عصر نو
www.asre-nou.net

چشمه


Mon 9 01 2012

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
شاخه آب را نگریست
و سرانجام فهمید که دیگر سبز نیست
_منجمد است و سالهاست که خشکیده _
گل شیپوری بیدار باش زد
لاله چشمانش را خوب گشود
نسترن صورتش را خنداند
چشمه , باز هم رفت
عقربک نیشش را پنهان کرد!
خار کهنسال
دوئلش را با رُز زرد آغاز کرد
و علفها محو تماشا
برگهای وحشی زیر پای باد هلهله می کردند
کبک ِ غازها هم خروس می خواند
اما صبح نبود

***

باز هم بادنما به ابدیت چرخید
برگها آتش گرفتند و خاکسترشان
روی چشمه پاشید
شاخه
خم شد و شکست
رُز ,آغشته به خون
از کدامین سفر
باز هم باد برای رازقی می گوید؟
که چشمان ستاره از آسمان بیرون زده
و دهان سار باز مانده است
تا واژه ها یک به یک بیرون آیند
بی صدا
و روی غبار شیشه ی فانوس آویزان بر دریا بنشینند
تا موجها الفبای آشفتگی را بیاموزند
عصر ,عصر نمادهای هیچ است
که بر دیوارهای کهنه ی ایام آویخته اند
و با هر آهی ,یک نماد می سوزد
بی هیچ نشان
شب لبخند زنان می آید
نا بُرده خبر از هیچ
و درخت سوته دلی در خویشتن !
فصل ,رُعب آرامی دارد
زمین وحشت زده از خواب بر می خیزد
رد پای دلها روی دوش کوچه ها می افتد
و تپشهای سکوت پی یکدیگر را می گیرند
شاخه ی سبزی پیدا نیست
چشمه در انتظار می میرد

سوم مهر 1390