"سفر عمر"
Fri 9 03 2012
محمد رضا حق پناه
های کبوتر
چه بیم از این سنت ناگزیز
کنار تو یک روز
ناکجا یک شب
مسافرم
در این کبوترخانه ی پر های و هوی
و ماهور فضولات تو
که شاید
حرف های فروخورده توست
در این هیاهوی پی پایان
و کود حاصل خیز باغچه ی رنگین کمان من
که بر من می بارد
آه
آیا می دانی
این کام هرزگی است که رسانده است مرا به تو
چگونه
نمی دانم
چه باک از این رسم پر تکرار
میان بودن و رفتن
و گاهی
میان بودن و ماندن
در سفر هرزگی جیب ها
و اسکناس های هم سفر
تا شده
مچاله
و گاه استوار
من
مانده ام اکنون
اما
تو
پر بگیر
برو
هوی کبوتر
محمدرضا حق پناه / 22 دی ماه 1390/ مریوان - رشت
|
|