چشم انداز
Sun 22 01 2012
رضا هیوا
دستِ دلالانِ جنگ از میهنم کوتاه
جنگ را دیدم
با ترکه هاش در تن یارانم
خرابه هاش در تن میهنم
و زلزله هاش در دلم
برادری را دیدم که عشق ناشناخته رفت
خواهری را دیدم که عشق را به خاک سِپُرد
مادری را دیدم که هنوز چشم داشت خبری است
و از هرچه رنگ سیاه دارد میگریزد
فرزندی را میشناسم که با فرزندانش
همه با هم
هنوز میپرسند : چرا ؟
دهقانِ سادهای را دیدم که قصاب شد
قصابِ سادهای میشناسم که رهبر گردید
رضا هیوا
لانه
2012-01-22#12.33
|
|