هائی خود را نشان میدهد ولی همین جرقه ها نوید دهندۀ روزی است که شعله های خشم مردم بر خواهد دمید و طومار هر آنچه ستم و تبهکاریست را درهم خواهد پیچید و بهار پیروز کارگران از پس این زمستان سخت و ستمکاری سر خواهد زد. بهاری آزاد و دنیائی نو که در آن نان و آزادی به تساوی تقسیم خواهد شد. به امید بهاران پیروز آینده. بهار بر همۀ زحمتکشان مبارک و میمون باد.