قرن وحشی و وسوسه های اتمی
Tue 3 01 2012
مهناز هدایتی
ای از زمان گذشته
در عبور سرخ خون آلوده این قرن وحشی
بر رمق خویش نمی توان تکیه کرد
که ناتوانی بر جسمم نشسته
غم از چهره ام می بارد
که از بارشش خسته ام
گرگ های درنده به شکار گوسفندان می روند
در همین لحظه که آغاز سال نومیلادی را
در زمستانی سخت
در سرزمین بیگانه ای پشت سرمی گذارم
با اینکه سخت پذیرفتند بیگانه ای را
که می خواهد پرچم کشور دومش را
روی شانه های به صلیب کشیده اش حمل کند
اما از نگاه هشان خنده ای بر می خیزد
که تا حدودی آرامش نهفته را
روی پرچم سرزمین اولم نقش می بندد
و روی قلبم هک می کند
وسوسه های اتمی
دانه های سیاه نفرتند
که در خاک بی انتهای سبز خدایی می رویند
و حباب غمگین آرزوها را
کم کم بر چهره ی ناامیدی آشکار می سازند
و غمی می شود که از چهره ام می بارد
در همین لحظه که آغاز سال نو میلادی را
در زمستانی سخت
در سرزمین بیگانه ای پشت سرمی گذارم
لندن 2012
|
|