"دردستان"
Fri 3 02 2012
علی آلنگ
ابرها گسترده در تیره تر از مرداب،
سنگین و بی درنگ
بر ثانیه های مضطرب فرود میآیند
آسمان خفته است باز، بر بالین قیرگون
شب فررفته در بی مهتاب بستر
دیریست در سینه هامان داغ،
نوخاسته مان تندیس ،
با دستانش بی دریغ ، پر نیاز
اسیرِ تالابهای درد،
سرد چون یأس ،
صعب چون سنگ،
بافته در انجماد رشته ها ش ناخواسته
می خواند هر دم، داد خواه و پر درد ،
آسمان را بدیدار خاک
شب اما در کدامین بستر این هولناک تیره نطفه میبندد،
تا بلورینت صبح ، نازنینم،
در این چاشتگاهت خونین،
پنجه گیرد آخر،
بر قله هایت فتح؟
چه دراز شبی است این شب
!
*** *** *** *** *** *** *** *** ***
تقدیم به شاعر و هنرمند نازنینی ( روژینا هیدریان) که در آوردگاهی نابرابر، پنجه افکنده است بر جسم و جان وی ، دردی و مهمانی ناخواسته.
تصویر از : باب لی
|
|