عصر نو
www.asre-nou.net

"تك عاملى" بودنِ نحوهِ انديشيدن بر ساختار زندگى


Thu 17 11 2011

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
تمايز انسان و حيوان در يكتايى معيار عقل انسان است كه ارزشهاى مفهومى را در فرايندهاى متكثر و متنوع بر نحوه هستى ما ملزوم مى سازد در واقع نيازمندى هاى ما كه از انديشيدن ما ناشى مى شود، ارتقاء و رشد را برايمان معنا مى بخشد، اين ارتقاء و رشد و ارزش آفرينى ها مجددآ موجب تحريك ذهن شده و ذهن را تحت تأثير قرار مى دهد در واقع ذهن با خلق ارزشها، خود تحت تأثير آن قرار گرفته و به استمرار توليد ارزشها متكى بر نيازهاى ما توان مي بخشد . ما براى شناخت از هويت خود، اقتصاد خود، سنت ها و آيين هاى خود و اينكه از كجا به كجا رسيديم به " تك عاملى" مراجعه مى كنيم كه به خلق همه اين آثار دخيل اند و اين همان نحوه نگريستن ما به هستى ماست، بعبارت ديگر همه اجزا و عامل هاى ناشى از توليد ارزشها در همين " تك عاملى" و يگانه عاملى شناخت ذهن ميسر مى شود يعنى ذهن در مقام انديشيدن عامل هايى بوجود مى آورد كه شناخت اين عامل ها از طريق خود ذهن انجام مى گيرد مثلأ اقتصاد خود يك عامل است، نظام سياسى يك عامل است و غيره، هريك از اين عامل ها تراوشى از ذهن انسان در مقام سوژه است كه بر بستر نياز و ضرورت بسط مى يابند يعنى عامل هايى كه به يك كليت كه آن عامل ذهن است وصل هستند. بنابراين وقتى ميخواهيم عقب ماندگى اقتصاد و يا نظام سياسى را در طى قرون متمادى در ايران توضيح دهيم بطور طبيعى نحوه انديشيدن ايرانيان در قالب رفتار فرهنگى اش را مورد بررسى و شناخت قرار مى دهيم، مثلأ براى اينكه بفهميم چگونه دموكراسى آتنى و حقوق شهروندى در يونان بوجود آمد و در ايران تا كنون چنين حقوقى تام و كمال رسميت نيافت عامل انتزاعى از يك وجه ارزشى ( مانند رشد اقتصادى) در جامعه شهروندى يونان را مورد بازخوانى قرار نمى دهيم بلكه شيوه انديشيدن آنها در الگوى فرهنگى را ملاك چنين جامعه اى در نظر مى گيریم، عقب ماندگى ايران را مى توان به همين منوال تبيين نمود و اين معنايش "تك عاملى" نگريستن است، " تك عاملى" در مقام سوژه بعنوان موضوع هستى خود، كه هم قادر است ارزشها ی رشد و توسعه را بيافريند و هم آن را مانع شود.

فرايند انديشه در سير تحولى خود موقعيت هايى را فراهم مى كند كه هم مى تواند بازدارنده باشد و هم پيشرونده، هم در قالب اعتقاد نمودار شود( مانند به اعتقاد رسيدن ايرانيان در شكل ايمان) و هم در قالب توليد انديشه( مانند يونانيان و نظامات مدرنيته) بنابراين سير تكاملى انديشه اگر آغازش را پس از تمدن و شروع تاريخ در نظر آريم، همواره در تكاپو براى ارزش آفرينى موقعيت هستى بوده است، پس انديشيدن و توليد انديشه ملاك اصلى انسان بر موقعيت هستى خود و ملاك همه ارزشها و عامل هاى آفريده شده است، از اينرو، سنجش امورات از اين طريق عملى مى شود و مى توان دلایل عقب ماندگى ها را نيز بدين صورت توضيح داد. بنابراين وقتى تبيين " فرهنگ دينى" بعنوان اصلى ترين دليل عقب ماندگى حائز اهميت مى شود در واقع توضيح نحوه انديشيدن است كه مى خواهدعقب ماندگى را از اين طريق نشان دهد.

انسان در مقام انديشنده موضوع هستى خود را بيان كرده و در اين راستا عامل هايى را مى آفريند كه آن ها هستى او را نظم مى دهند. به واقع، اين نظم همان خاصيت مقام انديشنده گى اوست، آن چه كه مى توان بدان " تك عاملى" گفت همين مقام و خاصيت است كه بواسطه آن مى توان عامل ها و آفرينش ها را مورد سنجش قرار داد. هر عقب مانده گى اى در رابطه با جامعه، اگر از سر سختى طبيعت و زيست- محيطى آن كه قطعأ در عقب ماندگى و نحوه انديشيدن ما نقش دارند بگذريم، خود نوع انديشيدن در مقام عامل در استمرار اين عقب ماندگى اصلى ترين نقش را دارا هستند، در واقع و بطور كلى نحوه انديشيدن (چه عاملى براى پيشرفت و چه پسرفت) است كه همواره بواسطه خود انديشه ارزش گذارى مى شود، مثلأ دينى انديشيدن بعنوان يك عامل و قالب هاى زندگى در يك كليت، موجب عقب ماندگى است، بنابراين تبيين ارزشگذارى آن نيز " تك عاملى" است، اين "تك عاملى" در واقع يك كليت است كه ارزشها و عامل ها ى ديگر، عنصر هموند آنند. در اينجا ما با يك علت و معلول روبرو هستيم كه علت همان كليت (نحوه انديشيدن) است و عامل هاى ديگر( نظير اقتصاد، شيوه زيستن، اخلاق، مكاتب و چيزهايى از اين قبيل) معلول اند.

عوامل متعدد در شيوه هستى زندگى ما نقش ايفاء مى كنند، اما در عين تعدد و تكثر عوامل، همه آنها به نحوه انديشيدن ما كه به هستى وجود ما معنا مى بخشند، مربوط مى شود، زيرا از طريق انديشیدن است كه تمايز بين انسان و حيوان مشخص می شود بدين معنا كه ما از طريق انديشيدن، مى سازيم، توليد ميكنم و ارزشهايى بوجود مى آوريم كه بر آنها نامگذارى مى كنيم، پس همه عوامل و ارزشهاى ساخته و آفريده شده و سطوح آن مربوط به "تك عاملى" است در يك كليت انديشيدن، از اينرو با توضيح چگونگى انديشيدن مى توان سطوح ارزشها و عامل ها و قابليت هاى آفريده شده را تبيين نمود ضمن اينكه هر عامل تخصصى، مهندسان خود را دارند و مى توانند بطور انتزاعى به آن پرداخته و نتايج را اعلام نمايند.

انديشيدن مطلق است يعنى همواره خواهيم انديشيد، اما ارزشهايى كه از پس انديشيدن ظاهر مى شوند انتزاعى اند و قطعيت ندارند و دائمأ تحت تأثير ابداع هايى قرار مى گيرند كه نقش قوه انديشيدن در آن بارز است، عصر انفرماتيك نه اينكه هيچ برترى بر انديشيدن و روشنفكر نقاد ندارد بلكه شاخه اى از استمرار تفكر انسان به وجهى از توليد ارزشهاست ، تبيين اين ارزشها، ارزشهايى كه خود نتيجه انديشيدن است تنها از طريق باز انديشيدن ميسر مى شود روش استدلال انتزاعى اگر به استقراء منتهى شود حاصلش تبيين هويت يك كليت خواهد بود، هر كليت ارزشی اگر فى نفسه نباشد بعنوان ارزشهاى توليد شده قابل تغييراند مگر كليت انديشيدن باشد. با اين استدلال به اين نتيجه مى رسيم كه انديشيدن ما " تك عاملى" و قطعيت يافته است و بقيه عامل ها نتيجه آن است.

براستى چگونه بايد دموكراسى آتنى و رعايت حقوق شهروندی در یونان باستان برای آن دسته ای كه شهروند به حساب مى آمدند، را تبيين نمود مگر از طريق تبيين فرهنگ و نحوه انديشيدن يونانيان؟ از طريق نحوه انديشيدن هر ملتى هستى واقعى اش هويدا مى شود. الگوهاى زندگى اجتماعى و نوع نظام سياسى ايرانيان و يونانيان مربرط به همين نحوه انديشيدن و سطوح آن است كه می تواند از طريق قوه انديشيدن و روش شناخت شناختی در مقام "تك عاملى" تبيين شود.

هر رشته اى از ارزشهاى آفريده شده و مفهوم يافته تجلى فعليت يافته كنش ماست كه انديشيدن در آنها اولين نقش را دارد، از اين مى توان به اين نتيجه رسيد كه " شكل گيرى ايده هاى مدرن و دوران روشنگرى" قطعأ " با محصول تغییرات شرایط و رُشد کشورهای غربی" در ارتباط است، اما این رُشد و پیشرفت فی نفسه عامل و علت نیست ، معلولی از نیاز انسان است که در مفهوم اندیشدن، لزوم ارزشی می یابد.

قوه عقل ما یگانه و "تک عاملی" است که هم ارزش های متکثر می آفریند و به آنها مفهوم می بخشد و هم تحت تأثیر آن مفاهیم قرار می گیرد و ارزشهای نوین را خلق می کند پس رابطه عقل با مفاهیم رابطه میان "تک عامل" با ارزشهایی است که می توانند بصورت عامل دیگر قابل کارکرد شوند مانند ساختار حقوق قضایی که عاملی می شود برای گسترش عدالت، در اینجا گستره عدالت معلول عملکرد ساختار قضایی بعنوان علت است. و یا " عرصه رقابت فکر" معلول نگرش آزادمنشانه انسان است که شرایط اقتصاد آزاد را فراهم نمود، اقتصاد آزاد بر بستر حیوانیت میسر نمی شود بلکه ارزشهای مفهوم یافته از نیروی اندیشیدن انسان و نیاز اوست که شرایط را برای خلق آنها مهیا می سازد.

پيشرفت و پسرفت هر ملتى به نحوه انديشيدن آن ملت بر هستى اش مربوط مى شود. دينى انديشيدن، منجر به پايه ريزى و تداوم چنين ارزشهايى در همه اركان مدنى و سياسى جامعه مى شود. بى كفايتى نظام سياسى در قرون متمادى كه به نوع انديشيدن ايرانيان مربوط مى شود گواه بر اين امر است، و اگر يونانيان به كسب حقوق شهروندى نائل آمدند و الگوى آن به نطامات مدرنيته غرب كشيده شد، اين نيز از نحوه انديشيدن كه مبتنى بر سنجش امورات از طريق معيارهاى عقلى بود، قابل فهم است. در هر دو صورت نقش نوع انديشيدن بعنوان " تك عاملى" ،در پيشرفت و پسرفت قابل تبيين است.

دانش و آگاهى انسان كه منشأ تجربى دارند به ذات نيروى تفكر انسان مربوط مى شود در ميان حيوانات چتين منشأ تجربى وجود ندارد، اگر دانش و آگاهى در رشد و ترقى نقش بارز دارند، مى توان آن را در فرايند اختصاصى خود تبيين انتزاعى نمود اما در تبيين استقراء يى ما به كليتى دست مى يابيم كه "تك عاملى" و آن ذات انديشيدن است، تنها ذاتى كه تغييرناپذير است.

در يك جامعه عقلانى كه همه نهادها و ساختار ها از حيطه الوهيت خارج اند، قطعأ عوامل رشد و ترقى و ارزشهاى توليد شده بر انديشيدن تأثير مى گذارد، يعنى انسان ارزشها را به يارى قواى عقل مى آفريند و همرمان تحت تأثير آن قرار گرفته و مجددأ ارزشهاى جديد خلق مى كند، بنابراين "رقابت فكر" را نبايست ناشى از ويژگى مفاهيم و ارزشهاى تجريدى دانست.

فلسفى انديشيدن يعنى راجع به امورات مربوط به هستى خود پرسش كردن ( همانند جنبش سبز كه "رأى من كو" را پرسش كرد)، اين روش پرسشگرى در وجه آفرينش ارزشها، بر فرايند قالب هاى مفهومى قرار مى گيرد. هر شاخه اى از ارزشها در شكل انتزاعى خود، به دليل وجود جامعه پرسشگر و نقاد قابليت ابطال پذيرى مى يابند و اين همان خاصيت و قابليت نيروى انديشيدن و معيارهاى عقلى است كه بصورت يك "تك عاملى" ابطال پذيرى را ممكن مى سازد، زيرا از همين نيرو و قابليت است كه ارزشهاى انتزاعى در فرايندهاى گوناگون آفريده مى شوند، پس توان ابطال پذيرى هم دارند.

دينى انديشيدن نيز يك " تك عاملى" است، بدين معنا كه همه ارزشها در پيوند با الوهيت از قبل آفريده شده اند و ديگر نيازى به ارزش آفرينى انسان نيست. در اين وضعيت فرهنگى نظام سياسى بشدت تحت تأثير دينمداران است، از دولت ساسانى تا جمهورى اسلامى، ايرانيان كم و بيش با چنين نطاماتى سر كردند. پس درارتباط با پيشرفت و عقب ماندگى جامعه بايد به سطوح انديشيدن كه در رفتار فرهنگى نمودار مى شود بعنوان "تك عامل" نگريست. سطح انديشيدن يونانيان منجر به توليد ارزش حقوقى و شهروندى شد و سطح انديشيدن ايرانيان در دو فرهنگ زردتشتى و اسلامى موجب استمرار نظام بى كفايت سياسى. بنابراين براى تبيين عقب ماندگى و پيشرفت هر جامعه اى بايد نحوه انديشيدن مردم آن جامعه مورد بررسى و شناخت قرار گيرد.