رودخانه ای که...
بیادِ مادرم...با اندوه...
Sat 12 11 2011
جعفر شفیعی نسب
رودخانه ای
که اندوهِ مرا می سُراند
در قلبت می ریزد
و برزبانت شعر می شود.
آنک شعری بگو
بر منقارِ پرنده گان ِ خواب آلود
که بر شاخه های ِ پوکِ زمستان
نشسته اند.
چون بهار در آید
بر گرداگردِ جهان
آوازش کنند.
رودخانه ای
رودخانه ای که اندوهِ مرا می برد
بر گرداگردِ جهان
آنجا که تو نشسته ای
بر زبانت شعر می شود.
برلین سپتامر ۲۰۱۱
|
|